از فروپاشی امپراتوری اتحاد شوروی بیش از بیست سال می گذرد. در این مدت پرسش هایی همواره مطرح بوده است که بعد از فروپاشی ابر قدرت آیدئولوژیک شرق، آیا ابر قدرتی دیگری برجای آن خواهد نشست تا لجام گسیختگی های ابر قدرت ایالات متحد امریکا را مهار کند یا این که ابر قدرت امریکا هم چنان نبض اقتصاد و سیاست جهان را در دست خواهد داشت و به تنهایی تمام جهان را به خواست منافع خود جهت خواهد داد؟
در دهه اول قرن بیست و یک کمتر کسی در این مورد اظهار نظر می کرد و آینده را به ظهور ابر قدرتی جدید قابل پیش بینی می دانست، اما با تحولاتی که در دهه دوم قرن بیست و یک ایجاد شد به ویژه انقلاب های مخملی که در شرق و در کشورهای عربی اتفاق افتاد و در نهایت همه را ایالات متحده امریکا بر اساس منافع خود مصادره کرد، در این جهت دهی و منفعت خواهی نه قدرتی را رقیب خود می دانست و نه هم رفیق خود به حساب می آورد. رقیب خود نمی دانست چون سایر قدرت ها را هسنگ و همسان خود به رسمیت نمی شناخت و آن قدر در غرور و تبختر غرق بود که رفاقت با سایرین را با منافع خود همرنگ نمی یافت.
این پرسش اذهان بی شماری را به خود مشغول کرده بود که یکه تازی های ایالات متحده امریکا تا چند وقت دیگر ادامه خواهد یافت و جهان به کام ابر قدرت امریکا خواهد چرخید؟
کوچ تدریجی کشورهای آزاد شده از سیطره اتحاد شوروی سابق، به سوی اتحادیه های اروپایی به ویژه به "سازمان ناتو" و ایجاد مشکلات جدید در روابط میان روسیه و اوکراین و پشتیبانی اتحادیه اروپایی به ویژه امریکا از اوکراین، روسیه را سخت به تکاپو وا داشت و به دنبال یافتن رفیق جدید در سطح بین المللی بر آمد. بحران سوریه در خاورمیانه و دخالت مستقیم امریکا در این جنگ و تصمیم بر تغییر رژیم بشار اسد با همراهی برخی کشورهای منطقه خلیج فارس، روسیه را وا داشت که از لاک خود برون آید و به صورت عریان تر وارد کار زار روابط بین المللی گردد.
حال دو نظر وجود دارد پاره ای از آگاهان چنین باور دارند که بحران سوریه برای روسیه یک فرصت بی بدیل به وجود آورد تا این قدرت خفته را وارد فاز جدید روابط بین المللی کند و بتواند جایگاه خود را به عنوان یک ابر قدرت ذی نفع در خاورمیانه تثبیت کند.
باور دوم آنست که روسیه قبل از بحران سوریه نیز از انزوای گرفتار آمده رنج می برد، اما این بحران سوریه را بهانه قرار داد تا بتواند حضور خود را در خاورمیانه تثبیت کند و از این طریق به دنیا بفهماند که ایالات متحده امریکا نه تنها یگانه ابر قدرت در جهان نیست بلکه روسیه نیز می تواند همانند امریکا قد بر افرازد و آن ابر قدرت را با چالش های مرد افگنی مواجه سازد.
پرسش های دیگری که مطرح می شود آنست که، آیا روسیه توان و ظرفیت یک ابر قدرت شدن را دارد یا نه؟ در این مورد هم دیدگاه های یکسانی وجود ندارد. برخی بدین باور هستند که روسیه توان و ظرفیت های نظامی خود را از اتحاد شوروی سابق به ارث برده است. تمام توانایی تسلیحاتی که اتحاد شوروی سابق حایز بود اینک در اختیار روسیه قرار دارد، هم چنان ذخایر زیر زمینی ای چون گاز و نفتی که در اختیار حکومت روسیه است می تواند برگ برنده ای برای بازی منطقه ای و جهانی باشد، لذا روسیه توان و ظرفیت یک ابر قدرت شدن را دارد.
به هرحال روسیه چه توان و ظرفیت ابر قدرت شدن را داشته باشد چه نداشته باشد، اینک پای از قلمرو خود برون نهاده و در سایر کشورها دست به لشکر کشی زده است.
افغانستان که مدت ها خو د را دور از سیطره روسیه احساس می کرد و هیچ تهدیدی را از سوی روسیه ممکن نمی دانست. حتا رئیس حکومت قبلی ایاالات متحده امریکا را تهدید می کرد در صورتی که ایالات متحده امریکا نیازهای اساسی سربازان حکومت افغانستان را برآورده نکند روی به سوی روسیه خواهد آورد؛ هم اکنون پای روسیه را در بحران افغانستان می توان مشاهده کرد.
خبرهایی وجود دارد مبنی بر این که روسیه از برخی سران طالبان دعوت کرده است که به آن کشور سفر کنند و عملیات های نظامی خود را با آن کشور هماهنگ سازند.
بنابراین روسیه بر رغم آن که در سوریه خود را رو در رو با امریکا می بیند و از منافع خود دفاع می کند حال برای به چالش کشیدن حضور امریکا در افغانستان می کوشد از طالبان استفاده کند. لذا برداشت ها آنست که روسیه می خواهد در برابر قدرت مداری های ایالات متحده امریکا به عنوان یک ابر قدرت جهانی قرار گیرد و زیاده خواهی های امریکا را به چالش بکشد، اما این که این توان و ظرفیت را دارد یا نه، خود پرسشی است که گذشت زمان نشان خواهد داد.