غلامرضا سادات/ چند روز پیش ترکیب هیأت مذاکرهکننده حکومت و جریانات سیاسی که قرار است با طالبان وارد مذاکره شود، اعلام شد. حالا گذشته از اینکه بعضی از افراد که اسامیشان در این فهرست نسبتت طولانی بیست و یک نفره درج گردیده، از ذکر اسم خود اعلام بیخبری کرده که مسخره به نظر میرسد. البته ترکیب هیأت از نظر تخنیکی و ایجابات دیپلماسی مبنی بر توانایی بحث و گفتگو و مذاکره، محل بحث و قابل نقد است، اما در عین حال، ترکیب این هیأت از نظر اجتماعی و قومی هم اشکالاتی دارد!
اگر اسامی اشخاصی که در ترکیب هیأت بیست نفره آمده را از منظر نقش یک دیپلمات و گفتگوکننده بررسی کنیم و در نظر بگیریم، به جز تعدادی از اسامی، به نظر نمیرسد بسیاریشان علم و سیاست مذاکره و گفتگو، توان استدلال منطقی و در عین حال ابراز نظر معقول را در مقابل ترکیب هیأت سنتی و کمتر انعطافپذیر طالبان را داشته باشند. این نکته نیز قابل تأمل است که هیأت کابل قرار است با گروهی مذاکره کند که فوقالعاده سنتگرا و استدلالشان در مسایل مختلف اعم از سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، عمیقا سنتی و حتی متحجرانه است و خواهد بود. انتظار میرفت و باید هم در مقابل هیئت سنتی طالبان، حداقل افراد و اشخاصی در ترکیب هیأت حکومت میبود که توان استنباط و استدلال دینی را در عین سنت و اصول و فروع اسلام میداشتند تا میتوانستند از ارزشهای موجود و مدرنیته که با دین و ارزشهای دینی سازگار است، دفاع کرده و استدلال نمایند. به نظر میرسد در ترکیب هیأت کابل فقط چند نفر محدود توان وارد شدن به این مباحث و استدلال منطقی را در قالب گرایش و استنباط دینی داشته باشند، نه اکثریت این افراد.
نکته دیگری که قابل بحث و مورد توجه است، اینکه، در ترکیب هیأت مذاکرهکننده حکومت و مردم افغانستان، ترکیب اجتماعی و قومی هم تا حدودی رعایت نشده؛ در حالی که با توجه به موجودیت گروههای مختلف قومی و جامعه کثرتگرای افغانستان؛ لازم بود که در هیأت بیست نفره و این لیست طویل، این مهم نیز در نظر گرفته شود و ترکیب همه شمولتر میبود. اما برعکس، در این ترکیب به استثنای بعضی افراد و شخصیتها که از جانب احزاب معرفی شدهاند، خویشخوری بیش از پیش نقش داشته و ترکیب به اساس روابط شکل گرفته است، نه واقعیتهای جامعه، ارزشهای موجود، قدرت و خواست طرف مقابل مذاکرهکننده، چالشهایی که گفتگو و مذاکرات معمولا به دنبال دارد و اهمیت این گفتگوی مهم و سرنوشتساز.
از جانبی به نظر میرسد که جانب طالبان نیز این هیأت را چندان قابل مذاکره نمیداند. البته شاید این گروه انتظار داشت که سیاستمداران رده اول افغانستان، با نمایندگان آن دور یک میز نشسته و وارد مذاکره میشدند، تا ارزش و وزنه سیاسی آنان نیز با این کار بالا میرفت و روند صعودی خود را ادامه میداد. چون در دیپلماسی و گفتگو، رسم معمول بر این است که در مذاکرات رو در رو، ترکیب هیأتها متناسب با طرف مقابل به میدان میآید، و طالبان نیز به نظر میرسد نارضایتیشان از ترکیب هیأت کابل، گذشته از هر نقد و ارزیابی دیگر، همین مسأله باشد که این هیأت از سیاستمداران درجه دو، درجه سه و پایینتر از آن انتخاب شده که طالبان آنان را به اصطلاح عام، سیال سیاسی خود نمیداند و بدون شک نقد و خردهگیریهای آنان نیز از همین ناحیه میباشد؛ وگرنه با این ترکیبی که کابل در نظر گرفته، برای طالبان جای مسرت و خوشحالی بود.
البته آنچه طالبان را از جایگاهی که در گذشته داشته و قدرتنمایی میکرد، بزرگتر و مهمتر ساخت، همین نشستهای بیحاصل مسکو و رفتن سیاسیون افغانستان در آنجا به دنبال طالبان و نشست و گفتگوهای بیشتر گلایهمندانه بود که فقط برای طالبان مشروعیت بیشتر سیاسی میبخشید. مهمتر از آن، زلمی خلیلزاد، با حاتمبخشیها و انعطافپذیریهای بیش از حد در مذاکرات ۱۸ ماهه در مقابل طالبان، این گروه را بیش از پیش مشروعیت سیاسی و بینالمللی بخشید و آنان را از آنچه که بود، به مراتب بزرگ و بزرگتر جلوه داد. البته نمی توان طالبان را به عنوان یک گروه جنگی، که بیش از 25 سال است در گوشه گوشه افغانستان جنگ را شعلهور نگه داشته، و بخشی از جامعه با درصد کم و یا اندکی هم قابل ملاحظه در بخشهایی از جغرافیایی افغانستان در کنار این گروه فعال است را نادیده گرفت، اما خیانت سیاسی امریکا و خلیلزاد، به قدرتنمایی بیشتر گروه طالبان کمک کرده و حالا که با اقتدار بیشتر وارد میدان سیاست شده، نمیتوان آن را نادیده گرفت و از آن چشم پوشید.
قرار است هیأتی از سوی طالبان برای رهایی زندانیان این گروه و تحویلگیری آنان وارد افغانستان شده؛ و مطابق طرحی که بعد از زرد شدن خط قرمز اشرف غنی تصویب شد، زندانیان طالب را تحویل بگیرد. بدون شک با رهایی این پنج هزار زندانی، طالبان با روحیه مضاعف به میز مذاکره خواهند رفت. آنچه که در مذاکرات مهم است و تا حالا شاهد آن بودیم، عدم انعطافپذیری و یا انعطاف کمتر طالبان در مذاکرات و گفتوگوها است. با معامله و آنچه که خلیلزاد تا حالا انجام داده، و امتیازاتی که به طالبان داده شده، عدم انعطافپذیری طالبان را بیش از گذشته ساخته و به نظر نمیرسد که این گروه با توجه به رهایی پنج هزار زندانیشان از بند، و پذیرش دیگر شروطشان، منعطفتر شود.
با نگاه به موافقتنامه امریکا با طالبان که میشود از نظری آنرا شکست امریکا در جنگ افغانستان گفت؛ تنها تعهد مهمی که طالبان و بدون کدام ضمانت اجرایی به عهده گرفته، قطع رابطه با گروههایی امثال القاعده است، که با توجه به جریانات سالهای گذشته، از جمله ظهور داعش و جبهه النصره و دیگر گروههای تروریستی، عملا القاعده دیگر کمتر وجود خارجی دارد. اما در مقابل امتیازات ویژهای از جمله رهایی پنج هزار زندانی طالبان، مشروعیتبخشی سیاسی به این گروه و دیگر امتیازات که همه مهم هستند، بدون شک به جولان سیاسی و جنگی آنان کمک کرده، آنان را بیش از گذشته در موقعیت نسبی و برتری قرار داده است.
با این وجود و با توجه به ترکیب هیأت مذاکره کننده که از جانب حکومت افغانستان معرفی شده، اختلافات دامنهدار سیاسی ناشی از انتخابات و عدم هماهنگی کلی که در داخل افغانستان وجود دارد؛ موفقیت مذاکرات در خوشبینانهترین حالت، در صورت عدم انعطافپذیری از جانب طالبان مشکل به نظر میرسد.
هرچند که به نظر میرسد طالبان واقعیتهای عینی و موجود در جامعه افغانستان را درک کرده و میداند که نظام امارت اسلامی، قطعا برای کمتر فردی از مردم افغانستان مورد پذیرش و قابل قبول خواهد بود، و جنگ آنان نیز نتیجهای جز کشتار و خونریزی ندارد؛ بر این اساس، زمان مناسب برای شرکت آنان در روند سیاسی فراهم شده و میتوانند از این فرصت استفاده کنند.
اگر اسامی اشخاصی که در ترکیب هیأت بیست نفره آمده را از منظر نقش یک دیپلمات و گفتگوکننده بررسی کنیم و در نظر بگیریم، به جز تعدادی از اسامی، به نظر نمیرسد بسیاریشان علم و سیاست مذاکره و گفتگو، توان استدلال منطقی و در عین حال ابراز نظر معقول را در مقابل ترکیب هیأت سنتی و کمتر انعطافپذیر طالبان را داشته باشند. این نکته نیز قابل تأمل است که هیأت کابل قرار است با گروهی مذاکره کند که فوقالعاده سنتگرا و استدلالشان در مسایل مختلف اعم از سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، عمیقا سنتی و حتی متحجرانه است و خواهد بود. انتظار میرفت و باید هم در مقابل هیئت سنتی طالبان، حداقل افراد و اشخاصی در ترکیب هیأت حکومت میبود که توان استنباط و استدلال دینی را در عین سنت و اصول و فروع اسلام میداشتند تا میتوانستند از ارزشهای موجود و مدرنیته که با دین و ارزشهای دینی سازگار است، دفاع کرده و استدلال نمایند. به نظر میرسد در ترکیب هیأت کابل فقط چند نفر محدود توان وارد شدن به این مباحث و استدلال منطقی را در قالب گرایش و استنباط دینی داشته باشند، نه اکثریت این افراد.
نکته دیگری که قابل بحث و مورد توجه است، اینکه، در ترکیب هیأت مذاکرهکننده حکومت و مردم افغانستان، ترکیب اجتماعی و قومی هم تا حدودی رعایت نشده؛ در حالی که با توجه به موجودیت گروههای مختلف قومی و جامعه کثرتگرای افغانستان؛ لازم بود که در هیأت بیست نفره و این لیست طویل، این مهم نیز در نظر گرفته شود و ترکیب همه شمولتر میبود. اما برعکس، در این ترکیب به استثنای بعضی افراد و شخصیتها که از جانب احزاب معرفی شدهاند، خویشخوری بیش از پیش نقش داشته و ترکیب به اساس روابط شکل گرفته است، نه واقعیتهای جامعه، ارزشهای موجود، قدرت و خواست طرف مقابل مذاکرهکننده، چالشهایی که گفتگو و مذاکرات معمولا به دنبال دارد و اهمیت این گفتگوی مهم و سرنوشتساز.
از جانبی به نظر میرسد که جانب طالبان نیز این هیأت را چندان قابل مذاکره نمیداند. البته شاید این گروه انتظار داشت که سیاستمداران رده اول افغانستان، با نمایندگان آن دور یک میز نشسته و وارد مذاکره میشدند، تا ارزش و وزنه سیاسی آنان نیز با این کار بالا میرفت و روند صعودی خود را ادامه میداد. چون در دیپلماسی و گفتگو، رسم معمول بر این است که در مذاکرات رو در رو، ترکیب هیأتها متناسب با طرف مقابل به میدان میآید، و طالبان نیز به نظر میرسد نارضایتیشان از ترکیب هیأت کابل، گذشته از هر نقد و ارزیابی دیگر، همین مسأله باشد که این هیأت از سیاستمداران درجه دو، درجه سه و پایینتر از آن انتخاب شده که طالبان آنان را به اصطلاح عام، سیال سیاسی خود نمیداند و بدون شک نقد و خردهگیریهای آنان نیز از همین ناحیه میباشد؛ وگرنه با این ترکیبی که کابل در نظر گرفته، برای طالبان جای مسرت و خوشحالی بود.
البته آنچه طالبان را از جایگاهی که در گذشته داشته و قدرتنمایی میکرد، بزرگتر و مهمتر ساخت، همین نشستهای بیحاصل مسکو و رفتن سیاسیون افغانستان در آنجا به دنبال طالبان و نشست و گفتگوهای بیشتر گلایهمندانه بود که فقط برای طالبان مشروعیت بیشتر سیاسی میبخشید. مهمتر از آن، زلمی خلیلزاد، با حاتمبخشیها و انعطافپذیریهای بیش از حد در مذاکرات ۱۸ ماهه در مقابل طالبان، این گروه را بیش از پیش مشروعیت سیاسی و بینالمللی بخشید و آنان را از آنچه که بود، به مراتب بزرگ و بزرگتر جلوه داد. البته نمی توان طالبان را به عنوان یک گروه جنگی، که بیش از 25 سال است در گوشه گوشه افغانستان جنگ را شعلهور نگه داشته، و بخشی از جامعه با درصد کم و یا اندکی هم قابل ملاحظه در بخشهایی از جغرافیایی افغانستان در کنار این گروه فعال است را نادیده گرفت، اما خیانت سیاسی امریکا و خلیلزاد، به قدرتنمایی بیشتر گروه طالبان کمک کرده و حالا که با اقتدار بیشتر وارد میدان سیاست شده، نمیتوان آن را نادیده گرفت و از آن چشم پوشید.
قرار است هیأتی از سوی طالبان برای رهایی زندانیان این گروه و تحویلگیری آنان وارد افغانستان شده؛ و مطابق طرحی که بعد از زرد شدن خط قرمز اشرف غنی تصویب شد، زندانیان طالب را تحویل بگیرد. بدون شک با رهایی این پنج هزار زندانی، طالبان با روحیه مضاعف به میز مذاکره خواهند رفت. آنچه که در مذاکرات مهم است و تا حالا شاهد آن بودیم، عدم انعطافپذیری و یا انعطاف کمتر طالبان در مذاکرات و گفتوگوها است. با معامله و آنچه که خلیلزاد تا حالا انجام داده، و امتیازاتی که به طالبان داده شده، عدم انعطافپذیری طالبان را بیش از گذشته ساخته و به نظر نمیرسد که این گروه با توجه به رهایی پنج هزار زندانیشان از بند، و پذیرش دیگر شروطشان، منعطفتر شود.
با نگاه به موافقتنامه امریکا با طالبان که میشود از نظری آنرا شکست امریکا در جنگ افغانستان گفت؛ تنها تعهد مهمی که طالبان و بدون کدام ضمانت اجرایی به عهده گرفته، قطع رابطه با گروههایی امثال القاعده است، که با توجه به جریانات سالهای گذشته، از جمله ظهور داعش و جبهه النصره و دیگر گروههای تروریستی، عملا القاعده دیگر کمتر وجود خارجی دارد. اما در مقابل امتیازات ویژهای از جمله رهایی پنج هزار زندانی طالبان، مشروعیتبخشی سیاسی به این گروه و دیگر امتیازات که همه مهم هستند، بدون شک به جولان سیاسی و جنگی آنان کمک کرده، آنان را بیش از گذشته در موقعیت نسبی و برتری قرار داده است.
با این وجود و با توجه به ترکیب هیأت مذاکره کننده که از جانب حکومت افغانستان معرفی شده، اختلافات دامنهدار سیاسی ناشی از انتخابات و عدم هماهنگی کلی که در داخل افغانستان وجود دارد؛ موفقیت مذاکرات در خوشبینانهترین حالت، در صورت عدم انعطافپذیری از جانب طالبان مشکل به نظر میرسد.
هرچند که به نظر میرسد طالبان واقعیتهای عینی و موجود در جامعه افغانستان را درک کرده و میداند که نظام امارت اسلامی، قطعا برای کمتر فردی از مردم افغانستان مورد پذیرش و قابل قبول خواهد بود، و جنگ آنان نیز نتیجهای جز کشتار و خونریزی ندارد؛ بر این اساس، زمان مناسب برای شرکت آنان در روند سیاسی فراهم شده و میتوانند از این فرصت استفاده کنند.