دخالت مقامات پاکستانی و آنهم در عرض و طول چندین دهه در افغانستان، چنان تابلو و آفتابی شده که حتی کودکان هر دو کشور نیز این واقعیت را می دانند و موضوعی شده برای بازی های کودکانه آنان در کوچه پس کوچه های شهرها و روستاهای دو کشور افغانستان و پاکستان.
بر اساس دیدگاه بسیاری از آگاهان، در بحران بوجود آمده در افغانستان، سران اسلام آباد و مقامات امریکایی و اروپایی در یک تبانی و همفکری آزار دهنده ای قرار دارند و در واقع همه با هم این بحران ساخته و پرداخته شده را مدیریت می کنند.
جالب است که در طول حضور جامعه جهانی به سرکردگی ایالات متحده امریکا تا کنون که حدود۱۴ سال از آن می گذرد، هیچ گونه مبارزه جدی و تعیین کننده ای با جبهه تروریزم در افغانستان صورت نگرفته و به همین دلیل جبهه ترور و دهشت هر روز بیشتر از روز قبل، گرم و گرم تر شده و مردم این کشور را با مشکلات فراوانی رو به رو ساخته است.
این از ثمرات حضور نیروهای خارجی که انگیزه و هدف جنگ واقعی و ملموس با ترور و وحشت آفرینی در افغانستان را ندارند و از سوی دیگر، سران پاکستانی با تجهیز، تمویل و اعزام گروههای تروریستی زیر عنوانهایی چون طالبان، القاعده، گروه حقانی، لشکر جهنگوی و ...، در طول ۱۴ سال تمام، جنگی تمام عیار و همه جانبه را علیه همسایه همدین و هم فرهنگ خویش به راه انداخته و به قول مقامات افغان، از همه ی خطوط قرمز عبور کرده اند.
گواه بر این ادعا شمار فراوان از اتباع پاکستانی است که همگام با مخالفان مسلح دولت در برابر دولت و ملت افغانستان می جنگند و نیز با راه اندازه عملیاتهای انتحاری و انفجاری در تقریبا همه جاهای شهرها و روستاها و در میان مسلمانان بی گناه، افغانها را به خاک و خون می کشند و به دارایی های آنان لطمه های جبران ناپذیری وارد می سازند.
نمونه برجسته و آشکار این دخالت، حمله به قندوز و به دنبال آن سقوط این ولایت و ادامه جنگ و بحران در آنجاست که طبق گزارش های امنیت ملی افغانستان، دهها تن از جنرالان پاکستانی همراه با مشاوران نظامی، رهبری جنگ قندوز را بر عهده داشته اند؛ که دلیل طولانی شدن جنگ و بازپس گیری قندوز نیز در همین نکته نهفته است؛ وگرنه که اگر طالبان به تنهایی خویش به قندوز هجوم می آوردند و جنرالان و طراحان پاکستانی آنان را کمک و رهبری نمی کردند، محال بود بتوانند وارد آن ولایت شوند؛ چه رسد به آنکه قندوز را سقوط بدهند و بیش تر از ده روز بتوانند مقاومت کنند.
در هر حال و با وجود همه ی نشانه ها و دلایل روشن و آشکاری که دلالت بر دخالت پیوسته سران پاکستانی در امور کشور ما دارد، و هیچ عنوان نمی شود آنها را نادیده گرفت و انکار کرد، اما سران اسلام آباد با بهره گیری از روش دموده و تاریخ گذشته و در عین زمان کودکانه حاشا و انکار، از پذیرش واقعیت همواره شانه خالی کرده و بد تر از آن، با فرافکنی های مضحک و دروغین، توپ اتهام را به میدان افغانستان انداخته و کشور ما را در ناامن شدن پاکستان مقصر می خواند.
"در تازه ترین اظهار نظر مقامات پاکستانی و به دنبال تنش و جنگ لفظی میان اسلام آباد و کابل، وزیر داخله پاکستان به صراحت اعلام کرد که مدارک و شواهد روشنی وجود دارد که ثابت می کند بسیاری از حملات تروریستی علیه پاکستان، در داخل خاک افغانستان طراحی و آماده اجرا می شود.
به گزارش رسانه ها، 'چودری نثار علی خان' که روز شنبه همین هفته به ایالت بلوچستان پاکستان سفر کرده بود، در نشستی مطبوعاتی با اشاره به ناکامی نیروهای بیگانه در افغانستان در امر مبارزه با تروریسم گفت: اگر نیروهای بین المللی در افغانستان نمی توانند به تروریسم در این کشور خاتمه دهند، مشکل پاکستان چیست؟ پاکستان که نباید نگهبان و دیده بان افغانستان باشد و بهای حضور تروریست ها در آن کشور را بپردازد.
وی افغانستان را پناهگاه امن تروریست ها دانست و گفت: مدارک و شواهد روشنی داریم که ثابت می کند بسیاری از حملات تروریستی انجام شده در پاکستان از جمله حمله مرگبار سال گذشته به مدرسه پیشاور، در داخل خاک افغانستان طراحی شده است.
وزیر داخله پاکستان به رهبران افغانستان توصیه کرد تا حرف دشمنان پاکستان (اشاره تلویحی به هند) را به زبان نرانند چرا که دو کشور، به عنوان دو همسایه و دو برادر، از روابط دوستانه ای برخوردارند."
وقاحت سیاسی شاید مناسب ترین تعبیری باشد که می توان به اظهارات مقامات پاکستانی از جمله گفته های اخیر وزیر داخله آن کشور اطلاق کرد. سران اسلام آباد عادت کرده اند تا با ادبیات غیر مسؤولانه و فرافکنانه حرف بزنند و با تهمت و افترا، دیگران را در وقایع تروریستی کشور خویش مقصر بدانند.
چودری ادعا می کند که دولتش نگهبان افغانستان بوده و بهای حضور تروریست ها در آن کشور را پرداخته است! عجبا! موضوعی که صد در صد بر عکس است و این افغانستان و دولت و ملت آن است که در طول سالیان متمادی، قربانی سیاست های استعماری، غیر مسؤولانه و دخالت جویانه سران اسلام آباد بوده اند.
و نکته پایانی اینکه وزیر داخله پاکستان از برادری و همسایگی و روابط دوستانه با دولت و ملت افغانستان حرف می زند؛ سخنان تشریفاتی و بدون هیچ گونه پشتوانه ای از صداقت و واقعیت که مطمئن باید بود که خود او و سایر مقامات پاکستانی، ابداً بدانها باور و اعتنائی ندارند و عملکرد خصمانه و منافقانه سران اسلام آباد در طول چندین دهه در برابر دولت و ملت افغانستان، روشن ترین گواه آن است.