نماینده ویژه امریکا برای صلح افغانستان گفته است که توافق جامع صلح باید تضمین کند که هراس افکنی در آینده افغانستان جایگاهی ندارد.
زلمی خلیلزاد در واکنش به حمله راکتی روز پنجشنبه به مراسم یادبود شهید مزاری در کابل تاکید کرده که به یک توافق جامع صلح در افغانستان نیاز است.
آقای خلیلزاد افزوده:"حمله داعش به غیرنظامیانی که به منظور یادبود از یک رهبر افغان گردهم آمده بودند، نشان میدهد که یک توافق جامع صلح باید تضمین کند که هراس افکنی هیچ جایگاهی در آینده افغانستان ندارد."
در حمله راکتی بر مراسم یادبود شهید مزاری 11 غیر نظامی کشته و 95 نفر دیگر زخمی شدند. اگرچه مسؤولیت این حمله را گروه داعش برعهده گرفته؛ اما وزارت داخله گفته است که این حمله از سوی طالبان سازماندهی شده است.
این اظهارات آقای خلیلزاد در حالی صورت می گیرد که او در رأس یک هیأت امریکایی از 13 روز به این طرف در دوحه پایتخت قطر سرگرم مذاکره فشرده با نمایندگان طالبان است.
حمله کابل یکبار دیگر، نگاه ها را به سوی صلح امریکا و طالبان برگرداند و نشان داد که این صلح هرگز خالی از خطر نیست. از نظر بسیاری از کارشناسان، داعش در افغانستان یک نشانی گمراه کننده و کاذب است و امریکا و طالبان برای پیشبرد اهداف و راهبردهای امنیتی مشترک شان، پشت نقاب داعش پنهان شده اند تا جنایت ها و کشتارهای مهیب را به این گروه غیرمسؤول، نسبت دهند و از خود رفع مسؤولیت کنند.
در مورد حمله کابل، آنچه از سوی وزارت امور داخله مطرح شده است، نزدیک به یقین تر از آن چیزی است که از جانب افرادی مانند زلمی خلیلزاد ارائه شده است. خلیلزاد در شرایط کنونی، تنها برای صلح با طالبان، تقلا نمی کند؛ بلکه او همزمان نیاز دارد تا برای روندی که به پیش می برد، مشروعیت و اعتبار کسب کند، و یکی از مهم ترین ابزارهای تحقق این امر، تبرئه طالبان از جنایت هایی است که زیر پرچم این گروه از سوی عوامل درون و بیرون نظام آن صورت می گیرد.
از جانب دیگر، حتی اگر داعش در افغانستان حضور داشته باشد و گروهی جدا از طالبان و چه بسا دشمن آن گروه باشد، مسؤول اصلی عدم مهار آن گروه وحشی، امریکا و متحدان نظامی آن کشور است. بنابراین آقای خلیلزاد به جای آنکه به بهانه واکنش به حمله راکتی روز پنجشنبه در کابل، خطر داعش جعلی را بزرگنمایی کند، از ضرورت صلح با طالبان سخن بگوید و تصمیم های احتمالی خود در این روند را پیشاپیش، توجیه کند، ابتدا باید به این پرسش های مهم و اساسی، پاسخ دهد که با وجود و حضور هزاران نیروی نظامی امریکایی و غیر امریکایی، چرا یک گروه جنایتکار بین المللی که هیچ جایگاه و ریشه ای در فرهنگ و جامعه افغانستان ندارد، به اندازه ای قدرت پیدا می کند که یک مناسبت ملی را در پایتخت افغانستان مورد حمله قرار می دهد و از مردم بی گناه قربانی می گیرد؟ چرا امریکا نمی خواهد یا نمی تواند مانع از نفوذ و حضور داعش در افغانستان شود؟ آیا امریکا و هم پیمانانش در مبارزه با «تروریزم» در افغانستان شکست خورده اند؟ اگر پاسخ این پرسش مثبت است، پس باید تبعات این شکست را هم بپذیرند و آن را در پوشش مذاکرات صلح با طالبان پنهان و توجیه نکنند. نکته دیکر اینکه گروه تروریستی منزوی و منفور داعش، با استفاده از کدام امکانات و زمینه های معجزه آسا و خارق العاده ای می تواند در کابل برای خود لانه های امن بسازد و در موعد مقرر، اهداف تعیین شده اش را آماج حمله قرار دهد؟ پرسش دیگر اینکه چرا اتفاق مشابهی برای مراکز نظامی و سیاسی امریکا و هم پیمانانش در کابل نمی افتد که برای یک مراسم ساده مردمی می افتد؟
این پرسش ها نشان می دهد که داعش در افغانستان، یک معمای پیچیده و احتمالا یک نشانی کاذب و یک آدرس دروغین است، و واکنش زلمی خلیلزاد به حمله مرگبار روز پنجشنبه در کابل، بر دامنه پیچیدگی و ابعاد ابهام این معما می افزاید و پرسش های تازه ای را پدید می آورد.