26 دلو روز تاریخساز و در حقیقت یک مقطع طلایی است که ثمره چهارده سال مبارزه و پیکار مجاهد مردان افغانستان در برابر هژمونی ارتش سرخ تا دندان مسلح به بار مینشید و همچنین تکلیف جهان در برابر ابر قدرت بلامنازع شرق روشن میشود. این روز به این دلیل حایز اهمیت میباشد که از یکسو افغانستان از اشغال رهایی یافت و از طرف دیگر جهانیان از خطر کمونیزم بین المللی و کشورگشایی قشون سرخ نجات یافت.
کشورهای جهان که تا آن روز از خوف قدرت هیتلرشکن شرق و هیبت ارتش سرخ به خود میلرزیدند و امیدی برای مقاومت نداشتند، ناگهان این سیل خروشان نظامی با حمل باورهای خداستیزانه، در کشور مردخیز افغانستان زمینگیر شد و پس از چهادره سال جهاد و مقاومت مجاهدین، با آسیبهای سنگین و جبران ناپذیر جانی و مالی شکست خورده و کشور را ترک کردند.
نتیجه جهاد چهارده ساله مردم افغانستان نه تنها شوروی را از پا درآورد و نظامهای دستنشاندهشان را در سراسر جهان نابود کرد، که سقف کمونیزمبین المللی را فرو ریخت و ایده پوسیده مارکس را برای همیشه به زبالهدان تاریخ سپرد.
طلسم کشورگشاییهای ابر قدرت شرق در حالی به دست افغانها شکسته شد که ایده خداستیزانه مارکسیستی در سراسر جهان در حال گسترش بود و فرعونهای زمان در هرگوشهای رو در روی نظام توحیدی ایستاده و افکار ضاله را ترویج میکردند.
جهاد مردم افغانستان و شکست شوروی سابق نه تنها کشور گشایی های ابر قدرت شرق را متوقف کرد که جهانیان را از فرو رفتن در حلقوم کمونیزم بینالمللی نیز نجات داد.
مردم افغانستان در حقیقت به نمایندگی از تمام دنیا خود را سپر بلیه سهمگین و طوفان مهار نشدنی ارتش سرخ قرار دادند تا بار دیگر قدرت توحید در برابر شرک را در انظار جهانیان به نمایش بگذارند.
جهاد چهارده ساله مردم افغانستان هرچند باعث نجات دنیا از سیطره قدرت شرق گردید و جهان را از یک قطبی بودن خارج کرد و سبب شکلگیری جنبشهای اسلامی مبتنی بر باورهای دینی در گوشه گوشه جهان شد، اما مردم افغانستان هرگز مدال پیروزی را کسب نکردند و به دلیل ندانمکاریها و زیادهطلبیهای برخی از سران مجاهدین، تلاشهای چهارده ساله هرگز مرهمی بر زخمهای متورم و پیکرهای خسته این ملت فداکار نگذاشت.
تاریخ جهاد افغانستان تا زمانی درخشان است که حرکتها و خیزشها رنگ خدایی داشت؛ ایمان و عقیده بر کشور وجود مجاهدین حاکم بود و فریادهای دشمن شکن "الله اکبر" چون پتک بر سر دشمن فرود میآمد، اما از زمانی که ایمان جای خود را به هواهای نفسانی و خدامحوری جایش را به شیطان پرستی داد، ابهت و عظمت کسانی که که تا دیروز خود را طلایهدار مبارزه با کفر و طاغوت میدانستند، به یکبارگی زیر سوال رفت.
شکست و ریختهایی که پس از پیروزی جهاد مقدس میان مجاهدین به وجود آمد؛ جنگهای خانمان سوز داخلی که یکبار دیگر زندگی مردم را به جهنم سوزان تبدیل کرد و انفجار باروت و دود سوختههای بدن انسان که جدیدا فضای کشور را پرکرد، بدون شک برخواسته از تفکر قدرتطلبیهایی بود که ناخواسته بر سران مجاهدین حاکم شد و تمام دستآوردهای 14 ساله را زیر سوال برد.
گسستهایی که در زنجیره مستحکم مجاهدین پس از پیروزی جهاد به وجود آمد و انسجام و اتحاد جایش را به ناسیونالیسم قومی، حزبی، سمتی و زبانی داد، پای قدرتهای غربی را در افغانستان باز کرد که اکنون بیش از 18 سال است مردم این سرزمین با انواع مصیبتها از این ناحیه دست و پنجه نرم میکنند.
قدرتهای غربی و در راس همه، امریکا پس از سقوط نظام طالبانی، همچون گرگ در لباس میش داخل افغانستان شدند و با تمام وعده وعیدهای دروغینی که در ابتدا برای این ملت زجرکشیده داده بودند، متاسفانه نه تنها هیچ گشایش و فرجی در کارشان به وجود نیامده است که هر روز وضعیت از نگاه امنیتی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بدتر میشود.
انقلاب افغانستان که مبتنی بر ارزشهای دینی و اسلامی بود و داعیه داران این حرکت بزرگ، جهاد فی سبیلالله را پیشه کار خود قرار داده بودند و همچون مجاهدین صدر اسلام برای جلب رضایت خداوند تمام مشکلات را تحمل میکردند، به راستی اگر پس از پیروزی، درست از آن مراقبت میشد، یکی از ماندگارترین انقلابهای قرن به شمار میرفت.
مردم افغانستان به خصوص نسل جوان هنوز هم نسبت به اصل جهاد و پیکار مجاهدین به دیده احترام مینگرند، اما سوالی که امروز در ذهن اکثریت مطرح است، این است که چرا یک عده به خاطر منافع شخصی، تمام دستآوردهای جهاد را زیر سوال بردند و با وقاحت تمام به خاطر به دست آوردن قدرت، از جهاد ارزشزدایی کردند و پا روی خونهای پاک و آرمانهای یک و نیم میلیون شهیدی گذاشتند که اغلب خانوادههایشان از طبقه فقیر و مستضعف بودند و فقط به خاطر خدا و آزادی وطن قربانی دادند؟
باید گفت؛ تاریخ همان گونه که از جهاد مقدس مردم افغانستان، که بزرگترین قدرت بلامنازع جهان را به زانو درآورد، نمیگذرد، از خیانت و جنایات برخی افراد که از نام جهاد سوءاستفاده کردند و هنوز هم میکنند نیز نخواهد گذشت.
در انقلابهای بزرگ، پیروزی یک طرف قضیه است، اما حفظ پیروزی مهمتر است که اگر پس از پیروزی دستآوردها حفظ نشود و مدیریت سالم برای حفظ انقلاب ایجاد نشود، انارشی و بینظمی و بحرانهای مهار نشدنی در جامعه حاکم خواهد شد که متاسفانه این واقعیت تلخ در افغانستان تجربه شد. پس از پیروزی جهاد و شکست هژمونی شرق، جنگهای داخلی هست و بود مردم را مانند موریانه نابود کرد، سپس گروه خونخواری به نام طالبان بر کشور مسلط شد و در نهایت سلطه غرب بر مردم بینوا سایه افگند و امروز مردم این سرزمین از دردهای بی شماری رنج می برند.
نویسنده: سید هاشم علوی
کشورهای جهان که تا آن روز از خوف قدرت هیتلرشکن شرق و هیبت ارتش سرخ به خود میلرزیدند و امیدی برای مقاومت نداشتند، ناگهان این سیل خروشان نظامی با حمل باورهای خداستیزانه، در کشور مردخیز افغانستان زمینگیر شد و پس از چهادره سال جهاد و مقاومت مجاهدین، با آسیبهای سنگین و جبران ناپذیر جانی و مالی شکست خورده و کشور را ترک کردند.
نتیجه جهاد چهارده ساله مردم افغانستان نه تنها شوروی را از پا درآورد و نظامهای دستنشاندهشان را در سراسر جهان نابود کرد، که سقف کمونیزمبین المللی را فرو ریخت و ایده پوسیده مارکس را برای همیشه به زبالهدان تاریخ سپرد.
طلسم کشورگشاییهای ابر قدرت شرق در حالی به دست افغانها شکسته شد که ایده خداستیزانه مارکسیستی در سراسر جهان در حال گسترش بود و فرعونهای زمان در هرگوشهای رو در روی نظام توحیدی ایستاده و افکار ضاله را ترویج میکردند.
جهاد مردم افغانستان و شکست شوروی سابق نه تنها کشور گشایی های ابر قدرت شرق را متوقف کرد که جهانیان را از فرو رفتن در حلقوم کمونیزم بینالمللی نیز نجات داد.
مردم افغانستان در حقیقت به نمایندگی از تمام دنیا خود را سپر بلیه سهمگین و طوفان مهار نشدنی ارتش سرخ قرار دادند تا بار دیگر قدرت توحید در برابر شرک را در انظار جهانیان به نمایش بگذارند.
جهاد چهارده ساله مردم افغانستان هرچند باعث نجات دنیا از سیطره قدرت شرق گردید و جهان را از یک قطبی بودن خارج کرد و سبب شکلگیری جنبشهای اسلامی مبتنی بر باورهای دینی در گوشه گوشه جهان شد، اما مردم افغانستان هرگز مدال پیروزی را کسب نکردند و به دلیل ندانمکاریها و زیادهطلبیهای برخی از سران مجاهدین، تلاشهای چهارده ساله هرگز مرهمی بر زخمهای متورم و پیکرهای خسته این ملت فداکار نگذاشت.
تاریخ جهاد افغانستان تا زمانی درخشان است که حرکتها و خیزشها رنگ خدایی داشت؛ ایمان و عقیده بر کشور وجود مجاهدین حاکم بود و فریادهای دشمن شکن "الله اکبر" چون پتک بر سر دشمن فرود میآمد، اما از زمانی که ایمان جای خود را به هواهای نفسانی و خدامحوری جایش را به شیطان پرستی داد، ابهت و عظمت کسانی که که تا دیروز خود را طلایهدار مبارزه با کفر و طاغوت میدانستند، به یکبارگی زیر سوال رفت.
شکست و ریختهایی که پس از پیروزی جهاد مقدس میان مجاهدین به وجود آمد؛ جنگهای خانمان سوز داخلی که یکبار دیگر زندگی مردم را به جهنم سوزان تبدیل کرد و انفجار باروت و دود سوختههای بدن انسان که جدیدا فضای کشور را پرکرد، بدون شک برخواسته از تفکر قدرتطلبیهایی بود که ناخواسته بر سران مجاهدین حاکم شد و تمام دستآوردهای 14 ساله را زیر سوال برد.
گسستهایی که در زنجیره مستحکم مجاهدین پس از پیروزی جهاد به وجود آمد و انسجام و اتحاد جایش را به ناسیونالیسم قومی، حزبی، سمتی و زبانی داد، پای قدرتهای غربی را در افغانستان باز کرد که اکنون بیش از 18 سال است مردم این سرزمین با انواع مصیبتها از این ناحیه دست و پنجه نرم میکنند.
قدرتهای غربی و در راس همه، امریکا پس از سقوط نظام طالبانی، همچون گرگ در لباس میش داخل افغانستان شدند و با تمام وعده وعیدهای دروغینی که در ابتدا برای این ملت زجرکشیده داده بودند، متاسفانه نه تنها هیچ گشایش و فرجی در کارشان به وجود نیامده است که هر روز وضعیت از نگاه امنیتی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بدتر میشود.
انقلاب افغانستان که مبتنی بر ارزشهای دینی و اسلامی بود و داعیه داران این حرکت بزرگ، جهاد فی سبیلالله را پیشه کار خود قرار داده بودند و همچون مجاهدین صدر اسلام برای جلب رضایت خداوند تمام مشکلات را تحمل میکردند، به راستی اگر پس از پیروزی، درست از آن مراقبت میشد، یکی از ماندگارترین انقلابهای قرن به شمار میرفت.
مردم افغانستان به خصوص نسل جوان هنوز هم نسبت به اصل جهاد و پیکار مجاهدین به دیده احترام مینگرند، اما سوالی که امروز در ذهن اکثریت مطرح است، این است که چرا یک عده به خاطر منافع شخصی، تمام دستآوردهای جهاد را زیر سوال بردند و با وقاحت تمام به خاطر به دست آوردن قدرت، از جهاد ارزشزدایی کردند و پا روی خونهای پاک و آرمانهای یک و نیم میلیون شهیدی گذاشتند که اغلب خانوادههایشان از طبقه فقیر و مستضعف بودند و فقط به خاطر خدا و آزادی وطن قربانی دادند؟
باید گفت؛ تاریخ همان گونه که از جهاد مقدس مردم افغانستان، که بزرگترین قدرت بلامنازع جهان را به زانو درآورد، نمیگذرد، از خیانت و جنایات برخی افراد که از نام جهاد سوءاستفاده کردند و هنوز هم میکنند نیز نخواهد گذشت.
در انقلابهای بزرگ، پیروزی یک طرف قضیه است، اما حفظ پیروزی مهمتر است که اگر پس از پیروزی دستآوردها حفظ نشود و مدیریت سالم برای حفظ انقلاب ایجاد نشود، انارشی و بینظمی و بحرانهای مهار نشدنی در جامعه حاکم خواهد شد که متاسفانه این واقعیت تلخ در افغانستان تجربه شد. پس از پیروزی جهاد و شکست هژمونی شرق، جنگهای داخلی هست و بود مردم را مانند موریانه نابود کرد، سپس گروه خونخواری به نام طالبان بر کشور مسلط شد و در نهایت سلطه غرب بر مردم بینوا سایه افگند و امروز مردم این سرزمین از دردهای بی شماری رنج می برند.
نویسنده: سید هاشم علوی