پولیس پاکستان تایید کرده که مولانا سمیع الحق؛ رهبر جمعیت علمای پاکستان که به پدر معنوی طالبان افغانستان مشهور است، کشته شده است.
پولیس گفته مهاجمان افراد ناشناس بوده اند و جمعه شب پس از حمله به خانه ملا سمیع الحق در شهر راولپندی پاکستان او را با ضربات چاقو کشته اند.
آقای سمیع الحق مدرسه حقانیه را اداره میکرد که گفته میشود صدها نفر از اعضای طالبان از جمله ملا عمر؛ رهبر پیشین طالبان در آن آموزش دیدهاند.
گروه طالبان افغانستان با صدور بیانیهای کشته شدن مولانا سمیع الحق را "ضایعهای بزرگ و جبران ناپذیر" خوانده و گفتهاست که این کار "دشمنان اسلام" است.
این حادثه در حالی اتفاق افتاده که شهرهای مختلف پاکستان به دعوت گروههای افراطی صحنه تظاهرات اعتراضی به حکم آزادی آسیه بیبی؛ زن مسیحی محکوم به اعدام بوده است.
دو روز پیش دیوان عالی پاکستان حکم اعدام آسیه بیبی، زن مسیحی که به اتهام کفرگویی به مرگ محکوم شده بود را لغو کرد.
انتشار خبر مرگ مولانا سمیع الحق بسیاری از مردم را در افغانستان خوشنود کرد؛ زیرا مردم او را پدر معنوی طالبان و توجیه گر مبانی شرعی ترور و کشتار و انتحار و جهادی می دانستند که شاگردانش در افغانستان انجام می دادند.
اگرچه درباره زندگی و مشی اخلاقی آقای سمیع الحق اما و اگرهای فراوانی وجود داشت؛ اما هیچکس نمی تواند نقش و جایگاه او در اشاعه تروریزم و ترویج و تقویت ایدئولوژي افراط به ویژه در افغانستان را نادیده بگیرد.
صدها و شاید هزاران نفر از اعضای طالبان افغانستان، مستقیما در مدرسه حقانیه تحت اداره او آموزش دیده بودند. افزون بر این، مولانا سمیع الحق، برنامه نویس و مدیر غیر مستقیم حدود ۴۰ هزار مدرسه مذهبی دیگر در سراسر پاکستان بود که از نظر آگاهان، کارخانه های تولید انبوه تروریست های تندرو و آماده انتحار هستند.
اگرچه آقای سمیع الحق خود را یک آموزگار می دانست؛ اما بی تردید، آموزه های او نقشی کلیدی و مستقیم در تأمین نیروی انسانی گروه های تروریستی مانند طالبان در افغانستان داشت و برنامه هایی که او برای مدارس مذهبی پاکستان، تعریف می کرد، درست همان کاری را به پیش می برد که مدرسه حقانیه شخص سمیع الحق بر عهده داشت.
با این حساب، مردم افغانستان حق دارند تا از قتل او خوشنود باشند.
طیف دومی که باید از این رویداد ابراز خوشحالی کند، عناصر طرفدار صلح در افغانستان و احیانا در میان گروه طالبان است. آقای سمیع الحق اگرچه در مصاحبه ای که ۷ سال پیش با یکی از رسانه ها انجام داده بود، از عملیات انتحاری، حمایت نکرده بود؛ اما در عین حال، آن را یک «واکنش» قلمداد کرده و به نوعی قابل توجیه دانسته بود.
او همچنین جنگ شاگردان تروریست اش در قالب گروه طالبان در افغانستان را تأیید کرده و همزمان، راه حل پایان دادن به جنگ را گفتگوی مستقیم طالبان با امریکا دانسته بود و دولت افغانستان را طرف اصلی جنگ نمی دانست؛ درست همان موضعی که اکنون گروه طالبان در حال پیگیری آن است و بر اساس آن، از مذاکره با دولت افغانستان، خودداری کرده و مستقیما با امریکا مذاکره می کند.
با توجه به این مسایل، قتل او می تواند این امید را در اردوگاه طرفداران صلح به وجود آورد که شاگردانش، دیگر خود را ملزم به پیگیری اهداف و آموزه های افراطی استاد بزرگ تروریزم ندانند و مشی جدیدی در زمینه صلح در پیش بگیرند؛ اگرچه به سختی می توان انتظار داشت که مدیر جدید مدرسه حقانیه و هزاران مدرسه مذهبی دیگر در پاکستان، عنصری میانه رو و هوادار صلح باشد.
صرف نظر از اینکه چه کسانی باید از این رویداد، خوشنود باشند، بحث دیگر این است که چه کسی پدر معنوی طالبان را به فجیع ترین شیوه ممکن کشت؟
پاکستان، کشوری آشوب زده و ملتهب است. به همان اندازه که گروه های تندرو و افراطی در پاکستان، از این قدرت برخوردار اند که با یک فراخوان ساده، سراسر کشور را در برابر یک تصمیم دادگاه عالی، به عرصه اعتراض بدل کنند، گروه های مخالف آنها هم می توانند با استفاده از رویکردهای خشونت بار مشابه افراط گرایان، اقدام به کارهای انتقام جویانه کنند. بنابراین، در زمانی که سراسر پاکستان، به جولانگاه افراط گرایان در اعتراض به لغو حکم اعدام آسیه بی بی مسیحی بدل شده، شاید عناصری هم به این فکر افتاده باشند که با قتل پدر افراط گرایی پاکستان، به نوعی تندروها را تنبیه کنند.
با این حال، هرگونه داوری قاطعانه در این زمینه، زودهنگام است و تا روشن شدن همه ابعاد ماجرا باید منتظر ماند.