روز جمعه ۲۶ دلو، از سیمین سالروز خروج نیروهای اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان در ارگ ریاست جمهوری بزرگداشت شد.
در این نشست اشرف غنی؛ رئیس جمهوری در یک پیام ویدئویی با اشاره به پیروزی مجاهدین در خروج شوروی از افغانستان و جنگ دوباره میانشان، گفت اکنون افغانستان یکبار دیگر در یکی از مقاطع سرنوشت ساز قرار دارد که تنها با وحدت میتواند به جنگ پایان دهد و به صلح دست یابد.
عبدالله عبدالله هم گفت که احتمال خروج نیروهای خارجی وجود دارد، پس باید از درسهای تلخ تاریخ عبرت گرفت تا تکرار نشوند.
سرور دانش نیز گفت که مداخلات خارجی، نداشتن تجربه و یا شاید انحصارطلبی مجاهدین و احزاب سبب شد که پس از پیروزی مجاهدین، بار دیگر جنگ ادامه یابد.
او گفت: "امروز هم سیاستمداران فراموش نکنند که تاریخ تکرارشدنی است."
فضلهادی مسلمیار؛ رئیس مجلس سنا نیز خطاب به اشتراک کنندگان نشست مسکو گفت: "همچو حرکتها پایان سختی دارد اگر به تاریخ و گذشته نگاه کنیم."
بنابراین به عقیده تحلیلگران، همه چیز حکایت از آن دارد که تاریخ یکبار دیگر در حال تکرارشدن است.
این وضعیت، یادآور جمله معروفی است که می گوید: قومی که از تاریخ اش عبرت نمی آموزد، تاریخ بر آن تکرار خواهد شد، یا تاریخ را دوباره تجربه خواهد کرد. این همان شرایطی است که افغانستان امروز در آن قرار دارد.
حتی اگر اشرف غنی؛ رییس جمهوری، در واکنش تندش در برابر تلاش های امریکا و طالبان برای امضای یک پیمان صلح تحمیلی و خارج از اراده دولت مرکزی افغانستان، از سرگذشت تلخ سردار داوود و داکتر نجیب، یادآوری نمی کرد، صاحب نظران معتقد اند که در آستانه خروج نیروهای خارجی از افغانستان، وضعیت دولت کنونی افغانستان، به نحو شگفت انگیز و حیرت آوری با اواخر دوران جمهوری داوود و رژيم کمونیستی به رهبری نجیب، قابل مقایسه است.
از نظر منتقدان اما این واقعیت را نباید نادیده گرفت که این تنها اراده سلطه گرانه قدرت های خارجی نیست که حکومت و مردم افغانستان را در این شرایط دشوار قرار داده است؛ بلکه بخشی از سیاست های انحصارطلبانه و اقتدارگرانه دولت و رهبران سیاسی هم موجب شده تا وحدت ملی به عنوان یک ضرورت حیاتی و بنیادین، عمیقا آسیب ببیند و تشتت، اختلاف، یکجانبه گرایی، استبداد رأی و ترجیح منافع شخصی و حزبی و گروهی بر اولویت های حیاتی و استراتژيک ملی، غلبه پیدا کند.
در چنین شرایطی، بدیهی است که هریک از قدرت های خارجی، برپایه اهداف و منافع خود، در امور داخلی افغانستان، مداخله می کند تا روند اوضاع را به سمتی مدیریت کند که آن اهداف و منافع، تأمین و تضمین شود.
اگرچه به دنبال افشای بخشی از جزئیات پشت پرده تبانی صلح امریکا و طالبان، حکومت افغانستان به صورت ترحم برانگیز و تحقیرآمیزی در انزوا قرار گرفت، و این رویداد، ضرورت همگرایی ملی و حمایت از اصل نظام و اصول قانون اساسی را بیش از هر زمان دیگری به یک وجیبه فراگیر و همه شمول ملی بدل کرد؛ اما انکار نمی توان کرد که یکی از دلایل بی اعتنایی تحقیرآمیز امریکا و طالبان به مواضع و سیاست های دولت افغانستان در قبال روند صلح، و نادیده گرفتن و حذف کامل آن از روند تصمیم گیری ها، سیاست های غیر ملی دولت مرکزی بود. دولت در طول این سال ها به جای آنکه به مردم به عنوان یک پشتوانه قدرتمند و غیرقابل جایگزین ملی، تکیه کند، به حمایت های مقطعی و منفعت اندیشانه سفارتخانه های خارجی و بازیگران بزرگ، رو کرد. دولت تصور می کرد که حمایت و همراهی امریکا با کابل، همیشگی و خلل ناپذیر و بی پایان است؛ این درست همان اشتباهی بود که داکتر نجیب هم مرتکب شد و هزینه آن را نیز پرداخت.
مقصر دوم این وضعیت، احزاب و شخصیت های سیاسی مخالف دولت هستند. آنها با شرکت در نشست مسکو، موضع حکومت را در قبال امریکا و طالبان تضعیف کردند، به طالبان مشروعیت دادند و از صلح مورد نظر امریکا با طالبان، حمایت کردند. این در حالی بود که در همان نشست، طالبان رسما اعلام کردند که قانون اساسی افغانستان را قبول ندارند؛ اما احزاب و افرادی که در چارچوب همین قانون اساسی، به قدرت و ثروت رسیده اند، به دفاع از آن برنخاستند.
در چنین شرایطی، تکرار تاریخ، پیامد ناگزیر این رویکردهای فرقه گرایانه، منفعت اندیشانه و خودخواهانه خواهد بود.
بنابراین، در صورتی که سران و رهبران سیاسی درون و بیرون از قدرت، به سرعت به یک وحدت نظر و اجماع فراگیر سیاسی در زمینه صلح با طالبان و موضع گیری در قبال سیاست های امریکا در این زمینه، دست نیابند، پس از خروج امریکا و قطع حمایت واشنگتن از دولت کابل، تکرار دوباره فجایع پس از سقوط رژيم کمونیستی و به قدرت رسیدن مجاهدین که به بروز جنگ های خونین قومی و مذهبی انجامید، اجتناب ناپذیر خواهد بود.