پیامبرانِ بی شماری در عرض و طول تاریخ بشریت آمدند و رفتند تا انسان را با خودش و آفریدگار او آشتی بدهند؛ اما کمتر پیامبری در این زمینه توفیق یافت و توانست زاده آدم را از شوره زار گمراهی و تباهی نجات داده و به سمت و سوی باغستانهای پر طراوت سعادت و خوشبختی دنیا و عقبا رهنمون شود.
غریزه هایی مانند خشم و شهوت که به جهت ضرورتهای تکوینی در وجود انسان تعبیه شده که در صورت نبود هر یک از آنها، هستی و خلقت آدم ها کامل نخواهد شد، بی شماری از فرزندان آدم ابوالبشر را دچار سوء تفاهم کرده و به بیراهه های وخیم و خطرناکی کشانده است.
بنا بر آموزه های انسان شناسیِ اخلاقی دینی، چهار قوه در انسان وجود دارد : ۱- نیروی عقل ۲- نیروی غضب ۳- نیروی شهوت ۴ – نیروی وهم
روح انسان در بدو تولد مجرد از هر بدی است. ما به تدريج آن را آلوده می کنيم و هر چه به عمر ما افزوده می شود ، آلـودگی روحمان هم بيشـتر می شود و ريشـه آن در وجود ما گسترده تر و قوی تر می گردد. بايد بدانيم که تمام اعضاء و جوارح ما خدمتگذار روح هستند. قوای چهار گانه هم در مسير کمال ، به روح ما خدمت می کنند. اين چهار قوه در رأس قرار دارند و هر کدام به بخشهای مختلف تقسيم می شوند؛
۱- نیروی عقل:
عقل حکم فرمانروا را دارد و می تـوانـد بـر انسـان حکومـت کنـد. عقـل خير و شـر را تشخيص می دهد و امر به کار خير می کند و در مقابل ، از کار شر نهی می نمايد. هنگامی که کار خطايی می کنيم و خود را مؤاخذه می نماييم ، اين عقل ما است که فرمان به مؤاخذه می دهد. تمام کمالات انسانی زير سايه عقل به وجود می آيد. ما هر چه بيشتـر از عقل استفـاده کنيم ، بازدهی آن بالاتر می رود.
۲- نیروی شهوت :
اين قوه در واقع برای بقـای بـدن است. قـوه شهـويـه باعث سلامت بدن می شود و سلامت جسم ، وسيله ای برای تحصـيل کمـالات نفسانی است؛ پس، قوه شهويه اهميت بسياری دارد، ولی بايد ببينيم چگونه می توانيم اين قوه را به تعادل برسانيم تا تمام زندگی ما پرداختن به شهوات نشود.
۳- نیروی وهم :
کار قوه وهميه ادراک امور جزئی است. وقتی دقايق و ظرايف هر مسئله ای را می شناسيم و به ريزه کاريهای آن می پردازيم ، يا وقتی در کاری تفحّص می کنيم و به دنبال چرا و چـگونگی آن می گرديم، اين يعنی؛ قوه وهميه ما به کار افتاده است.
وهم با تفکر تفـاوت دارد. تفکر مارا به کمال می رساند؛ ولی، وهم راه را برای شيطان بـاز می گذارد. شيـطان با تسلـط بر وهم می تواند در فکر ما نفوذ کند و آن را منحرف سازد.
۴- نیروی غضب
قوه غضبيه به دنبال دفع مضرات از انسان است و هر آنچه را که باعث ضرر و زيان می شود ، از وی دور می کند؛ البته، اين عامل ضرر بايد خارج از وجود انسان باشد.
صفاتی مثل : ريا ، کبر، عجب و شرک از قوه غضبيه برمی خيزند. قوه غضبيه بر قوای شهويه و وهميه احاطه دارد و آنها را تقويت می کند. برای مثـال ؛ شخصی بنابر وهـم خود ، حرکـات و رفتـار ديگران را زير نظر می گيرد و از کردار و رفتار آنهـا برداشت منفی می کند. به آنها بدبين می شود و حس می کند که ديگران با وی لجبازی می کنند ؛ لذا ، به دنبال تلافی کردن است و تمام اين وهميات به خاطر به حرکت آمدن قوه غضبيه است.
برای انسان شدن و بهتر است گفته شود برای انسان کامل شدن و آن انسانی که آفریدگار می خواهد و می تواند مصدر خدمت به دین خدا و خلق او شود، لازم است تا از قوای موجود و بکار گذاشته شده در آناتومی روح و جسم خویش که همانا قوای چهارگانه مذکور می باشد، به گونه درست و دقیق استفاده کنیم و استفاده درست از نیروهای چهارگانه به این است که اولاً هر سه قوه شهوت و وهم و غضب همگی باید زیر فرمان و کنترول عقل قرار گیرند.
زیر فرمان عقل در آمدن قوای سه گانه نیز به این است که از افراط و تفریط در بکار گیری هر یک باید پرهیز کرد که این معنی را تعالیم دینی- اخلاقی پیامبران الهی به روشنی هر چه تمام تر برای انسانها بیان می کند.
در اساس، عمده علت و فلسفه بعثت و بر انگیخته شدن پیامبران الهی در یک چیز خلاصه می شود و آن انسان شدن و بنده خدا شدن فرزندان آدم ابوالبشر است که راه آن نیز حاکمیت عقل در وجود هر انسان به عنوان فرمانده کل و دستور دهنده به نیروهای چون وهم و شهوت و غضب می باشد و معنی مبعوث شدن ما انسانها نیز همین است که همزمان با بر انگیخته شدن پیامبران الهی، ما هم در جهت مبعوث شدن خویش که همانا با جان و دل پذیرفتن تعالیم آنان و عمل به فرامین آن عقل های سخنگو و متحرک است، ساعی و کوشا باشیم.
اما دریغا که ما زاده های آدم ابوالبشر، ابداً متوجه نشدیم و بر رغم آمد و رفت هزاران سفیر الهی و کوششها و تلاشهای بی وقفه و بی دریغ آن بزرگواران در جهت نزدیک ساختن انسانها به خود و خدای شان و آشتی دادن آنان با سعادت دنیا و آخرت شان، همچنان بر سرکشی از فرامین آفریدگار و پافشاری بر پیروی از لبه افراط و تفریطِ وهم و شهوت و غضب، اصرار می ورزیم و عقل را که می توانست چراغ راه و ستاره هدایت ما باشد، در پسخانه تاریک ذهنهای خویش زندانی کردیم!
باری! پیامبران الهی هر یک به رسالتی برانگیخته شدند و پرچم این رسالت را تا نقطه پایان ماموریت خویش با موفقیت و سربلندی بر دوش کشیدند؛ اما کمتر از امت های آنان بود و هست که بر رغم مبعوث شدن بر بندگی و اطاعت از فرامین الهی، از پیمودن ادامه راه سر باز زدند و بیرق های تکلیف و بندگی را یک سو نهادند که انگار از اول نیز برانگیخته نشده بودند!
اما نیک می دانیم که انسانها همه برانگیخته شده اند؛ با این تفاوت که پیامبران در دو مرحله رسالت و عبودیت و سایر انسانها در مرحله بندگی تنها مبعوث شده ایم و این بعثت نیز آزمایشی است برای سنجش عیار بندگی همگان اعم از پیامبر و پیامگیر تا چه کسی می تواند رضایت آفریدگارش را جلب و به رستگاری دنیا و آخرت دست یازد و چه کس یا کسانی پشت به آسمان می کند و نقطه پایان خویش نارضایتی آفریدگار و آتش سوزان جهنم را انتخاب می کنند.