کشتار هرات یکبار دیگر سرنوشت غم انگیز سال های اخیر مؤمنان شیعه را در یادها زنده کرد؛ از حمله به زیارتگاه سخی کابل تا کشتار عزاداران حسینی در ولایت بلخ و تا فاجعه میدان دهمزنگ و عملیات های مسجد باقرالعلوم و مسجد الزهرا و اینک مسجد جوادیه هرات.
بر این فهرست می توان گروگان گیری های مرگبار غیر نظامیان بی دفاع شیعه و رگبار کور مسافران بی گناه در شاهراه ها را نیز اضافه کرد.
همه اینها حاکی از آغاز یک جنگ تازه بر علیه جامعه مسلمانان افغانستان است. اگرچه دشمن کوردل، با انجام این جنایت ها در صدد فرقه ای سازی ماهیت جنگ جاری است؛ اما اگر منصفانه نگاه کنیم، سنی ها و شیعیان به یک اندازه قربانی این جنایات هولناک ضد انسانی هستند.
با این حال، در این نوشته، به صورت خاص، به گزینه های ممکن و قابل دسترسی شیعیان برای مواجهه با شرایط تازه ای که دشمن جدید ایجاد کرده، پرداخته می شود.
نخستین مساله در این زمینه، نمونه عراق است. عراق در دو سال اخیر، آماج سهمگین ترین موج خشونت های فرقه ای بود که از سوی تروریست های تکفیری و رژيم های حامی آنها در منطقه کلید خورده بود.
جنگ عراق، به نام فرقه و مذهب آغاز شد؛ اما در عمل، شیعیان، سنی ها، ایزدی ها، مسیحی ها و کردها به یک اندازه، آسیب دیدند. فجایع مهیبی بر مردم عراق اعم از شیعه و سنی و کرد و مسیحی و ایزدی تحمیل شد که شاید در بسیاری از موارد، در تاریخ آن کشور بی سابقه بود.
پس یکی از مهم ترین درس هایی که از مورد عراق می توان آموخت این است که تروریست ها اگرچه زیر نام دین و مذهب، به کشتار غیر نظامیان نمازگزار و بی گناه در مساجد و مناسک مذهبی می پردازند؛ اما در نهایت، هدف آنها برانگیختن موجی از جنگ و خشونتی است که نخستین قربانیان آن، مردم افغانستان فرای هرگونه فکر و عقیده و باور دینی و تعلق قومی است.
از این منظر، شیعیان ابتدا باید در صدد ایجاد ارتباط و اتحاد و همگرایی با سایر فرق و مذاهب اسلامی فعال در افغانستان برای مقابله با شرایط جدید باشند.
نکته دوم این است که شیعیان در افغانستان، همانند عراق در اکثریت قرار ندارند، تا بتوانند بدون نیاز به وحدت با سایر فرقه های مذهبی، به جنگ تروریزم و تکفیر بروند. آنها اگر رأسا اقدام به مقابله با تروریزم کنند، هم دولت آن را برنخواهد تافت و هم بازتاب ها و هزینه های جانبی از رهگذر ایجاد حساسیت از سوی دیگر اقشار و طیف های قومی و مذهبی کشور، سنگین و غیر قابل جبران خواهد بود.
موضوع سوم نیز نبود یک مرجعیت مقتدر، متنفذ و فراجناحی مذهبی در میان شیعیان است؛ چیزی که در عراق وجود داشت و توانست همه نیروها و ظرفیت های اجتماعی و اعتقادی مردم را روی نابودی تروریزم تکفیری متمرکز کند.
بنابراین، در افغانستان هنوز این رهبران رفوزه شده قومی و چند جوان آرمانگرای جویای نام هستند که بر سرنوشت مردم، حکومت می کنند و با استفاده از این گونه شرایط، تنها در صدد گرفتن امتیاز و تحکیم جایگاه و تأمین منافع و مطامع شخصی و خانوادگی و در نهایت حزبی خود در حکومت می باشند.
برای آنها سرنوشت مردم و ماهیت جنگی که علیه آنها آغاز شده، هیچ اهمیتی ندارد.
با توجه به این مسایل و محدودیت ها، شیعیان گزینه های محدودی برای مواجهه با این شرایط جدید و تقابل با دشمن نوظهوری دارند که اساس آن بر پایه تکفیر و ترور بنا شده است.
از جانب دیگر، وضعیت جاری به صورتی که اکنون وجود دارد، قابل تحمل و ادامه نیست و باید هرچه سریع تر راهی برای برون رفت از این وضعیت، پیدا شود.
دشمن هنوز در مراحل اولیه استحکام و حضور در جنگ قرار دارد و اگر تمهیدات نیرومند و زودبازدهی برای مهار آن تدبیر شود، بدون شک به سرعت نتیجه خواهد داد.
راه اندازی موجی از اقدامات رسانه ای، تبلیغاتی، فرهنگی و روانی برای افشا و برملا سازی ماهیت دشمنی که در برابر ما قامت افراشته و رمزگشایی از پشت پرده سناریوی تکفیر و ترور و اهداف بلندمدت آن در افغانستان، رایزنی های مستقیم با جوامع مذهبی دیگر به ویژه برادران اهل سنت، تحت فشار قرار دادن دولت برای پذیرش مسؤولیت های مستقیم خود در تأمین امنیت اماکن و شخصیت های مذهبی، تشکیل هسته های دفاع مردمی برای ترصد مدام خطرات امنیتی و برقراری روابط نزدیک آنها با دولت و نهادهای کشفی و استخباراتی، انتشار ضعف ها، خلأها و مجاری آسیب پذیر در برابر نفوذ دشمن در نهادها و نیروهای امنیتی، مردم و... از عمده ترین راهکارهایی هستند که در کوتاه مدت، می توانند ثمربخش باشند؛ اما در درازمدت، در صورتی که دولت نتواند سلطه و اقتدار خود را به فراتر از کابل، گسترش دهد و مانع از سیطره گروه های تروریستی بر اوضاع جاری شود، مردم ناگزیر خواهند شد ابزارها و امکانات دیگری را برای دفاع از خود در برابر دشمن جدید مشترک، جستجو کنند.