در این شکی نیست که آنچه حقیقت عاشوراست و آنچه طی صدها سال متمادی به نام عاشورا و «فرهنگ عاشورایی» در جوامع اسلامی شکل گرفته، به همان میزان با هم نسبت دارد که گوهر اصیل اسلام و فرقه ها و خوانش ها و گرایش های مسلمانی باهم نسبت دارند.
درباره اینکه حقیقت عاشورا و پیام راستین و بنیادین مکتب عاشورا، دچار انحراف شده است یانه، به سختی می توان اظهار نظر کرد؛ زیرا این امر، به علاوه تهور و هنجارشکنی شجاعانه ای که می طلبد نیاز به یک موشکافی ژرف و ظریف تاریخی دارد که هم از بضاعت و توان این قلم بیرون است و هم از دایره مجال این مقال؛ بنابراین در این فرصت، به یکی از حواشی نه چندان مهم عاشورا پرداخته می شود که به ویژه طی سال های اخیر، در جوامع اسلامی متاسفانه به دلیل برخی حرکت های طرفینی، جدیت بیشتری پیدا کرده است و آن مساله شیعه و سنی در مکتب عاشوراست.
آغاز این نوشتار را با کلامی از یکی از اکابر علمی و دینی، علامه فضل الله آغاز می کنیم که به درستی روی این موضوع مهم، انگشت گذارده و در یک جمله حقیقت ماجرا را بازگفته است:«نباید عاشورا به یک قضیه شیعیِ ضد سنی یا سنیِ ضد شیعی بدل شود؛ بلکه لازم است تا این حادثه به عنوان قضیه ای مربوط به تمامی مسلمین تلقی شود. عاشورا دربرگیرنده عبرت ها و اندیشه هاست.»
این سخنی، ژرف، عمیق و از سر درد و دلسوختگی است. روشن است که علامه فضل الله با این بیان، نه در صدد توجیه عاشورا بوده و نه نگران خدشه دار شدن حقیقت آنچه در آن نیمروزگاه تلخ تاریخ در سرزمین کربلا روی داد؛ زیرا عاشورا از آنجا که حقیقتی آشکار است، هرگز و هیچگاه، خدشه ای برنمی دارد؛ بنابراین او بیش از این، یک دغدغه عمیق و مهم دیگر داشته است و آن آسیب دیدن وحدت اسلامی است.
واقعیت این است که اگر شیعه ای، مکتب آزادی بخش عاشورای حسینی را که بر تارک طلایی تاریخ ایستاده و زنده و جاوید و جوشان و جاری به حیات خود ادامه می دهد، به اختلافات سخیف و بی بنیاد شیعی-سنی، کاهش و تقلیل دهد، او نه تنها هیچ درک درستی از عاشورا و کاری که نواده عزیز پیامبر اکرم اسلام(ص) و یاران و فرزندان ایشان علیهم السلام انجام دادند ندارد؛ بلکه با این اقدام، از شأن و منزلت عاشورا کاسته و آن را از یک رویداد فرافرقه ای، فراجناحی و حتی فرادینی به یک حادثه کوچک و محدود و محلی تقلیل داده است و این ستم به عاشورا و پیام مکتب سرخ حسینی است.
عاشورا و قیام امام حسین(ع) نه برای شیعه، نه برای سنی؛ بلکه برای نجات اسلام از انحراف، انحطاط و ابتذال بود؛ همان بلایایی که امروزه هم دامن شیعه را گرفته و هم دامن سنی و همه جامعه اسلامی را. فراتر از این، عاشورا درس آزادگی، عزت، کرامت، از خودگذری، ایمان و ایثار می دهد و این موضوعات، ربطی به شیعه و سنی ندارند؛ ارزش های عام و همهشمول بشری اند که هر انسان آزاده ای برای خوب زیستن و انسان ماندن به آنها نیاز دارد.
عاشورا انحصارپذیر هم نیست؛ همانگونه که این رویداد از دل بزرگ ترین و خونین ترین رویدادهای تاریخ، گذر کرده و هر سال بیشتر از سال پیش، تازه تر و پرشورتر و خروشنده تر شده است، مرزهای مذهب و فرقه و جناح و قالب های سنگی ایدئولوژی را هم می شکند و به تمامت انسان و جامعه انسانی، نظر دارد.
عاشورا فراتر از تاریخ و تقویم ایستاده است؛ به همین دلیل هرگز هیچ مرز و محدودیت و انحصاری را برنمی تابد.
تاریخ گواهی می دهد که هم پیش از عاشورا و هم پس از آن، رویدادهای خونین تر و وحشتناک تری روی داده است؛ اما یاد و نام این رویدادها امروزه روی قفسه های کتابخانه ها، موزیم ها یا ورقپاره های محققان و پژوهشگران مسایل تاریخی، خاک می خورند و هرگز نتوانسته به جاودانگی عاشورایی برسند؛ یکی از دلایل آن، محدودیت آنها به قوم و جناح و جغرافیای خاص بوده و یکی دیگر از دلایل آن، پیام محدود و محلی آن برای طیف کوچکی از انسان هاست.
عاشورای حسینی، ورای مساله شیعه و سنی است؛ بنابراین نه افراط گرایان شیعی و نه تندروهای سنی، هیچکدام نمی توانند آن را محدود کنند.
پیام عاشورا اجماع و اجتماع بر محور حق و نفی و طرد و رد باطل است.