امروز شهر کابل شاهد برگزاری مراسم های مختلف به مناسبت روز جهانی آزادی بیان با حضور مقامات دولتی، سیاسی، فرهنگی فعالان رسانه ای بود.
در کشورهای مختلف مفاهیم متفاوتی از آزادی بیان وجود دارد و در هیچ جا حتی در کشورهای غربی از جمله امریکا که خود را حامی محض آزادی بیان می داند، تعریف و خطوطی برای آن تعیین شده است.
به باور جامعه شناسان در کشورهای جهان سوم که این کلمه را وارد ادبیات حکومتداری خود کرده اند، چندان به ابعاد مختلف و زوایای این آزادی که خطوط سرخ منافع ملی و ارزشی جوامع را در می نوردد، توجه صورت نگرفته است.
کشور افغانستان هم چنان با آغوش باز از آزادی بیان استقبال کرده است که این روزها هیچ چارچوبی برای آن در نظر گرفته نشده است و همچون اسبی لجام گسیخته با سُم های خود(سریال ها و فلم های ترکی و غربی، اظهار نظرهای غیر مسولانه و گاهی مغرض) به کانون خانواده ها، ارزشها و باورهای دینی مردم به شدت آسیب رسانده است.
نباید به بهانه آزادی بیان این مساله را نادیده بگیریم که در باورهای دینی ما ،انسان ها در برابر اعمال و کلام خود باید مسئول و پاسخگو باشند و آزاد نیستند که هر آنچه به ذهنشان می رسد، بیان کنند.
بر اساس دین مقدس اسلام، هر انسانی باید کلامی را بیان کند که در چارچوب اخلاق، اعتقادات، قانون و هنجارهای اجتماعی باشد.
دین اسلام انسان را بنده ی خدا می داند و برای او چارچوبی از حقوق فردی و اجتماعی در نظر گرفته است که نباید به بهانه های مختلف از جمله آزادی بیان، مورد تعرض قرار گیرد، که دین، مذهب و باورهای دینی از آن جمله می باشند.
اما متاسفانه ما شاهد تعرض به این حقوق از سوی رسانه های سمعی و بصری کشورمان هستیم که با نشر انواع و اقسام فلم ها و سریال های غربی به بهانه ی آزادی بیان آنهم در سکوت مرگبار مسوولان فرهنگی کشور، تمدن دین ستیز غرب را در جامعه ترویج می کنند که انسان را از چارجوب های اخلاقی، ارزشی و باورهای اعتقادی رها و در ورطه شهوت، بی تفاوتی و مادی گرایی سوق می دهد.
در سال های گذشته برخی رسانه ها با سوء استفاده از اصل آزادی بیان به نشرات خلاف فرهنگ و عنعنات مردم مسلمان افغانستان پرداخته و موجبات انحرافات اخلاقی را در میان جوانان این مرز و بوم فراهم نموده اند.
جای شک نیست که ادامه ی این گونه نشرات تاثیرات سوء و منفی خود را برجامعه جوان و در حال بحران افغانستان گذاشته و آینده ی سیاسی و فرهنگی ملت ما را بصورت جدی تهدید می نماید و بر متولیان فرهنگی کشور است که از ادامه چنین روندی جلوگیری نموده و از ترویج برخی رفتارهای ناهمگون و ناسازگار با فرهنگ دینی و ملی افغانستان که با نام تهاجم فرهنگی شناخته می شود و کم و بیش شاهد آن می باشیم، ممانعت نمایند.
اساسا "تهاجم فرهنگی" در مقایسه با تهاجم نظامی یا اقتصادی، دارای ویژگیهای منحصر به فردی است. تهاجم فرهنگی معمولاً نامرئی و نامحسوس است.
در تهاجم نظامی، دشمن با تجهیزات و امكانات نظامی وارد معركه میشود، اما در "تهاجم فرهنگی" نیازی به لشكركشی و هزینه های هنگفت نظامی نیست؛ همچنین دشمن در این تهاجم برای تحمیل حاكمیت فرهنگ خود از همه ی حربه های سیاسی ـ اقتصادی، نظامی، روانی و تبلیغاتی بهره میگیرد. در "تهاجم نظامی" تنها بخشی از مرزها و سرزمینهای مجاور در تیررس مستقیم دشمن قرار میگیرد، اما در "تهاجم فرهنگی" سلاحهای مخرب دشمن تا عمق خانه ها پیش میرود و ذهن و قلب انسانها را نشانه میگیرد. به همین دلیل است كه پس از جنگ جهانی دوم، آیزنهاور رئیس جمهور وقت امریكا اعلام كرده بود كه: بزرگترین جنگی كه در پیش داریم جنگی است برای تسخیر اذهان انسانها.
در بعد داخلی تهاجم فرهنگی غرب در كشورهای اسلامی به دو شیوه ی زیر عمل می شود:
۱ ـ ترویج افكار و اندیشه های غیراسلامی و حتی ضداسلامی، تبلیغ افكار التقاطی، تقدس زدایی و توهین به مقدسات، سست نمودن پایه های اعتقادی جوانان نسبت به برخی از اصول و آرمانها.
۲ ـ تجددگرایی، علمزدگی و عقلگرایی افراطی، تلاش در راه تطهیر غرب و غربگرایی، بی اعتبار نشان دادن علوم و معارف اسلامی به بهانه ی عدم تطابق با دانشهای نوین بشری، طرح جدایی دین از سیاست، ترویج بی حجابی و بدحجابی و پوششهای مستهجن و خلاف شؤون اسلامی، رواج مدهای غربی و بی بند و باری، تهیه و پخش فلم های ضد اخلاقی ، تولید و پخش مشروبات الكلی و مواد مخدر در سطح جامعه مشتی از خروارها توطئه ی دشمن می باشد که در گوشه و کنار کشور ملموس می باشند.
به منظور مقابله با این هجوم، باید تمام ترفندها و حیل های فرهنگ مهاجم شناخته شود و سپس ابزار كافی برای مقابله با آن فراهم گردد. از آنجا كه تهاجم فرهنگی فرایندی فرهنگی است، باید با ابزارهای فرهنگی با آن مقابله كرد و از مبارزه با ابزار خشن پرهیز نمود؛ یعنی تولیدات فرهنگی متناسب با فرهنگ ملّی و دینی را باید گسترش داد.
دقت کنیم همان طور که ویروسهای بیماریزا میتوانند بدن ما را در خطر نابودی قرار دهند، ویروسهای ضد فرهنگی نیز میتوانند به نحو بسیار کشندهتری جامعه را دچار بحرانهای هویت؛ نسلی، جنسی، عقیدتی و حتی سیاسی و اقتصادی نمایند. بنابراین همان طور که به مراقبت اعضای خانواده در برابر بیماریهای جسمی میپردازیم، باید آنها را در برابر بیماریهای بسیار خطرناک فرهنگی نیز ایمن کنیم.