سازمان ملل اخیرا از وضعیت افغانستان ابراز نگرانی کرد و خواستار افزایش فوری کمکهای انسان دوستانه شد.
مارک لاوکُک؛ قائممقام کمکهای بشردوستانه و هماهنگکننده امدادرسانی اضطراری سازمان ملل گفته است ناامنی، فقر و بیکاری هنوز در افغانستان پا برجاست و تلاشها برای کاهش مشکلات نتیجه نداده است.
بر پایه آمارهای سازمان ملل، بیش از چهار میلیون نفر نیاز جدی به کمکهای بشردوستانه دارند، از جمله نزدیک به دو میلیون آواره داخلی و بیش از ۶۰ هزار آواره ای که به محل زندگی خود برگشتهاند.
همچنین، هشت میلیون نفر به دلیل فقر مطلق، بیکاری و خشکسالی و تغییرات اقلیمی نیازمند کمک هستند.
کمیشنر عالی سازمان ملل در امور پناهندگان نیز در مورد افزایش آمار بیجاشدگان داخلی و مهاجرت به خارج افغانستان ابراز نگرانی کرد.
به باور فیلیپو گراندی، جنگ، فقر و بیکاری از دلایل عمده بیجاشدگی و مهاجرت است. وی از کشورهای اروپایی خواست هنگام رد کردن درخواست پناهندگی مهاجران افغان دقت بیشتری انجام دهند.
این درخواست بسیار واضح و در عین حال تکان دهنده است. ما در معرض یک فروپاشی مهیب و مرگبار اجتماعی قرار گرفته ایم. ممکن است این خبر به دلیل آنکه انفجاری رخ نداده، حمله ای صورت نگرفته و خونی ریخته نشده، برای بسیاری از مردم، جدی نباشد؛ اما دولتمردان بی تردید می دانند که چه فاجعه ای در حال رخ دادن است.
این ناامنی پنهان، آخرین بقایای حیات اجتماعی ما را تهدید می کند. فاجعه ای به عظمت نابودی تدریخی میلیون ها انسان در شرف وقوع است و اینهمه معلول سیاست های غلطی است که از دیرباز تاکنون در همه ابعاد جریان داشته است.
برای درک درست ابعاد این فاجعه اما نباید صرفا به آمارها و رسانه ها دقت کرد. باید به میان مردم رفت و درد یکایک کسانی که برای زنده ماندن، مذبوحانه تقلا و تلاش می کنند را از نزدیک دید و حس کرد.
سخن از خطر جانی فوری برای میلیون ها نفر است. این بدان معناست که گستره بحران، فراتر از مناطق جنگ زده و محروم و دورافتاده و فقیر و صعب العبور و... است. این یک فاجعه بزرگ ملی است که مهار آن، عزم همگانی می طلبد.
نکته مهم در این زمینه این است که این فاجعه هرگز به سان کشتارهای هدفمند غرب کابل و آماج قرار دادن سیستم غیر نظامیان شیعه افغانستان، قومی و منطقه ای و مذهبی نیست. در میان میلیون ها نفری در که جان شان در معرض تهدید قرار دارد، از همه قومیت ها و ملیت ها حضور دارند و این نشان می دهد که همه مردم افغانستان، تاوان سنگین سیاست های نابخردانه، فساد، سوء مدیریت، دروغ، قانون شکنی و تاراج دارایی های عمومی از سوی یک حلقه کوچک و ویژه خوار را می دهند.
به درخواست های عاجل سازمان های امدادی هم نمی توان برای نجات از این فاجعه ملی، اعتماد کرد؛ زیرا این درخواست ها اول اینکه ممکن است برای همیشه در مرحله درخواست باقی بماند و به دلیل عدم منفعت کلان سیاسی آن برای کشورهای کمک کننده، هیچگاه مورد اجابت قرار نگیرد. دوم اینکه حتی اگر این درخواست ها پذیرفته شده و تحقق هم پیدا کند، آنچه از رهگذر آن به دست خواهد آمد، صرفا در حد تأمین اولویت های ابتدایی برای جلوگیری از بروز فاجعه خواهد بود تا زمان وقوع آن تا رسیدن کمک های بعدی به عقب انداخته شود؛ بنابراین، سازمان های امدادی توان حل دایمی و ریشه ای این بحران را ندارند.
موضوع مأیوس کننده این است که دولت و دستگاه های اجرایی هنوز این بحران را جدی نگرفته اند؛ زیرا آمارها و رسانه ها آن را عادی سازی می کنند و از آنسو جدیت خطر، دست کم به اندازه حمله های مرگبار انتحاری و کشتارهای مستقیم و هدفمند، قابل لمس نیست.
در سخنرانی های رسمی، مناسبت های ملی، نشست های عمومی و مصاحبه های روزمره اعضا، رهبران و سخنگویان دولتی، خبری از این فاجعه نیست و این بدان معناست که وقوع آن، کسی را نگران نمی کند.
با این حال، خطر بزرگی در شرف وقوع است. سخن از فروپاشی اجتماعی در ابعاد وسیع است. افغانستان به سرعت به تراز کشورهای قحطی زده جهان، نزدیک می شود و روشن نیست که با توجه به رویکرد سهل انگارانه دولت مرکزی و قدرت های هم پیمان آن، این ناامنی آرام و پنهان، چگونه ما را به ورطه مرگ و نابودی هدایت خواهد کرد.