از روز یکشنبه(16 سرطان) اولین نشست بینالافغانی دوحه و در واقع، سومین نشست گفتوگوهای بینالافغانی با گروه طالبان پس از نشستهای مسکو در قطر آغاز به کار کرده است. امروز دوشنبه(17 سرطان) آخرین روز برگزاری این نشست است و یک کمیته 8 نفری از هیأت کشور و گروه طالبان برای تهیه پیشنویس قطعنامه پایانی تشکیل شده است.
نشست بینالافغانی دوحه پس از یک بار لغو به دلیل لیست بلندبالای 250 نفری برای حضور در آن از سوی حکومت و جریانهای سیاسی و همچنین اعتراض حکومت به درخواست دولت قطر برای بازنگری آن، برگزار شده است. برخلاف تلاشهای گذشته که حکومت یک فهرست 250 نفری را برای این نشست آماده کرده بود، حالا بر اساس گزارشها، یک هیأت 60 نفری در این گفتوگوها شرکت کرده و شرکتکنندگان نیز توسط آلمان و بر اساس ظرفیتهای شخصی خود انتخاب شدهاند.
پس از ناکامی دولت قطر برای برگزاری نشست بینالافغانی، این نشست با وارد شدن پای آلمان به میانجیگیر و تسهیلکننده روند برگزاری آن، تدویر یافته است، اما با وجود تأکید بر نقش مثبت آلمان برای برگزاری این نشست، به گفته سخنگوی ریاست جمهوری، حکومت افغانستان از جزییات دعوت مهمانها، چگونگی برگزاری و آجندای نشست بینالافغانی قطر آگاه نیست و به همین دلیل، به صورت رسمی در آن شرکت نمیکند. هرچند به گفته ریاست جمهوری، ممکن است برخی چهرههای حکومتی در نشست قطر حاضر باشند، اما این افراد بر اساس ظرفیتهای شخصیشان دعوت شدهاند.
هرچند تجربه روند صلح در کشورهایی با تنوع قومی و فرهنگی گسترده نیازمند ایجاد یک هیأت مصالحه همهشمول و وسیع با حضور نمایندگان تبارهای قومی، مذهبی و فرهنگی است، و این مسأله، یک کلید اساسی برای دستیابی به صلح پایدار است، اما نیاز است برای به ثمر نشستن تصامیم مصالحه و گفتوگوها و دادن ضمانت اجرایی به آن، هیأت مصالحه توسط نمایندگان رسمی حکومتها رهبری و مدیریت شده و روند گفتوگوها و مذاکرات، یک روند پذیرفته شده بر اساس معیارهای بینالمللی باشد؛ مسألهای که در دو دور نشست بینالافغانی مسکو و حالا نشست قطر، مورد توجه قرار نگرفته است.
در سه دور مذاکرات بینالافغانی که با طالبان برگزار شده، نمایندگان دو طرف پس از سالها جنگ و بنبست، پشت یک میز نشسته، با یکدیگر نماز جماعت برپا کرده و غذا خوردهاند؛ اما فراتر از آن، هیچ نتیجه دیگری که بتواند به یک تصمیم کارساز منتهی شود، وجود ندارد. این در حالی است که هیأت شرکتکننده افغانستان در نشست بینالافغانی دوحه، یک هیأت بدون سرپرست بوده که در نهایت سبب شده گفتوگوها به صورت پراکنده و بدون سرانجام مشخص به پایان برسد.
هرچند یک گروه 8 نفری برای تهیه پیشنویس قعطنامه پایانی نشست انتخاب شده، اما در صورت تهیه و صدور بیانیه پایانی نیز این متن هیچ ارزش و زمینه اجرایی نداشته و در حد یک اعلامیه خواهد بود. بر این اساس، یک فرصت دیگر در محور مذاکرات بینالافغانی، و نه گفتوگو، بار دیگر از دست خواهد رفت؛ کما اینکه اگر قرار است نشست بینالافغانی به نتیجهای دارای ضمانت اجرایی برسد، باید با حضور هیأت و ساختارهای رسمی حکومتی برگزار شود.
شاید برخی تأکید کنند که گفتوگوهای بینالافغانی زمینه و فرصتی برای تبادل دیدگاهها و آشنایی میان طرفهاست، اما قطعا این گفتوگوها میتوانست با حضور ساختارها و نمایندگان رسمی حکومت، وارد نخستین مراحل مذاکرات بینالافغانی برای دستیابی به یک نتیجه اجرایی و عملی شود. بر این اساس، باید تأکید کرد که همچنان جای حضور رسمی حکومت و نمایندگان آن در روند صلح کشور خالی است و بیتوجهی به این مسأله، از یکسو روند گفتوگوها را طولانی میسازد و از سوی دیگر، هرگونه نتیجه احتمالی که بدست آید، غیررسمی و فاقد ضمانت اجرایی خواهد بود.
این در حالی است که برخلاف روند مذاکرات امریکا و طالبان، مذاکرات بینالافغانی با توجه به تأکید طالبان بر ایدئولوژی و باور و برنامههای خاص خود، پیچیده، وسیع و دارای ابعاد و عرصههای مختلف خواهد بود. علیرغم اینکه گفته میشود ما در شرایط کنونی با «نئو طالبان» مواجه هستیم و این طالبان جدید، تغییرات اساسی و بنیادی با طالبان پیش از 2001 دارد، اما این گروه با قانون اساسی و ساختار رسمی حکومت گرفته تا مسائل دیگری چون مسأله حقوق شهروندی، حقوق زنان، آزادی رسانهها، آزادی بیان و... مشکل اساسی و بنیادی دارد. طالبان در دو نشست بینالافغانی گذشته همواره تأکید کرده که همه مولفهها را بر اساس شریعت اسلامی میپذیرد، اما همه میدانیم که تعریف طالبان از شریعت اسلامی، یک تعریف خاص و منحصر به فرد این گروه است. به همین دلیل، مذاکرات بینالافغانی، قطعا مذاکرات سخت و پیچیده و وسیع خواهد بود تا جایی طالبان قبول کنند به خواستههای خود رسیدهاند. در صورتی که طالبان پذیرفتن آتشبس و توافق صلح را منوط به پذیرفته شدن تمام خواستها و برنامههای این گروه کند، ممکن است مذاکرات برای ماهها و حتی سالها ادامه پیدا کند و همزمان با آن، تنور جنگ و بیثباتی همچنان در کشور گرم باشد.
در نتیجه باید گفت، بدون عبور از گفتوگوها و نشست بینالافغانی به مذاکرات بینالافغانی و رهبری تیم مذاکرهکننده توسط نمایندگان رسمی حکومت، قطعا نمیتوان علیرغم برگزاری چندین نشست بینالافغانی، به نتیجه باید و نهایی دست یافت. در این بین، طالبان با تداوم نادیده گرفتن حکومت افغانستان و تنها با اتکا به مذاکرات با ایالات متحده امریکا و تبادل نظر با شخصیتها و افراد غیررسمی و غیرحکومتی، نمیتواند به یک توافق صلح لازمالاجرا دست پیدا کند. در این زمینه، یا این گروه درک و شناخت لازم از چگونگی روند مصالحه را ندارد و یا اینکه، به صورت دیکته شده از سوی برخی کشورها، روند صلح را به بنبست میکشاند.
نویسنده: سید عباس حسینی
نشست بینالافغانی دوحه پس از یک بار لغو به دلیل لیست بلندبالای 250 نفری برای حضور در آن از سوی حکومت و جریانهای سیاسی و همچنین اعتراض حکومت به درخواست دولت قطر برای بازنگری آن، برگزار شده است. برخلاف تلاشهای گذشته که حکومت یک فهرست 250 نفری را برای این نشست آماده کرده بود، حالا بر اساس گزارشها، یک هیأت 60 نفری در این گفتوگوها شرکت کرده و شرکتکنندگان نیز توسط آلمان و بر اساس ظرفیتهای شخصی خود انتخاب شدهاند.
پس از ناکامی دولت قطر برای برگزاری نشست بینالافغانی، این نشست با وارد شدن پای آلمان به میانجیگیر و تسهیلکننده روند برگزاری آن، تدویر یافته است، اما با وجود تأکید بر نقش مثبت آلمان برای برگزاری این نشست، به گفته سخنگوی ریاست جمهوری، حکومت افغانستان از جزییات دعوت مهمانها، چگونگی برگزاری و آجندای نشست بینالافغانی قطر آگاه نیست و به همین دلیل، به صورت رسمی در آن شرکت نمیکند. هرچند به گفته ریاست جمهوری، ممکن است برخی چهرههای حکومتی در نشست قطر حاضر باشند، اما این افراد بر اساس ظرفیتهای شخصیشان دعوت شدهاند.
هرچند تجربه روند صلح در کشورهایی با تنوع قومی و فرهنگی گسترده نیازمند ایجاد یک هیأت مصالحه همهشمول و وسیع با حضور نمایندگان تبارهای قومی، مذهبی و فرهنگی است، و این مسأله، یک کلید اساسی برای دستیابی به صلح پایدار است، اما نیاز است برای به ثمر نشستن تصامیم مصالحه و گفتوگوها و دادن ضمانت اجرایی به آن، هیأت مصالحه توسط نمایندگان رسمی حکومتها رهبری و مدیریت شده و روند گفتوگوها و مذاکرات، یک روند پذیرفته شده بر اساس معیارهای بینالمللی باشد؛ مسألهای که در دو دور نشست بینالافغانی مسکو و حالا نشست قطر، مورد توجه قرار نگرفته است.
در سه دور مذاکرات بینالافغانی که با طالبان برگزار شده، نمایندگان دو طرف پس از سالها جنگ و بنبست، پشت یک میز نشسته، با یکدیگر نماز جماعت برپا کرده و غذا خوردهاند؛ اما فراتر از آن، هیچ نتیجه دیگری که بتواند به یک تصمیم کارساز منتهی شود، وجود ندارد. این در حالی است که هیأت شرکتکننده افغانستان در نشست بینالافغانی دوحه، یک هیأت بدون سرپرست بوده که در نهایت سبب شده گفتوگوها به صورت پراکنده و بدون سرانجام مشخص به پایان برسد.
هرچند یک گروه 8 نفری برای تهیه پیشنویس قعطنامه پایانی نشست انتخاب شده، اما در صورت تهیه و صدور بیانیه پایانی نیز این متن هیچ ارزش و زمینه اجرایی نداشته و در حد یک اعلامیه خواهد بود. بر این اساس، یک فرصت دیگر در محور مذاکرات بینالافغانی، و نه گفتوگو، بار دیگر از دست خواهد رفت؛ کما اینکه اگر قرار است نشست بینالافغانی به نتیجهای دارای ضمانت اجرایی برسد، باید با حضور هیأت و ساختارهای رسمی حکومتی برگزار شود.
شاید برخی تأکید کنند که گفتوگوهای بینالافغانی زمینه و فرصتی برای تبادل دیدگاهها و آشنایی میان طرفهاست، اما قطعا این گفتوگوها میتوانست با حضور ساختارها و نمایندگان رسمی حکومت، وارد نخستین مراحل مذاکرات بینالافغانی برای دستیابی به یک نتیجه اجرایی و عملی شود. بر این اساس، باید تأکید کرد که همچنان جای حضور رسمی حکومت و نمایندگان آن در روند صلح کشور خالی است و بیتوجهی به این مسأله، از یکسو روند گفتوگوها را طولانی میسازد و از سوی دیگر، هرگونه نتیجه احتمالی که بدست آید، غیررسمی و فاقد ضمانت اجرایی خواهد بود.
این در حالی است که برخلاف روند مذاکرات امریکا و طالبان، مذاکرات بینالافغانی با توجه به تأکید طالبان بر ایدئولوژی و باور و برنامههای خاص خود، پیچیده، وسیع و دارای ابعاد و عرصههای مختلف خواهد بود. علیرغم اینکه گفته میشود ما در شرایط کنونی با «نئو طالبان» مواجه هستیم و این طالبان جدید، تغییرات اساسی و بنیادی با طالبان پیش از 2001 دارد، اما این گروه با قانون اساسی و ساختار رسمی حکومت گرفته تا مسائل دیگری چون مسأله حقوق شهروندی، حقوق زنان، آزادی رسانهها، آزادی بیان و... مشکل اساسی و بنیادی دارد. طالبان در دو نشست بینالافغانی گذشته همواره تأکید کرده که همه مولفهها را بر اساس شریعت اسلامی میپذیرد، اما همه میدانیم که تعریف طالبان از شریعت اسلامی، یک تعریف خاص و منحصر به فرد این گروه است. به همین دلیل، مذاکرات بینالافغانی، قطعا مذاکرات سخت و پیچیده و وسیع خواهد بود تا جایی طالبان قبول کنند به خواستههای خود رسیدهاند. در صورتی که طالبان پذیرفتن آتشبس و توافق صلح را منوط به پذیرفته شدن تمام خواستها و برنامههای این گروه کند، ممکن است مذاکرات برای ماهها و حتی سالها ادامه پیدا کند و همزمان با آن، تنور جنگ و بیثباتی همچنان در کشور گرم باشد.
در نتیجه باید گفت، بدون عبور از گفتوگوها و نشست بینالافغانی به مذاکرات بینالافغانی و رهبری تیم مذاکرهکننده توسط نمایندگان رسمی حکومت، قطعا نمیتوان علیرغم برگزاری چندین نشست بینالافغانی، به نتیجه باید و نهایی دست یافت. در این بین، طالبان با تداوم نادیده گرفتن حکومت افغانستان و تنها با اتکا به مذاکرات با ایالات متحده امریکا و تبادل نظر با شخصیتها و افراد غیررسمی و غیرحکومتی، نمیتواند به یک توافق صلح لازمالاجرا دست پیدا کند. در این زمینه، یا این گروه درک و شناخت لازم از چگونگی روند مصالحه را ندارد و یا اینکه، به صورت دیکته شده از سوی برخی کشورها، روند صلح را به بنبست میکشاند.
نویسنده: سید عباس حسینی