برخی خبرهای منشر شده حاکی است که "ایمن الظواهری" رهبر شبکه القاعده با "هیبت الله" آخندزاده رهبر طالبان بیعت کرده است. البته این بیعت یا اتحاد نامقدس تحلیل و تبصره هایی را نیز به همراه داشته است.
اما پیش از اینکه به تحلیل و تبصره های سیاسی بتوان اشاره کرد و از علت ها و یا دلایل این اتحاد سخن گفت به نکته با اهمیت دیگری می توان اشارت داشت، و آن اینکه اتحاد گروه طالبان با القاعده مسئله تازه ای نیست. گروه طالبان در دامن القاعده و با امکانات این گروه تاسیس شده و هر دو گروه در افغانستان حکومت مشترک تشکیل داده بودند. اما بنابر دلایلی اتحاد و همفکری از سوی غربی ها و حکومت گذشته افغانستان نادیده انگاشته می شد و تلاش صورت می گرفت تا نشان دهند که طالبان ماهیت افغانی دارند و بنابر نارضایتی هایی که با حکومت افغانستان دارند دست به اسلحه برده و با حکومت افغانستان می جنگند. و القاعده برعکس یک گروه تروریستی بین المللی است که دارای طرز دید و تفکر خاصی از اسلام است.
اما اعلام اتحاد این دو گروه به بسیاری از فرضیه ها خاتمه بخشید و ذهنیت جدیدی بوجود می آورد و نشان داد که پیش فهم های خلاف واقعی در مورد این دو گروه وجود داشته که متاسفانه پیش فهم های نادرست سبب شده بود که کنشها و واکنش ها و موضع گیری های ناصوابی هم صورت گیرد و فرصت فراخی برای گروه طالبان فراهم آورد که به تقویت و تجهیز خود بپردازد و از تیررس ها به دور بماند.
آن پیش فهم ها این بود که بسیاری از تحلیل گران غربی بویژه امریکاییها مبنای فکری القاعده و طالبان را دو گانه می دانستند، سازمان القاعده را در زمره گروه های تروریستی به حساب می آوردند اما طالبان را وارد فاقد این دید تلقی می نمودند و حساب ویژه ای برای این گروه باز کرده بودند. بعد از خروج نیروهای امریکایی از خاک افغانستان(۲۰۱۵)، مقام های حکومت ایالات متحده امریکا از جمله شخص رئیس جمهور امریکا گفته بود که طالبان یک مشکل داخلی افغانستان است و باید حکومت افغانستان از راه مذاکره این مشکل را حل کند.
ابراز این گونه سخنان نشان می داد که امریکاییها باورمند نیستند که مبانی فکری طالبان و القاعد ه یکی باشد لذا در برابر این دو گروه دو موضع جداگانه اتخاذ کرده بودند. اتحاد این دو گروه و یا بیعت القاعده با طالبان نشان داد که این تصورات چندان قرین به واقیعت نیست. یا مقام های امریکا بر ماهیت هر دو گروه وقوف داشتند اما برای آن حکومت وقت افغانستان را تحت فشار قرار دهند آن گونه سخن می گفتند یا آن که میان القاعده و طالبان تفاوت قایل بودند.
به هر حال بیعت ظواهری نشان داد که هر دو گروه دارای مبنای مشترک فکری است و می توانند در شرایطی یک دیگر را پوشش دهند و یا در کنار یک دیگر باشند و از منافع یک دیگر محافظت کنند.
اتحاد کنونی در حقیقت یک جا شدن دو تکه از یک پازل است که سرانجام به همه پیوستند در کنار یک دیگر قرار گرفتند.
پاره از آگاهان، اما وجوه سیاسی این اتحاد را برجسته ساخته و بدین باوراند که ممکن است اتحاد و هماهنگی بر اساس ناگزیری هایی باشد که هر دو گروه با آن مواجه هستند و آن حضور گروه داعش در افغانستان است که می تواند وجود هر دو گروه را با چالش مواجه سازد. لذا نزدیکی میان جبهات این دو گروه در داخل افغانستان را بیش از پیش فراهم می آورد و ایجاب می کرد که مواضع هر دو گروه در برابر داعش استحکام بیشتر پیدا کند. اما از آنجایی که گروه القاعده در افغانستان جبهه مشخص ندارد و این اتحاد بدین مقصد هیچ توجیهی نمی تواند داشته باشد، شاید قتل ملا منصور در پاکستان سبب شده باشد که این اتحاد علنیتر گردد و گروه طالبان دشمنی خود را با کشورهای غربی و امریکا به صورت آ شکارتری ابراز کند و بعد از این اگر هم عملیاتی علیه حکومت افغانستان صورت می گیرد نام هر دو گروه در کنار یک دیگر ذکر شود تا حداقل رعب و وحشت بیشتری بوجود آورد.
در میان این همه تحلیل و تبصره هایی که صورت می گیرد به نظر می رسد که اتحاد هر دو گروه این حسن را دارد که شفافیتی بوجود می آورد و می تواند مواضع کشورهای غربی حامی حکومت افغانستان را با آزمون سختی مواجه سازد. آزمونی که میان مواضع ناروشن خود در قبال طالبان تجدید نظر کنند و نشان دهند که با کدام طرف همسو و هماهنگ هستند؛ وقتی طالبان و القاعده جبهه مشترک تشکیل می دهند، هیچ توجهی نمی توان داشت که بعد از این گفته شود که طالبان یک مشکل داخلی حکومت افغانستان است و باید حکومت افغانستان با آن مذاکره کند.
اتحاد این دو گروه به معنای آنست که این دو گروه دارای ساختار یکسان و طرز دید مشابه و عملکرد هماهنگ دارند و حکومت های غربی همان حساسیتی را که نسبت به القاعده نشان می دهند باید نسبت به طالبان نیز نشان دهند و حکومت افغانستان را در راه مبارزه با طالبان بیش از پیش کمک کند. البته این اتحاد مسئولیت حکومت افغانستان را نیز افزایش می دهد، بدین معنا که با اتحاد این دو گروه حکومت افغانستان می تواند با تبلیغات پر حجم و دامنه دار پرده از روی ماهیت تروریستی و وابستگی این گروه بردارد و نشان دهد که آنچه به نام طالبان خوانده می شد و در ظاهر هویت افغانی دارد در خدمت تروریسم بین المللی است و جز به ویرانی و تخریب افغانستان فکر نمی کند. البته تبلیغات می تواند به آگاهی های بخشی از نیروهای طالبان که ناآگاهانه در خدمت اهداف این گروه درآمده است نیز بیانجامد و جبهه های طالبان را دچار تزلزل کند.
به هر حال فرصت خوبی برای رسانه های گروهی و حکومت افغانستان فراهم آمده است تا در شناساندن ماهیت طالبان بیش از پیش تلاش ورزند.