آکادمی سویدنی نوبل فتوای ۲۷ سال قبل حضرت امام خمینی برای قتل سلمان رشدی؛ نویسنده کتاب "آیات شیطانی" را محکوم کرده است.
این مؤسسه روز پنجشنبه در بیانیه ای که در وبسایت خود منتشر کرد آن فتوا و جایزه نقدی برای قتل آقای رشدی را "نقض فاحش قوانین بین المللی" توصیف کرد.
این آکادمی در سال ۱۹۸۹ با اشاره به آیین خود دایر بر عدم مداخله در امور سیاسی از محکومیت آن فتوا خودداری کرده بود.
مؤسسه نوبل نگفته که چرا نظرش را در این مورد تغییر داده؛ اما به تصمیم اخیر بعضی رسانه های ایران برای افزایش آن جایزه به ۶۰۰ هزار دالر اشاره کرده است. این جایزه در ماه دلو سال ۱۳۹۴ از سوی سومین نمایشگاه رسانههای دیجیتال انقلاب اسلامی اعلام شد.
در بیانیه نوبل آمده است: "این واقعیت که برای یک اثر ادبی مجازات مرگ تعیین شده هم به معنی نقض جدی آزادی بیان است."
توماس ریاد؛ دبیر نوبل گفت که تصمیم تازه بدون جنجال گرفته شده و افزود که رشدی ۶۸ ساله، "نماد آزادی بیان" شده است.
این اقدام آکادمی نوبل اما از دید تحلیلگران، هیچ تعجبی را برنمی انگیزد؛ زیرا این امر پیش از آنکه تعجب برانگیز باشد، نشانگر ذات و ماهیت اصلی این نهاد است؛ ذات و ماهیتی که پیش از این، بارها به اثبات رسیده است.
این تصمیم همچنین در تناقضی جدی و آشکار با رویکرد پیشین این آکادمی قرار دارد؛ رویکردی که قرار نبود به دلیل سیاسی بودن مساله، به پرونده مربوط به سلمان رشدی و آیات شیطانی اش، ورود کند؛ اما امسال این نهاد بی هیچ توضیح و استدلالی، این اصل را نقض می کند و به رغم سیاسی بودن مساله، اقدام به محکومیت فتوای تاریخ ساز امام خمینی درباره سلمان رشدی و کتاب آیات شیطانی او می کند.
این محکومیت اما چیزی از ارزش، نفوذ و اعتبار شرعی آن فتوای تاریخی نخواهد کاست؛ زیرا سلمان رشدی همچنان مجبور خواهد بود چون خفاشی که از آفتاب گریزان است در خفا زندگی کند و از رویارویی با بیش از یک میلیارد مسلمان در جهان به ویژه در جنوب آسیا و شبه قاره هند که زادگاه اصلی اوست، اجتناب ورزد.
اما این تصمیم بنیاد نوبل، بی تردید، اصالت، اعتبار، بی طرفی و غیر جانب داری این نهاد زیر سؤال می برد و نشان می دهد که عوامل و گردانندگان آن، به آیات شیطانی سلمان رشدی ایمان آورده اند، به اعتقادات مقدس بیش از یک میلیارد انسان، توهین کرده اند و در نتیجه، روزه عدم سیاسی بودن خود را با بدترین و پلیدترین چیز ممکن، شکسته اند.
البته این چیزی نیست که نخستین بار در این نهاد اتفاق افتاده باشد.
منتقدان باور دارند آنهایی که شایسته دریافت این جایزه شناخته می شوند در قدم اول کسانی هستند که در آینده و یا در حال حاضر یا شاید گذشته، از مهره های مهم برای پیشبرد سیاست های سلطه جویانه غرب در جهان، به حساب می آیند.
به عنوان نمونه، در یک نظرسنجی بین المللی، اگر از مردم جهان پرسیده شود که آیا برای دریافت جایزه نوبل صلح، باراک اوباما؛ رییس جمهور ایالات متحده را شایسته می دانند یا ادوارد اسنودن؛ مشاور پیشین آژانس امنیت ملی امریکا و افشاگر هزاران سند فوق محرمانه نهادهای جاسوسی آن کشور را، بعید به نظر می رسد حق را به اوباما بدهند.
مثال اوباما و اسنودن به نظر می رسد مثال خوبی برای روشن شدن ماهیت و اهداف نهفته در پشت اعطای یک جایزه بین المللی باشد. اوباما و اسنودن هردو امریکایی اند و هردو هم از دو طرز دید و جریان سیاسی و امنیتی خاصی، نمایندگی می کنند.
اسنودن، زندگی و شغل و اعتبار و امنیت و آزادی و آینده خود را قربانی افشای یکی از تکان دهنده ترین و در عین حال نفرت انگیزترین شیوه های جاسوسی در جهان کرد.
او دیگر نه آزادی دارد، نه امنیت دارد، نه آینده دارد و نه شغل خواهد داشت. او یک فراری متواری است.
ممکن است روزگاری که امریکا و روسیه با همدیگر برای رسیدن به مطامعی بزرگتر وارد معامله شوند، اسنودن به آسانی وجه المعامله قرار گیرد و به مثابه یک کالای ارزشمند در اختیار امریکایی که به دنبال دستگیری و مجازات سنگین اوست به آن کشور واگذار شود؛ اما با وجود همه اینها او آبرو و حیثیت امریکا را در ابعاد جهانی برد. او فاش کرد که کشوری که مدعی تولید و صدور آزادی و دموکراسی در دنیاست و جامعه آن، نماد جامعه ای دموکراتیک، آزاد و مبتنی بر حقوق فردی و آزادی های خصوصی است، چگونه شخصی ترین و خصوصی ترین گفتگوهای شهروندان خود را شنود می کند و در اقدامی نفرت انگیز از آن در راستای تامین و تعمیم سلطه خود بر زوایای شخصی زندگی و آزادی فردی شهروندانش استفاده می کند.
او همچنین تزویر و تظاهر و دروغ بزرگ نهفته در پشت لبخندهای ملیح دیپلماتیک میان رهبران امریکا با جهان را فاش کرد و نشان داد که در عقب این رفتار ریاکارانه، اقدام کثیف و منزجرکننده ای جریان دارد که از نظر اخلاق انسانی و نیز آزادی های فردی و حتی حاکمیت ملی کشورها، محکوم است.
در مقابل اسنودن اما باراک اوبامایی قرار دارد که خود رییس جمهور کشوری است که عامل اصلی این رفتار ریاکارانه و آزادی ستیزانه است.
با اینهمه، آیا حتی برای یک لحظه می توان تصور کرد که نوبل صلح به اسنودن نیز اعطا شود یا دست کم او در فهرست نامزدهای این جایزه جهانی قرار گیرد؟!
این در حالی است که باراک اوباما پیشتر این جایزه را دریافت کرده است!
البته این فهرست بسیار بلندبالاست. به عنوان نمونه، تئودرو روزولت؛ رییس جمهور و کلنل سابق ارتش امریکا، وودرو ویلسون؛ رئیس جمهور امریکا در سال ۱۹۱۹، جرج کاتلد مارشال؛ یکی از رهبران نظامی امریکا بین دو جنگ بزرگ جهانی، وزیر خارجه و وزیر دفاع، هنری کیسینجر؛ مغز متفکر گسترش سلطه جهانی امریکا و از مشاوران کاخ سفید در جریان چندین جنگ بزرگ این کشور در جهان، شیمون پرز؛ وزیر جنگ رژیم اسراییل، پایه گذار اسراییل هسته ای و مبتکر اصلی ایده گسترش شهرک های یهودی نشین در سرزمین های فلسطینی، مناخم بگین؛ نخست وزیر پیشین رژیم اسراییل، اسحاق رابین؛ دیگر سیاستمدار، فرمانده ستاد ارتش رژیم اسراییل و مسؤول کشتارهای فجیع در مصر و لبنان و...
اینهمه در حالی است که آلفرد نوبل در وصیتنامه خود گفته است که جایزه صلح نوبل باید «به کسی داده شود که بهترین یا بیشترین کوشش را در راه برادری ملل یا انحلال یا کاهش ارتشها یا تشکیل و ترغیب کنفرانسهای صلح کرده باشد.»
این مؤسسه روز پنجشنبه در بیانیه ای که در وبسایت خود منتشر کرد آن فتوا و جایزه نقدی برای قتل آقای رشدی را "نقض فاحش قوانین بین المللی" توصیف کرد.
این آکادمی در سال ۱۹۸۹ با اشاره به آیین خود دایر بر عدم مداخله در امور سیاسی از محکومیت آن فتوا خودداری کرده بود.
مؤسسه نوبل نگفته که چرا نظرش را در این مورد تغییر داده؛ اما به تصمیم اخیر بعضی رسانه های ایران برای افزایش آن جایزه به ۶۰۰ هزار دالر اشاره کرده است. این جایزه در ماه دلو سال ۱۳۹۴ از سوی سومین نمایشگاه رسانههای دیجیتال انقلاب اسلامی اعلام شد.
در بیانیه نوبل آمده است: "این واقعیت که برای یک اثر ادبی مجازات مرگ تعیین شده هم به معنی نقض جدی آزادی بیان است."
توماس ریاد؛ دبیر نوبل گفت که تصمیم تازه بدون جنجال گرفته شده و افزود که رشدی ۶۸ ساله، "نماد آزادی بیان" شده است.
این اقدام آکادمی نوبل اما از دید تحلیلگران، هیچ تعجبی را برنمی انگیزد؛ زیرا این امر پیش از آنکه تعجب برانگیز باشد، نشانگر ذات و ماهیت اصلی این نهاد است؛ ذات و ماهیتی که پیش از این، بارها به اثبات رسیده است.
این تصمیم همچنین در تناقضی جدی و آشکار با رویکرد پیشین این آکادمی قرار دارد؛ رویکردی که قرار نبود به دلیل سیاسی بودن مساله، به پرونده مربوط به سلمان رشدی و آیات شیطانی اش، ورود کند؛ اما امسال این نهاد بی هیچ توضیح و استدلالی، این اصل را نقض می کند و به رغم سیاسی بودن مساله، اقدام به محکومیت فتوای تاریخ ساز امام خمینی درباره سلمان رشدی و کتاب آیات شیطانی او می کند.
این محکومیت اما چیزی از ارزش، نفوذ و اعتبار شرعی آن فتوای تاریخی نخواهد کاست؛ زیرا سلمان رشدی همچنان مجبور خواهد بود چون خفاشی که از آفتاب گریزان است در خفا زندگی کند و از رویارویی با بیش از یک میلیارد مسلمان در جهان به ویژه در جنوب آسیا و شبه قاره هند که زادگاه اصلی اوست، اجتناب ورزد.
اما این تصمیم بنیاد نوبل، بی تردید، اصالت، اعتبار، بی طرفی و غیر جانب داری این نهاد زیر سؤال می برد و نشان می دهد که عوامل و گردانندگان آن، به آیات شیطانی سلمان رشدی ایمان آورده اند، به اعتقادات مقدس بیش از یک میلیارد انسان، توهین کرده اند و در نتیجه، روزه عدم سیاسی بودن خود را با بدترین و پلیدترین چیز ممکن، شکسته اند.
البته این چیزی نیست که نخستین بار در این نهاد اتفاق افتاده باشد.
منتقدان باور دارند آنهایی که شایسته دریافت این جایزه شناخته می شوند در قدم اول کسانی هستند که در آینده و یا در حال حاضر یا شاید گذشته، از مهره های مهم برای پیشبرد سیاست های سلطه جویانه غرب در جهان، به حساب می آیند.
به عنوان نمونه، در یک نظرسنجی بین المللی، اگر از مردم جهان پرسیده شود که آیا برای دریافت جایزه نوبل صلح، باراک اوباما؛ رییس جمهور ایالات متحده را شایسته می دانند یا ادوارد اسنودن؛ مشاور پیشین آژانس امنیت ملی امریکا و افشاگر هزاران سند فوق محرمانه نهادهای جاسوسی آن کشور را، بعید به نظر می رسد حق را به اوباما بدهند.
مثال اوباما و اسنودن به نظر می رسد مثال خوبی برای روشن شدن ماهیت و اهداف نهفته در پشت اعطای یک جایزه بین المللی باشد. اوباما و اسنودن هردو امریکایی اند و هردو هم از دو طرز دید و جریان سیاسی و امنیتی خاصی، نمایندگی می کنند.
اسنودن، زندگی و شغل و اعتبار و امنیت و آزادی و آینده خود را قربانی افشای یکی از تکان دهنده ترین و در عین حال نفرت انگیزترین شیوه های جاسوسی در جهان کرد.
او دیگر نه آزادی دارد، نه امنیت دارد، نه آینده دارد و نه شغل خواهد داشت. او یک فراری متواری است.
ممکن است روزگاری که امریکا و روسیه با همدیگر برای رسیدن به مطامعی بزرگتر وارد معامله شوند، اسنودن به آسانی وجه المعامله قرار گیرد و به مثابه یک کالای ارزشمند در اختیار امریکایی که به دنبال دستگیری و مجازات سنگین اوست به آن کشور واگذار شود؛ اما با وجود همه اینها او آبرو و حیثیت امریکا را در ابعاد جهانی برد. او فاش کرد که کشوری که مدعی تولید و صدور آزادی و دموکراسی در دنیاست و جامعه آن، نماد جامعه ای دموکراتیک، آزاد و مبتنی بر حقوق فردی و آزادی های خصوصی است، چگونه شخصی ترین و خصوصی ترین گفتگوهای شهروندان خود را شنود می کند و در اقدامی نفرت انگیز از آن در راستای تامین و تعمیم سلطه خود بر زوایای شخصی زندگی و آزادی فردی شهروندانش استفاده می کند.
او همچنین تزویر و تظاهر و دروغ بزرگ نهفته در پشت لبخندهای ملیح دیپلماتیک میان رهبران امریکا با جهان را فاش کرد و نشان داد که در عقب این رفتار ریاکارانه، اقدام کثیف و منزجرکننده ای جریان دارد که از نظر اخلاق انسانی و نیز آزادی های فردی و حتی حاکمیت ملی کشورها، محکوم است.
در مقابل اسنودن اما باراک اوبامایی قرار دارد که خود رییس جمهور کشوری است که عامل اصلی این رفتار ریاکارانه و آزادی ستیزانه است.
با اینهمه، آیا حتی برای یک لحظه می توان تصور کرد که نوبل صلح به اسنودن نیز اعطا شود یا دست کم او در فهرست نامزدهای این جایزه جهانی قرار گیرد؟!
این در حالی است که باراک اوباما پیشتر این جایزه را دریافت کرده است!
البته این فهرست بسیار بلندبالاست. به عنوان نمونه، تئودرو روزولت؛ رییس جمهور و کلنل سابق ارتش امریکا، وودرو ویلسون؛ رئیس جمهور امریکا در سال ۱۹۱۹، جرج کاتلد مارشال؛ یکی از رهبران نظامی امریکا بین دو جنگ بزرگ جهانی، وزیر خارجه و وزیر دفاع، هنری کیسینجر؛ مغز متفکر گسترش سلطه جهانی امریکا و از مشاوران کاخ سفید در جریان چندین جنگ بزرگ این کشور در جهان، شیمون پرز؛ وزیر جنگ رژیم اسراییل، پایه گذار اسراییل هسته ای و مبتکر اصلی ایده گسترش شهرک های یهودی نشین در سرزمین های فلسطینی، مناخم بگین؛ نخست وزیر پیشین رژیم اسراییل، اسحاق رابین؛ دیگر سیاستمدار، فرمانده ستاد ارتش رژیم اسراییل و مسؤول کشتارهای فجیع در مصر و لبنان و...
اینهمه در حالی است که آلفرد نوبل در وصیتنامه خود گفته است که جایزه صلح نوبل باید «به کسی داده شود که بهترین یا بیشترین کوشش را در راه برادری ملل یا انحلال یا کاهش ارتشها یا تشکیل و ترغیب کنفرانسهای صلح کرده باشد.»