حسینی مزاری/ آمریکاییها در ابتدا گمان میکردند برای دستیابی به اهداف اصلیشان در افغانستان حکومتی ضعیف و وامانده به دردشان میخورد تا از یکسو توجیهگر حضورشان در این کشور باشد و از سوی دیگر به راحتی بر آن اشراف داشته، هرگونه مدیریتی که در افغانستان اعمال کنند توان مخالفتی وجود نداشته باشد، ازین رو سعی کردند جهت ایجاد حاکمیت ضعیف و نیز تضعیف بیش از پیش آن در ادامهی کار، طرحها و برنامههای مختلف سیاسی امنیتی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی را اجرایی کنند.
عمدهترین این طرحها؛ یکی، قومی کردن ساختار حاکمیت بود. به همین لحاظ در اجلاس بن مسئولیتهای دولتی بر اساس عناوین قومی توزیع و مطابق آن مهرهها چیده شدند که تا حالا نیز این روند ادامه دارد و دوم، صلاحیت ندادن به حکومت افغانستان جهت مصرف کمکهای جهانی مطابق مصالح کشور و فعال نمودن چرخهی اقتصاد ملی بود که این امر در اشتغالزایی و درگیر کردن مردم به کار و زندگی نقش اساسی داشت و میتوانست جلو رشد و پیشرفت گروههای تروریستی را از ناحیهی حداقل جذب نیرو و سرباز بگیرد و عامل مهم و عمده تامین امنیت و صلح در افغانستان شود.
برنامۀ سوم آنها هم زنده نگهداشتن گروههای تروریستی بود. آمریکاییها نه تنها برای ریشه کن کردن آنها کار بایستهای انجام ندادند، بلکه چه بسا مطابق اطلاعات برخی منابع، از جانب امریکاییها به گروههای تروریستی پول و امکانات اقتصادی و ابزار و ادوات نظامی رسانده میشد اما در ادامه، آمریکاییها متوجه شدند که طرحِ داشتن یک حکومت ضعیف و وامانده ناکارآمد است و اگر روند بدین منوال ادامه پیدا کند صد در صد عرصه افغانستان را خواهند باخت، چه از یکسو حاکمیت تحت اشرافشان در کابل ضعیف است و از طرف دیگر طالبان قوی گردیده و به زعم آنها با پشتوانهی ایران، روس و چین میتوانند دردسر بزرگی برای آمریکاییها خلق کرده و چه بسا شرایط جهادِ چهارده ساله علیه شوروی وقت و عمالش، بر سر نیروهای آمریکایی در افغانستان تکرار گردد.
بنابراین ترامپ با یک چرخش 180 درجهای از ادعای مقابله با طالبان، به موافقت با آنها رو آورد و موضوع مذاکره روی دست گرفته شد تا از یکسو طالبان را از دامن رقبای خود بیرون بکشد و از سوی دیگر با دادن امتیازات زیاد از جمله حضور پردامنه در حاکمیت افغانستان، نیروی پرزور اما کاملا مطیعی برای خود دست و پا کند تا از یک طرف حامی آمریکا در افغانستان باشد به گونهای که هم نیروهای نظامی خارجی در امن و امان باقی بمانند و هم هرگونه توطئه آمریکاییها در کمال آرامش طرح و جهت اجرای ملی، منطقهای و حتی جهانی به راحتی به مرحلهی اقدام برسد و از طرف دیگر مخالف منافع رقبای آمریکا در افغانستان از جمله روس، ایران و چین باشد.
گمان میرود که طالبان این تعهد را به آمریکاییها داده و زمامداران واشنگتن نیز امید بستهاند تا از ضعف کنونیِ حاکمیت سوءاستفاده کرده، مفاد توافقنامۀ امضاشده با طالبان را اجرایی نمایند.
البته جای شکی نیست که موضوع جنجال برانگیز انتخابات ریاست جمهوری و اعلام دو برنده و سر برآوردن دو رئیس جمهور، زیر سر آمریکاییهاست، چه اینکه اگر در افغانستان حکومت قدرتمندی حتی به اندازه پنج سال پیش، وجود میداشت حالا آمریکاییها با نمایندگی زلمی خلیلزاد به هیچ وجه نمیتوانستند هرگونه آرا و ارادۀ خود را بر آرا و ارادۀ ملت و دولت افغانستان تحمیل کنند؛ اما اکنون دیده میشود که هر طرح و برنامهای که از سوی آمریکاییها در هر زمینهای به ویژه صلح ادعایی ارائه میگردد هر فرد و جریانی به خصوص ساکنان ارگ و سپیدار، از یکسو به خاطر عقب نماندن از رقیب و پایین کشیدن او و از سوی دیگر به علت ضعفِ نداشتن پشتوانه مردمی، سر به تمکین گذاشته، نه تنها جرئت مخالفت ندارند بلکه هرکدام از هرسو به تایید و تشویق میپردازند و آمریکاییها دقیقا با استفاده از چنین فضایی است که زمینه را برای ورود پرقدرت طالبان فراهم میکنند.
حال سوال این است که آیا امریکاییها واقعا این توان را دارند تا اوضاع اففانستان را مطابق میل خود مدیریت کرده، هم از ظرفیتهای اقتصادی سر و زیرزمینی آن استفاده کنند و هم از بستر و فضای جغرافیایی کشور جهت ایجاد مزاحمت علیه چهار قدرت اقتصادی شرق و حداقل مهار و مدیریت آنها به نفع اقتصاد غرب بهره ببرند، یا خیر این توانمندی را ندارند؟
در پاسخ میتوان گفت که فضای افغانستان و منطقه قطعا این آمادگی را نه تنها نشان نمیدهد بلکه گویای مقابلهی جدی کشورهای همسایه و منطقه به ویژه چین، ایران و روسیه است و به هر قیمتی تلاش خواهند کرد تا جلو تکتازیهای زمامداران واشنگتن در افغانستان را بگیرند، اما در داخل افغانستان اگرچه تودهی مردم مخالف سیاستهای آمریکا هستند و به همین منظور عدهی زیادی از جوانان فریب خوردند و به هوای مقابله با آمریکا در صف گروههایی قرار گرفتند که در تاسیس و یا حمایت آنها، غربیها و کشورهای حاشیهی خلیج فارس به نحوی نقش داشتند.
این در حالی است که اکثر افراد و جریانهای اسلامی در ته دل مخالف سیاستهای آمریکا هستند، ولی متاسفانه برنامه منظم و سازمان یافتهای ندارند تا جبههی واحدی شکل بدهند و با جهتدهی افکار عمومی مانع اجرای سیاستهای استعماری آمریکاییها در افغانستان شوند، مگر اینکه اتفاق تازهای بیفتد و این هماهنگی و اتحاد میان افراد، گروهها و احزاب اسلامی به وجود بیاید تا با بهرهگیری از فضای ملی، منطقهای و جهانی، جغرافیای کشور برای حضور آمریکاییها تنگ شده و مجبور به اخراج شوند. به امید آن روز.
پایان