حیدر عبادی؛ نخست وزیر عراق، فتوای جهاد کفایی آیت الله سیستانی؛ مرجع عالیقدر شیعیان علیه داعش را ارزشمند توصیف کرد.
آقای عبادی گفت: این فتوا خیزش بزرگ و تحقق پیروزی ها را به دنبال داشت.
نخست وزیر عراق اظهار داشت: باید با تمام توان دستاورد بزرگ پیروزی بر داعش را حفظ کرد.
وی ضمن تقدیر از فداکاری های مجاهدان عراقی، یاد و خاطره شهدای مقاومت در عراق را نیز گرامی داشت و گفت: پس از نابودی داعش، مرحله بعدی، مرحله بازسازی عراق است.
آیت الله سیستانی برای مردم عراق، فراتر از یک مرجع عالی تقلید است. او پدر معنوی و ایدئولوگ سیاسی مردم آن کشور اعم از شیعه و سنی و مسیحی و کرد و... نیز هست.
فتوا و فراخوان تاریخی آیت الله سیستانی، یکی از پیچیده ترین معادلات امنیتی تاریخ معاصر یعنی ظهور گروه تکفیری داعش در عراق و سراسر منطقه را به نفع جریان ضد تروریزم به رهبری مردم بومی منطقه، دگرگون کرد و نقشه های استعمار نو برای سلطه بر سرنوشت ملت های مسلمان را نقش بر آب نمود.
این فتوا در عین حال، باب تازه ای به روی مرجعیت شیعه باز کرد؛ نهادی که در طول تاریخ همواره مؤثر و مقتدر بوده است؛ اما در سال های اخیر، به نحو غیر قابل درکی از سیاست برکنار مانده بود و به این ترتیب، جامعه سیاسی امروز مسلمانان نیز به نوعی شبیه اروپای پس از قرون میانه میلادی شده بود که در آن، نهاد دین از دخالت در امور سیاست، برحذر داشته می شد و مرجعیت دینی، فقط به امور و تکالیف شرعی خداباوران می پرداخت و این روند تا امروز در غرب، ادامه پیدا کرده است.
این خطر در جهان اسلام، نهاد دین و به ویژه مرجعیت شیعه را نیز تهدید می کرد و ورود متهورانه آیت الله سیستانی به عرصه سیاست و امنیت و صدور فتوای تاریخی او در این زمینه، این نظم نو را درهم شکست و یکبار دیگر نشان داد که اقتدار نهاد دین در جوامع اسلامی، همچنان مستحکم و پایدار و غیر قابل جایگزین است.
عراق – همان گونه که در سخنرانی تازه نخست وزیر آن کشور نیز اشاره شده است- تا ابد مرهون این تهور تاریخی آیت الله سیستانی خواهد بود.
در سوریه اما وضعیت به سان عراق نبود. سوریه، از سوی یک دولت سکولار اداره می شود که به طور سنتی، نهاد دین در سیاست آن، ضعیف و چه بسا غایب بوده است.
بنابراین، غلبه عراق بر داعش، لزوما نمی توانست به الگویی قابل تعمیم برای شکست داعش و تکفیری گری در سوریه نیز به حساب بیاید.
سوری ها اما از سرمایه گذاری هوشمندانه سیاستمردان خود در سال های پیشین روی روابط استراتژيک با قدرت های بزرگ منطقه، بهره جستند و با فعلیت بخشیدن به توانمندی های نیرومند متحدان راهبردی خود مانند روسیه، ایران و حزب الله لبنان، سرانجام توانستند بر تکفیر و ترور غلبه کنند و پرونده تروریزم داعشی را از سرزمین خود برچینند.
در این میان، افغانستان به مثابه کشوری که اکنون مقصد بعدی هسته های از هم گسسته داعش و کانون های قدرت خارجی حامی آن، به حساب می آید، چگونه می تواند از دو الگوی یاد شده، یکی را برای غلبه بر خطر تروریزم تکفیری داعش برگزیند؟
به باور آگاهان، شرایط حاکم بر افغانستان، با هیچیک از دو مورد عراق و سوریه، قابل انطباق نیست؛ به بیان روشنتر، نه یک پایگاه قوی از مرجعیت دینی در این کشور وجود دارد که با اعلام جهاد علیه داعش، مردم را در کنار دولت برای شکست آن، بسیج کند و نه متحدان نظامی و استراتژيک افغانستان، اراده ای برای مقابله با داعش دارند؛ زیرا از دید صاحب نظران، داعش همانگونه که در عراق و سوریه شاهد بودیم، در افغانستان هم در راستای منافع و اهداف بلندمدت و راهبردی قدرت های غربی، عمل می کند و این بار، دیگر روسیه و متحدانش نیستند که افغانستان را در مهار و انهدام داعش، یاری رسانند.
نکته ناامیدکننده این است که بخشی از دولت نیز نمی خواهد یا نمی تواند با قاطعیت در برابر خطر رو به رشد داعش بایستد و اجازه ندهد که افغانستان، به عراق یا سوریه ای دوم، بدل شود.
در این میان، تنها نقطه امید، حضور قدرتمند بلوک شرق در مرزهای شمالی کشور و نیز استفاده از پتانسیل های داخلی مانند مجاهدین سابق و بخشی از ساختار قومی کشور برای مهار این خطر است؛ رهیافتی که اگرچه موانع سنگینی در برابر آن، وجود دارد؛ اما اگر وضعیت همانند سوریه و عراق، حاد شود، نیروهای یادشده، ناگزیر خواهند بود برای حفاظت از امنیت و منافع خود، وارد عرصه شوند.