حرکت خود جوش و سیل آسای هفته گذشته در کابل غیر منتظره و شوک آور بود. چنانکه برخی ها هنوز از آن شوک بیرون نیامده اند. از این جهت آن حرکت با باز خورد تند برخی رهبران جهادی و قومی مواجه شد و پاره ای از رهبران نیز به لکنت زبان افتادند و آن پدیده خود جوش و دینامیک را به تهمت ها متهم داشتند.
از ویژگی های عمده ای آن پدیده– نو ظهور-، یکی این بود که از همه اقوام و اقشار و پیروان مذاهب حضور یافته بودند. چنانچه می توان بدان یک حرکت ملی اطلاق کرد.
ویژگی دیگر آن ،جوششی بدون محرک خارجی بود.یعنی آن جمعیت انبوه به تحریک هیچ فرد و یا جریان خاصی بوجود نیامده بود و کسی آنها را وادار نساخته بود که در صحنه حضور یابند و به بدرقه جنازه شهدا که متعلق به یک قوم بود شرکت کنند. سومین ویژگی آن، حضور پررنگ جوانان بود.یعنی هم سامان دهندگان آن جوانان بودند و هم شرکت کنندگان آن حرکت حاوی دو پیام مشخص بود؛ یکی از شعارهای آن جنبش متوجه حکومت افغانستان بود که حکومت گران را فرا می خواند تا با جدیت تمام نسبت به عملکرد تروریستان بی تفاوت نباشند و کشته شدن مردم بی گناه را نظاره نکنند.
پیام دیگرآن حرکت خود جوش میلیونی به چالش کشیدن مشروعیت رهبران جهادی و اعلام افول جایگاه آنها در میان مردم بود . این جوشش ملی این پیام را داشت که ستاره رهبران کنونی که در راس اقوام قرار گرفته اند، و خود را صاحب اختیار اقوام می دانند و بر سر اقوام به معامله می پردازند رو به افول است.
شاید این پیام از سوی رهبران جهادی بهتر از سایرین درک شده باشد و برخی واکنش های تند و شتاب آلود نیز حکایت گر این امر بود که رهبران قومی ،پیام راهپیمایی را درک کرده اند که چنین واکنش شتاب آلود و عتاب آمیز از خود بروز دادند،راهپیمایان را اوباشان و ولگردان خیابانی خواندند. آنچه به نظر نگارنده مهم می آید آنست که رهبران به جای بازخورد خشونت ورزانه و متهم داشتن راهپیمایان و معترضان،به اندیشه فرو روند،به باز خوانی و باز اندیشی کار کرد گذشته خود بپردازند، به آسیب شناسی رفتار خود توجه نمایند.
این پرسش را در اذهان خود مرور کنند و برای پاسخ به آن اندیشه کنند،که چه سبب شد سیلی از جمعیت به خیابان ها آمدند و جهه و اعتبار رهبران خود خوانده را به چالش کشیدند؟ واقعیت آنست که جنبش اعتراضی هفته گذشته یک جنبش خود جوش اجتماعی بود و این نکته را در خود نهفته داشت که تاریخ مصرف رهبران جهادی به سررسیده و باید برای زندگی سیاسی و امرار معاش خود راه های دیگری راجست و جوکنند؟
قرآن کریم می فرماید:"لکل امت اجل اذا جاء اجلهم لایستخرون ساعت و ولایستقدمون. آیا آن اجل و مهلتی از آن نام برده می شود برای رهبران کنونی صدق نمی کند،و حرکت دینامیک کنونی نقطه ختم حضور رهبران کنونی اقوام شمرده نمی شود، آیا آنها چنان عملکرد نکو و خدا پسند داشته اند که بیش از این عمر کنند به قیمومیت خود ادامه دهند؟
گرچه یافتن پاسخ این گونه پرسش ها می طلبد که جامعه شناسان و تحلیل گران اجتماعی با معیار های جامعه شناختی به تحلیل این رخداد ها بپدازند. اما مسئولیت از دوش رهبران جهادی بر داشته نمی شود که به عملکرد خود توجه نکرده گفتار و کردار خود را مورد بازنگری قرار ندهند. آنچه از اهمیت برخوردار است، این که رهبران جهادی و آنهایی که مورد خطاب این جنبش قرارگرفتند، نباید شکیبایی ازدست دهند تحلیل و ارزیابی را توطئه علیه خود بدانند. آسیب شناسی اجتماعی و یافتن علت ها و یا دلایل این گونه رخدادها ،یک پروژه علمی جامعه شناسی است .
وقتی به نوشته های مورخان بزرگ و صاحب نظران گذشته از جمله ابن خلدون نظر میشود. آن مورخ بزرگ اجتماعی به علت ها و دلایل حرکت های اجتماعی و افول قدرت های سیاسی به نیکی می پردازد، علت هایی افول آنها را با توانمندی و نبوغ خود بررسی و تحلیل می کند و راه حل هایی نیز ارایه می دهد.
امروز نیز تحلیل رویداد های اجتماعی- تاریخی و پدیده های نو ظهور چون حرکت هفته گذشته، می طلبد که با مبانی جامعه شناختی مورد توجه قرار گیرد،علت ها و یا دلایل آن مورد کنکاش و جست و جو واقع شود.
گرچه یافتن دلایل یا علت های این گونه رخدادها، نیازمند یک تحقیق اکادمیک و دانشگاهی است. اما بدین معنا نیست که روزنامه نگاران و تحلیل گران سیاسی از وارد شدن بدین وادی باز داشته شوند،در این زمینه اظهار نظر نکنند، به علت و یا دلایل ایجاد این گونه جنبش ها نپردازند. هرکدام در سطحی از دانش و بضاعت علمی خود بدین رخدادها بپردازند ،نگاه ها و نگره های گوناگون، می تواند ابعاد گوناگون این رخدادها را بیشتر آشکار کند.
اگر رهبران جهادی منتقدان سیاسی و تحلیل گران را به سوی نیت متهم ندارند و این
گونه نوشته ها را به عنوان یک نقد مقدماتی مد نظر قرار دهند،می طلبد که از منظر یک روزنامه نگار به چند موضوع اشارت صورت گیرد.
شاید پرسش هایی جدی تری در نزد صاحب نظران اجتماعی بوجود آید، تحقیقات علمی تر و محققانه تری دراین مورد صورت دهند تا معیار تحلیل و ارزیابی برای این گونه حرکت بدست دهند.
نگارنده به صورت استعجالی به دو سطح این پدیده و رخداد اجتماعی اشارت کوتاهی صورت می دهم و نتیجه می گیرم.
سطح اول، علت بوجود آمدن این گونه رخدادها را واکنش به کنش رهبران جهادی و رفتار قیم مآبانه رهبران قومی و بی تفاوتی و بی مسئولیتی حکومت گران می دانم. وقتی علیه رهبری قومی شعار داده می شود،به معنای افول ستاره مشروعیت رهبران قومی و فراروی و فرا اندیشی سیاسی نسبت به سرنوشت حکومت و مردم است.
اعلام این نکته است که مشروعیت رهبری قومی با بن بست مواجه شده است و برای ایجاد یک حکومت مشروع و مردمی باید ساز و کارهای مدنی تر و انسانی تر دیگری جست و جو شود.
لذا نمی توان جنبش اجتماعی بر آمده از خواسته های مدنی و عقده های فرو خورده سیاسی را ساخته دست توطئه گران دانست و رهبران دامن بر چینند و خود را از هر گناهی پیراسته کنند.
تردیدی نیست که عملکرد منفی رهبران به صورت طبیعی باعث بوجود آمدن این گونه واکنش ها شده ومی شود. رهبران جهادی گر چه در مدت چهارده سال گذشته از جهاد و ارزش های جهاد گفتند،اما با این شعار به معامله های سیاسی پرداختند و به داد و ستد مادی دست یازیدند و از این راه منافع مادی فراوانی برای خود کمایی نمودند.
مردم هم به وضوح می نگریستند که اعمال و کردار رهبران نه با ارزش های جهاد همخوانی دارد و نه گفتارشان به جهاد گران شبیه است .
استفاده ابزاری از نام جهاد سبب شده است که نفرت و بد بینی در لایه های گوناگون اجتماعی نسبت به سران جهادی افزایش پیداکند. این افراد به صورت ماکیاولیست های نو ظهور تعریف و تعبیر شوند. ماکیاول گرچه مورد بغض و نفرت بسیاری از سیاست مداران غربی در زمان خود قرار گرفت.
اما آنچه او بیان می داشت واقعیت های انکار نا پذیری بود که هر روز به دید می رسید و سیاست مداران بدان معیار ها عمل می کردند.
او در زمان خود بسیار با صراحت اعلام داشت که میان اخلاق فردی و اخلاق سیاسی تفاوت بسیاری بر قرار است.
کسانی که در عرصه خصوصی پایبند به اخلاق و ارزش های اخلاقی است نمی توان در عرصه سیاست به چنین ارزش هایی ملتزم و پایبند باشد.
عرصه سیاسی عرصه مکر و خدعه است، آنچه او می گفت رهبران جهادی در یک ربع قرن گذشته با همان اصول عمل کردند، بر گرده مردم سوار بوده اند.
هیچ رهبری را نمی توان سراغ گرفت که میان عمل و سخن او تبانی وجود نداشته باشد و عملکردها با ارزش های جهادی همخوانی داشته باشد. جهاد و مجاهد بودن گفتمان بیگانه از سنت های دینی مردم نبوده است که مردم آن را از رهبران قومی فرا گرفته باشند و در زندگی روز مره هم تابع دیدگاه ونظریات آنها باشند.
جهاد جزیی از باور های دینی مردم در درازنای تاریخ بوده است، مردم در سالهای متمادی با این آموزه زیسته و در مقاطع گوناگون به جهاد پرداخته و با ارزش های جهاد نیز آگاهی و آشنایی داشته و دارند. اما زمانی که به نام ارزش های جهاد، اهداف سیاسی و اقتصادی پی گیری می شود، مردم میان آموزه های دینی و عملکرد رهبران قومی، دوگانگی آشکاری را مشاهده می کنند. دیدن این دوگانگی برفاصله میان رهبران و مردم افزوده است.تا آنجا که سخن رهبران برای مردم قابل باور نیست.در نتیجه گسستی جدی ای میان رهبران و مردم بوجود آمده است . به نظر نگارنده حرکتی که در هفته گذشته ایجاد شد متوقف نخواهدشد هم چنان ادامه خواهد یافت ،مگر این که تغییری در رویه و عملکرد رهبران جهادی به وجود آید و با مردم با شفافیت و صداقت برخورد صوت گیرد.
ادامه دارد...