ظهور پدیده طالبان درعرصه تحولات سیاسی نظامی افغانستان در دهه هفتاد قرن بیستم، فصل جدید و سیاهی را در تاریخ پرفراز و فرود این کشور قم زد، مجاهدین پیروز بر ارتش سرخ شوروی و دولت دست نشانده کمونیستی، اما خسته از جنگ داخلی و تنازع بر سر قدرت و ساختار نظام سیاسی، نتوانستند در برابرهم آورد تازه نفس و مدعیان به اصطلاح امارت اسلامی تاب آورند، زیرا آنان هم انسجام لازم سازمانی، و هم پول و امکانات بسنده و کافی و هم تاکتیک ها و نقشه های ماهرانه نظامی را در اختیار داشتند. اگر مقاومت تاریخ ساز اندکی از مجاهدین در بخش های شمالی کشور نبود، شاید شرایط امروز افغانستان به گونه دیگر بود.
از همان آغاز پیدایی طالبان، رهبری این گروه - که گفته می شد شخصی به نام «ملامحمدعمر» و از قندهار افغانستان است.- چهره معمای به خود گرفت و با پرسشهای بسیاری همراه بود:
۱. ملا محمدعمر از چه تبار و دودمان افغانستانی است؟.
۲. خصوصیات فزیکی و جسمانی ملاعمر چگونه است؟.
۳. چه پیشینه تحصیلی و جهادی دارد؟.
۴. از چه تخصص ها و بایسته های علمی و اخلاقی برخوردار است؟.
۵. در کجا به سرمی برد و نحوه ارتباط او با زیر مجموعه گروه طالبان چگونه است؟.
۶. فهم و درک سیاسی ملاعمر از شرایط جهان و افغانستان چگونه و به چه پیمانه است؟.
۷. ملاعمر تا چه حد بر رهبری و حکومت داری معاصر توانا است؟.
۸. آیا بیانیه ها و پیامها ی که به نام وی صادر می شود، تراویده ذهن و قلم خود است، یا دیگران برای وی تنظیم می کنند و او تنها مقام تنفیذ کننده این اعلامیه ها و پیام ها است؟.
۹. مهمتر از همه این که آیا چنان شخصی اصلا وجود خارجی دارد و یا اسمی بدون مسمی است؟.
از مجموع این پرسشها تنها چیزی که عموم مردم بل پیروان سطوح پایین طالبان می دانسته اند، تصویری از شخصی یک چشم، با دستار سیاه و در فاصله سنی بین سی تا چهل سال بوده است و بس. طبق اظهار افراد نزدیک به مقامات عالی رتبه طالبان، شخصی که به نام ملاعمر در جمع محدودی از اعضای رهبری طالبان حضور می یافته، نقابی بر چهره داشته، و بدون کمترین تکلم و عکس العمل گویشی با مخاطبان مواجه می شده است. این شیوه زندگی و رهبری، نه در میان رهبران سیاسی دنیای معاصر و نه در میان پیامبران و خلفای راشدین در صدر اسلام و پس از آن، پیشینه داشته است و نه در اندیشه و زیست عارفان، مرتاضان، صوفیان مسلمان و غیر مسلمان. این مدل رهبری و سبک زندگی را تنها می توان در میان معدود رهبران و چهره های مافیایی، و سازمان های جاسوسی سراغ گرفت.
توجیه این سبک زندگی، و رهبری، ملاحظات امنیتی، و حفظ جان ملا عمر بوده است، با این که شخصیت های دیگر و احیانا مهمتر، در دو سوی مثبت و منفی، مانند بن لادن، ابوبکر البغدادی، حسن البناء، مودودی، امام خمینی، سیدحسن نصرالله، و…که در معرض خطر و دشمنان بیشتری قرار داشته و دارند، هیچ یک بدین شیوه معمایی نزیسته و عامه مردم، با چهره، سخنان، تصویر، و فیلم آنان و شمار بسیاری از خواص و دوستان، از نزدیک با آن ها ارتباط، تماس و آشنایی داشته و دارند، و این رهبران در مشورت ها و رایزنی های مستمر با اعوان و همفکران، تشکیلات و سازمان خود را پیش می برده و می برند.
با اعلام خبر مرگ ملاعمر که گفته می شود، دو سال و نیم اندی قبل در شفاخانه ای در کشور پاکستان رخ داده، بر پیچیدگی مسأله ملاعمر افزوده گشته و بار دیگر پرسش های چندی درباره ملا عمر و گروه طالبان برجسته شده است:
یک: آیا کسی به نام ملامحمدعمر وجود داشته و یا این شخصیت ساخته و پرداخته همان کسانی بوده است، که در این دو سال به نام ملاعمر جریان طالبان را رهبری کرده و از زبان او سخن گفته اند؟.
دو: اگر وجود داشته آیا با مرگ طبیعی از دنیا رفته یا به قتل رسیده است؟.
سه: اگر مرگ ملاعمر دو سال قبل اتفاق افتاده بوده چرا در طول این مدت از سوی دولت پاکستان مسکوت گذاشته شده و آنک اعلام شده است؟.
چهار: آیا پس از ماجرای مرگ ملاعمر جنگجویان، و طرفداران طالبان از خواب غفلت بیدار خواهند شد، و به این واقعیت مکشوف اعتراف خواهند کرد، که آنان- اگرنگوییم در طول مدت حیات جنبش طالبان- لااقل در مدت نزدیک به دو سال اخیر از سوی سازمان های استخباراتی پاکستان و همپیاله های ایشان فریب داده شده و گوسفندان بی چوپانی فرض شده اند که با شبح - و نه رهبری واقعی - هدایت و کنترول می شده اند؟.
پنج : آینده گروه طالبان پس از مرگ ملا عمر چگونه رقم خواهد خورد؟.
شش: سرنوشت مذکرات صلح طالبان و دولت افغانستان به کجا خواهد انجامید؟.
این قلم، بنای پرداختن به تمام پرسشهای یاد شده را ندارد، و تنها و اجمالا به دو پرسش اخیر- سرنوشت مذاکرات صلح و آینده طالبان- می پردازد و دیگر پرسش ها و کشف حقایق نهفته در ورای آن را به اهالی مطبوعات و قلم، و گذارعریان گر زمان، وا می نهد.
آینده طالبان
برخی از آگاهان امور، دلیل مخفی نگهداشتن مرگ ملاعمر را جلوگیری از بروز اختلاف در صفوف طالبان می دانند، اما گمان می رود عامل اخفای مرگ ملا عمر چیزی غیر از این و مرتبط با اصل بود، و نبود گروه طالبان باشد، زیرا در فردا روز افشای خبر راز آلود مرگ ملامحمدعمر« ملا اختر محمد منصور» که در پنج سال اخیر سمت معاونت ملا عمر را داشته است، به عنوان جانشین ملا عمر و رهبر جدید گروه طالبان اعلام شد. و همزمان شماری از اعضای بلندپایه گروه طالبان مانند ملا عبدالمنان برادر ملاعمر، و نیز ملا محمد یعقوب که گفته می شود فرزند ملا محمدعمر و تحصیل کرده و ساکن پاکستان است، بر دو مطلب بس مهم و تأمل برانگیز اشاره کرد؛ او پدر خویش را شهید خواند، و از اعلام رهبری ملا منصور ابراز نارضایتی کرد.
بنا براین اگر هدف پنهان نگهداشتن مرگ ملا عمر جلوگیری از بروز اختلاف بود، دولت پاکستان - که هم توانایی و هم ابزارهای لازم را در اختیاردارد- تاکنون سران طالبان را پیرامون رهبر واحد گرد می آورد، و سپس خبر مرگ ملا عمر را اعلام می کرد، حال آن که چنین امری محقق نگردیده است پس باید علت اعلام خبر مرگ ملا عمر از سوی نهادهای اطلاعاتی پاکستان در این برهه زمانی را – که بی شک در تعامل با استخبارات قدرت های بزرگ جهانی و منطقه، همچون آمریکا و عربستان سعودی صورت گرفته است، در لابلای تحولات افغانستان، منطقه و جهان و اساس موجودیت گروه طالبان جستجو کرد. رهیافت درست به این موضوع با پیشداشت و توجه به چند موضوع میسر است:
۱. از چندی به این سوی، نگاه دولت های غربی، پاکستان، و کشورهای خلیج نشین مانند قطر، عربستان سعودی و امارات که هر یک به نوعی در پروژه طالبان سهیم بوده اند، نسبت به آن گروه تغییر یافته و در صدد جایگزین کردن جریان دیگر «داعش » به جای طالبان است، که بتواند به اهداف جدیدشان در منطقه و جهان کمک کند.
۲. از جمله مهمترین عوامل این تغییر رویکرد را باید در شرایط موجود منطقه و جهان، نهفته دانست، بدین معنا که رقابت اقتصادی چین و غرب، و نیز تقابل سیاست ها و منافع غرب، اسراییل، و کشورهای خلیج از یک سوی، و روسیه و ایران از سوی دیگر، بر سر اروپای شرقی، مخصوصا« اوکراین» همچنین عراق، سوریه، یمن، بحرین، لبنان، فلسطین، می طلبد که غرب به دنبال اهرم های فشار امنیتی، اقتصادی و صدور تروریزم به کشورهای رقیب باشد. در سنجش گروه های تروریستی موجود، از منظر تأمین منافع یاد شده، داعش گوی سبقت را از همگنان و از جمله طالبان افغانی ربوده است.
۳. با لحاظ شرایط یاد شده عوامل چندی مایه افت جایگاه طالبان و برتری داعش شمرده می شود:
الف- امتیازات داعش
۱/۳- ترکیب چند ملیتی گروه داعش و حضور صدها نفر از تندروان اروپایی، عرب، پاکستانی، روسی، چینی، چچنی، ازبکستانی، تاجیکستانی و…در ساختار این گروه، مهمترین وجه اولویت آن بر طالبان است زیرا قدرت و قلمرو مانور این گروه را توسعه می بخشد.
۲/۳- تجربه موفق داعش و عملکرد مورد تأیید و دلخواه دشمنان اتحاد امت اسلامی، این گروه در سوریه، عراق، یمن، لیبی، و...
۳/۳- شعار و اهداف جهان وطنی داعش زمینه و بسترساز استراتژی سیال جنگی است، حامیان و تمویل کنندگان داعش در هر نقطه از جغرافیای جهان که لازم بدانند، می توانند افراد این گروه را گسیل بدارند، و آنان نیز در تطابق کامل با خط مشی و برنامه ریزی پشتیبانان خود عمل کنند.
ب- کاستی های طالبان
۴/۳- طالبان اهداف بومی داشته و قلمرو فعالیت آنان به افغانستان محدود می شود.
۵/۳- گروه طالبان به دلیل خاستگاه قومی و قبیله ای، و افزون بر آن محدودیت مذهبی، زبانی، و سمتی دارد، و در عمل نیز تجربه فاشیستی و قومی از خود برجای نهاده است، از همین روی در تمام سالیان فعالیت خویش توفیق جذب اقوام غیر پشتون مانند هزاره ها، تاجیک ها، ازبک ها و سایر اقلیت های قومی و زبانی افغانستانی را نداشته و جز در جنوب و جنوب شرق افغانستان پایگاه مردمی نیافته است.
۶/۳- گروه طالبان، در سالیان اخیر با دولت هایی که از منظر اعراب و دولت های غربی رقیب و حتا دشمن شناخته می شوند، نیز تماس هایی داشته است، حال آن که داعش نه در حال و نه در آینده زمینه تماس و تعامل با این دولت ها را ندارد.
۷/۳- گروه طالبان که تا به حال خود ابزار دست پاکستان و دیگران برای رسیدن به مقاصد و مطامع شان در افغانستان بود، آنک می تواند چالشی در مسیر اجرای سیاست های حامیان پیشین، و مانعی بر سر راه تثبیت مواضع، جای پا یافتن و گسترش فعالیت گروه های تروریستی و فراملیتی چون داعش در افغانستان انگاشته شود، که می باید از سر راه بر داشته شوند.
بدینسان وضعیت منطقه و جهان، ایجاد، و حمایت از گروهای تروریستی با هویت فرا ملیتی و اهداف جهانی را در چشم انداز بازیگران جهانی ضرورت بخشیده است. از این روِ باید گفت؛ اعلام خبر مرگ ملا عمر در این موقعیت، پروسه عامدانه و هدفدار و از جمله برای آن است که طالبان نقش و کارکرد گذشته خویش را از دست بدهند و آرام آرام از صحنه افغانستان حذف شوند. در عرصه میدانی نیز مرگ ملاعمر و اختلاف بر سرجانشینی او، طالبان را دچار چالش و اختلاف شدید می کند، و نیروی های سیاسی و به ویژه افراد جنگی طالبان را در سه راهه ی تسلیم و سازش با دولت افغانستان؛ پیوستن به گروه تروریستی داعش؛ و یا جذب شدن به گروه های تروریستی دیگر قرار خواهد داد.
در فرآیند نگاه و تحلیل پیش گفته مسایل و تحولات پیچیده و بسیار دیگری قابل فهم و تحلیل می شود.
امضای تفاهم نامه همکاری اطلاعاتی بین افغانستان و پاکستان، تفاهم سه جانبه ای که گفته می شود بین آمریکا، پاکستان، و افغانستان در حمایت از داعش صورت گرفته است، و همچنین افزایش حمایت های اخیر پاکستان از مذاکرات صلح بین افغانستان و طالبان و میزبانی آن کشور از دور اخیر مذاکرات، و نیز عملکرد ضعیف و گاه جانبدارانه برخی از حلقات ارگ افغانستان در برابر نفوذ و رشد فزاینده داعش در شمال افغانستان، در شمار مهمترین تحولاتی است که در همین راستا قابل درک و تحلیل است.
خارج از تعامل دولت ها و در سطوح پایین تر، پیوستن شبه نظامیان« بیت الله محسود» سرکرده معدوم تحریک طالبان پاکستانی به داعش، بیانیه چند روز قبل گلبدین حکمتیار که در آن گفته بود در منازعات بین طالبان ود اعش جانب داعش را خواهد گرفت ریشه در همین واقع نگری و درک تغییر سیاست غرب و کشورهای عرب حامی طالبان مبنی بر انحلال طالبان و جایگزینی داعش به جای تمام گروه های کوچکتر دارد.
چنان که بیانیه اخیر حکمتیار در پسا اعلام خبر مرگ ملاعمر و ارایه طرح اتحاد گروه های معارض دولت افغانستان برای تشکیل دولت اسلامی؛ و نیز پیام صوتی ملااخترمحمد منصور و تأکید وی بر تداوم جهاد در همین فضا و بستر قابل فهم و تحلیل است، زیرا در تصور حکمتیار، گروه طالبان در نبود ملاعمر دچاراختلاف می شود و نمی تواند به عنوان یک جریان مؤثر و تعیین کننده به موجودیت خویش ادامه دهد، و در نتیجه افراد آن به دولت یا دیگر گروه ها می پیوندند و یا پراکنده می شوند، لذا او در یک حرکت پیش گیرانه و سودجویانه می خواهد نیروهای دچار اختلاف و سرگردان طالبان را به سوی خود جذب کند. چنان که ملا اخترمحمد نیز دقیقا براساس همین تحلیل در نخستین پیام صوتی خود و از جایگاه رهبری تازه و مقتدر بر جهاد و مبارزه تأکید ورزیده است، چه این که ملا منصور از یک سوی تغییر استراتژی حامیان خویش و عطف نگاه آنان به داعش را در یافته و از سوی دیگر با اشاره و تصمیم دولت پاکستان خواهان مذاکره و صلح با دولت افغانستان است.
لذا تأکید ملامنصور بر جهاد و مبارزه، در پگاه رهبری و جانشینی ملا عمر، نه حکایت گر استراتژی بلند مدت این گروه بل تاکتیکی برخاسته از شرایط است، تا بدین وسیله و پیش از آن که موعد و زمان مناسب صلح، و گرفتن امتیاز از دولت افغانستان برسد، بتواند از تفرق و دلسردی جنگجویان تحت امر طالبان و هواداران آن گروه جلو گیری کند.
نتیجه:
فرجام سخن آن که با حذف چهره مرموز و معمای ملامحمد عمر از گردونه سیاست افغانستان، گروه طالبان نیز اندک اندک- البته نه به صورت اسمی و رسمی- بل در عمل و از ناحیه عملکرد و رفتارهای تعیین کننده، از گردونه تحولات سیاسی افغانستان خارج می شود، و گروههای دیگر با سیاست ها و آرمان های تازه جانشین آن خواهد شد.
اما در این که دولت افغانستان از این موقعیت و فرصت پیش آمده تا چه حد می تواند بهره برداری مناسب در جهت استقرار صلح و امنیت داشته باشد، موضوعی است که بستگی تام به تصمیم و درایت دولت مردان افغانستان و از جانب دیگر به روند مسایل کلان جهانی، و اهداف منطقه ای و جهانیی مشاوران و گردانندگان خارجی سکان سیاست افغانستان دارد.
نویسنده: آیت الله سیدمحمود هاشمی هاشمی
از همان آغاز پیدایی طالبان، رهبری این گروه - که گفته می شد شخصی به نام «ملامحمدعمر» و از قندهار افغانستان است.- چهره معمای به خود گرفت و با پرسشهای بسیاری همراه بود:
۱. ملا محمدعمر از چه تبار و دودمان افغانستانی است؟.
۲. خصوصیات فزیکی و جسمانی ملاعمر چگونه است؟.
۳. چه پیشینه تحصیلی و جهادی دارد؟.
۴. از چه تخصص ها و بایسته های علمی و اخلاقی برخوردار است؟.
۵. در کجا به سرمی برد و نحوه ارتباط او با زیر مجموعه گروه طالبان چگونه است؟.
۶. فهم و درک سیاسی ملاعمر از شرایط جهان و افغانستان چگونه و به چه پیمانه است؟.
۷. ملاعمر تا چه حد بر رهبری و حکومت داری معاصر توانا است؟.
۸. آیا بیانیه ها و پیامها ی که به نام وی صادر می شود، تراویده ذهن و قلم خود است، یا دیگران برای وی تنظیم می کنند و او تنها مقام تنفیذ کننده این اعلامیه ها و پیام ها است؟.
۹. مهمتر از همه این که آیا چنان شخصی اصلا وجود خارجی دارد و یا اسمی بدون مسمی است؟.
از مجموع این پرسشها تنها چیزی که عموم مردم بل پیروان سطوح پایین طالبان می دانسته اند، تصویری از شخصی یک چشم، با دستار سیاه و در فاصله سنی بین سی تا چهل سال بوده است و بس. طبق اظهار افراد نزدیک به مقامات عالی رتبه طالبان، شخصی که به نام ملاعمر در جمع محدودی از اعضای رهبری طالبان حضور می یافته، نقابی بر چهره داشته، و بدون کمترین تکلم و عکس العمل گویشی با مخاطبان مواجه می شده است. این شیوه زندگی و رهبری، نه در میان رهبران سیاسی دنیای معاصر و نه در میان پیامبران و خلفای راشدین در صدر اسلام و پس از آن، پیشینه داشته است و نه در اندیشه و زیست عارفان، مرتاضان، صوفیان مسلمان و غیر مسلمان. این مدل رهبری و سبک زندگی را تنها می توان در میان معدود رهبران و چهره های مافیایی، و سازمان های جاسوسی سراغ گرفت.
توجیه این سبک زندگی، و رهبری، ملاحظات امنیتی، و حفظ جان ملا عمر بوده است، با این که شخصیت های دیگر و احیانا مهمتر، در دو سوی مثبت و منفی، مانند بن لادن، ابوبکر البغدادی، حسن البناء، مودودی، امام خمینی، سیدحسن نصرالله، و…که در معرض خطر و دشمنان بیشتری قرار داشته و دارند، هیچ یک بدین شیوه معمایی نزیسته و عامه مردم، با چهره، سخنان، تصویر، و فیلم آنان و شمار بسیاری از خواص و دوستان، از نزدیک با آن ها ارتباط، تماس و آشنایی داشته و دارند، و این رهبران در مشورت ها و رایزنی های مستمر با اعوان و همفکران، تشکیلات و سازمان خود را پیش می برده و می برند.
با اعلام خبر مرگ ملاعمر که گفته می شود، دو سال و نیم اندی قبل در شفاخانه ای در کشور پاکستان رخ داده، بر پیچیدگی مسأله ملاعمر افزوده گشته و بار دیگر پرسش های چندی درباره ملا عمر و گروه طالبان برجسته شده است:
یک: آیا کسی به نام ملامحمدعمر وجود داشته و یا این شخصیت ساخته و پرداخته همان کسانی بوده است، که در این دو سال به نام ملاعمر جریان طالبان را رهبری کرده و از زبان او سخن گفته اند؟.
دو: اگر وجود داشته آیا با مرگ طبیعی از دنیا رفته یا به قتل رسیده است؟.
سه: اگر مرگ ملاعمر دو سال قبل اتفاق افتاده بوده چرا در طول این مدت از سوی دولت پاکستان مسکوت گذاشته شده و آنک اعلام شده است؟.
چهار: آیا پس از ماجرای مرگ ملاعمر جنگجویان، و طرفداران طالبان از خواب غفلت بیدار خواهند شد، و به این واقعیت مکشوف اعتراف خواهند کرد، که آنان- اگرنگوییم در طول مدت حیات جنبش طالبان- لااقل در مدت نزدیک به دو سال اخیر از سوی سازمان های استخباراتی پاکستان و همپیاله های ایشان فریب داده شده و گوسفندان بی چوپانی فرض شده اند که با شبح - و نه رهبری واقعی - هدایت و کنترول می شده اند؟.
پنج : آینده گروه طالبان پس از مرگ ملا عمر چگونه رقم خواهد خورد؟.
شش: سرنوشت مذکرات صلح طالبان و دولت افغانستان به کجا خواهد انجامید؟.
این قلم، بنای پرداختن به تمام پرسشهای یاد شده را ندارد، و تنها و اجمالا به دو پرسش اخیر- سرنوشت مذاکرات صلح و آینده طالبان- می پردازد و دیگر پرسش ها و کشف حقایق نهفته در ورای آن را به اهالی مطبوعات و قلم، و گذارعریان گر زمان، وا می نهد.
آینده طالبان
برخی از آگاهان امور، دلیل مخفی نگهداشتن مرگ ملاعمر را جلوگیری از بروز اختلاف در صفوف طالبان می دانند، اما گمان می رود عامل اخفای مرگ ملا عمر چیزی غیر از این و مرتبط با اصل بود، و نبود گروه طالبان باشد، زیرا در فردا روز افشای خبر راز آلود مرگ ملامحمدعمر« ملا اختر محمد منصور» که در پنج سال اخیر سمت معاونت ملا عمر را داشته است، به عنوان جانشین ملا عمر و رهبر جدید گروه طالبان اعلام شد. و همزمان شماری از اعضای بلندپایه گروه طالبان مانند ملا عبدالمنان برادر ملاعمر، و نیز ملا محمد یعقوب که گفته می شود فرزند ملا محمدعمر و تحصیل کرده و ساکن پاکستان است، بر دو مطلب بس مهم و تأمل برانگیز اشاره کرد؛ او پدر خویش را شهید خواند، و از اعلام رهبری ملا منصور ابراز نارضایتی کرد.
بنا براین اگر هدف پنهان نگهداشتن مرگ ملا عمر جلوگیری از بروز اختلاف بود، دولت پاکستان - که هم توانایی و هم ابزارهای لازم را در اختیاردارد- تاکنون سران طالبان را پیرامون رهبر واحد گرد می آورد، و سپس خبر مرگ ملا عمر را اعلام می کرد، حال آن که چنین امری محقق نگردیده است پس باید علت اعلام خبر مرگ ملا عمر از سوی نهادهای اطلاعاتی پاکستان در این برهه زمانی را – که بی شک در تعامل با استخبارات قدرت های بزرگ جهانی و منطقه، همچون آمریکا و عربستان سعودی صورت گرفته است، در لابلای تحولات افغانستان، منطقه و جهان و اساس موجودیت گروه طالبان جستجو کرد. رهیافت درست به این موضوع با پیشداشت و توجه به چند موضوع میسر است:
۱. از چندی به این سوی، نگاه دولت های غربی، پاکستان، و کشورهای خلیج نشین مانند قطر، عربستان سعودی و امارات که هر یک به نوعی در پروژه طالبان سهیم بوده اند، نسبت به آن گروه تغییر یافته و در صدد جایگزین کردن جریان دیگر «داعش » به جای طالبان است، که بتواند به اهداف جدیدشان در منطقه و جهان کمک کند.
۲. از جمله مهمترین عوامل این تغییر رویکرد را باید در شرایط موجود منطقه و جهان، نهفته دانست، بدین معنا که رقابت اقتصادی چین و غرب، و نیز تقابل سیاست ها و منافع غرب، اسراییل، و کشورهای خلیج از یک سوی، و روسیه و ایران از سوی دیگر، بر سر اروپای شرقی، مخصوصا« اوکراین» همچنین عراق، سوریه، یمن، بحرین، لبنان، فلسطین، می طلبد که غرب به دنبال اهرم های فشار امنیتی، اقتصادی و صدور تروریزم به کشورهای رقیب باشد. در سنجش گروه های تروریستی موجود، از منظر تأمین منافع یاد شده، داعش گوی سبقت را از همگنان و از جمله طالبان افغانی ربوده است.
۳. با لحاظ شرایط یاد شده عوامل چندی مایه افت جایگاه طالبان و برتری داعش شمرده می شود:
الف- امتیازات داعش
۱/۳- ترکیب چند ملیتی گروه داعش و حضور صدها نفر از تندروان اروپایی، عرب، پاکستانی، روسی، چینی، چچنی، ازبکستانی، تاجیکستانی و…در ساختار این گروه، مهمترین وجه اولویت آن بر طالبان است زیرا قدرت و قلمرو مانور این گروه را توسعه می بخشد.
۲/۳- تجربه موفق داعش و عملکرد مورد تأیید و دلخواه دشمنان اتحاد امت اسلامی، این گروه در سوریه، عراق، یمن، لیبی، و...
۳/۳- شعار و اهداف جهان وطنی داعش زمینه و بسترساز استراتژی سیال جنگی است، حامیان و تمویل کنندگان داعش در هر نقطه از جغرافیای جهان که لازم بدانند، می توانند افراد این گروه را گسیل بدارند، و آنان نیز در تطابق کامل با خط مشی و برنامه ریزی پشتیبانان خود عمل کنند.
ب- کاستی های طالبان
۴/۳- طالبان اهداف بومی داشته و قلمرو فعالیت آنان به افغانستان محدود می شود.
۵/۳- گروه طالبان به دلیل خاستگاه قومی و قبیله ای، و افزون بر آن محدودیت مذهبی، زبانی، و سمتی دارد، و در عمل نیز تجربه فاشیستی و قومی از خود برجای نهاده است، از همین روی در تمام سالیان فعالیت خویش توفیق جذب اقوام غیر پشتون مانند هزاره ها، تاجیک ها، ازبک ها و سایر اقلیت های قومی و زبانی افغانستانی را نداشته و جز در جنوب و جنوب شرق افغانستان پایگاه مردمی نیافته است.
۶/۳- گروه طالبان، در سالیان اخیر با دولت هایی که از منظر اعراب و دولت های غربی رقیب و حتا دشمن شناخته می شوند، نیز تماس هایی داشته است، حال آن که داعش نه در حال و نه در آینده زمینه تماس و تعامل با این دولت ها را ندارد.
۷/۳- گروه طالبان که تا به حال خود ابزار دست پاکستان و دیگران برای رسیدن به مقاصد و مطامع شان در افغانستان بود، آنک می تواند چالشی در مسیر اجرای سیاست های حامیان پیشین، و مانعی بر سر راه تثبیت مواضع، جای پا یافتن و گسترش فعالیت گروه های تروریستی و فراملیتی چون داعش در افغانستان انگاشته شود، که می باید از سر راه بر داشته شوند.
بدینسان وضعیت منطقه و جهان، ایجاد، و حمایت از گروهای تروریستی با هویت فرا ملیتی و اهداف جهانی را در چشم انداز بازیگران جهانی ضرورت بخشیده است. از این روِ باید گفت؛ اعلام خبر مرگ ملا عمر در این موقعیت، پروسه عامدانه و هدفدار و از جمله برای آن است که طالبان نقش و کارکرد گذشته خویش را از دست بدهند و آرام آرام از صحنه افغانستان حذف شوند. در عرصه میدانی نیز مرگ ملاعمر و اختلاف بر سرجانشینی او، طالبان را دچار چالش و اختلاف شدید می کند، و نیروی های سیاسی و به ویژه افراد جنگی طالبان را در سه راهه ی تسلیم و سازش با دولت افغانستان؛ پیوستن به گروه تروریستی داعش؛ و یا جذب شدن به گروه های تروریستی دیگر قرار خواهد داد.
در فرآیند نگاه و تحلیل پیش گفته مسایل و تحولات پیچیده و بسیار دیگری قابل فهم و تحلیل می شود.
امضای تفاهم نامه همکاری اطلاعاتی بین افغانستان و پاکستان، تفاهم سه جانبه ای که گفته می شود بین آمریکا، پاکستان، و افغانستان در حمایت از داعش صورت گرفته است، و همچنین افزایش حمایت های اخیر پاکستان از مذاکرات صلح بین افغانستان و طالبان و میزبانی آن کشور از دور اخیر مذاکرات، و نیز عملکرد ضعیف و گاه جانبدارانه برخی از حلقات ارگ افغانستان در برابر نفوذ و رشد فزاینده داعش در شمال افغانستان، در شمار مهمترین تحولاتی است که در همین راستا قابل درک و تحلیل است.
خارج از تعامل دولت ها و در سطوح پایین تر، پیوستن شبه نظامیان« بیت الله محسود» سرکرده معدوم تحریک طالبان پاکستانی به داعش، بیانیه چند روز قبل گلبدین حکمتیار که در آن گفته بود در منازعات بین طالبان ود اعش جانب داعش را خواهد گرفت ریشه در همین واقع نگری و درک تغییر سیاست غرب و کشورهای عرب حامی طالبان مبنی بر انحلال طالبان و جایگزینی داعش به جای تمام گروه های کوچکتر دارد.
چنان که بیانیه اخیر حکمتیار در پسا اعلام خبر مرگ ملاعمر و ارایه طرح اتحاد گروه های معارض دولت افغانستان برای تشکیل دولت اسلامی؛ و نیز پیام صوتی ملااخترمحمد منصور و تأکید وی بر تداوم جهاد در همین فضا و بستر قابل فهم و تحلیل است، زیرا در تصور حکمتیار، گروه طالبان در نبود ملاعمر دچاراختلاف می شود و نمی تواند به عنوان یک جریان مؤثر و تعیین کننده به موجودیت خویش ادامه دهد، و در نتیجه افراد آن به دولت یا دیگر گروه ها می پیوندند و یا پراکنده می شوند، لذا او در یک حرکت پیش گیرانه و سودجویانه می خواهد نیروهای دچار اختلاف و سرگردان طالبان را به سوی خود جذب کند. چنان که ملا اخترمحمد نیز دقیقا براساس همین تحلیل در نخستین پیام صوتی خود و از جایگاه رهبری تازه و مقتدر بر جهاد و مبارزه تأکید ورزیده است، چه این که ملا منصور از یک سوی تغییر استراتژی حامیان خویش و عطف نگاه آنان به داعش را در یافته و از سوی دیگر با اشاره و تصمیم دولت پاکستان خواهان مذاکره و صلح با دولت افغانستان است.
لذا تأکید ملامنصور بر جهاد و مبارزه، در پگاه رهبری و جانشینی ملا عمر، نه حکایت گر استراتژی بلند مدت این گروه بل تاکتیکی برخاسته از شرایط است، تا بدین وسیله و پیش از آن که موعد و زمان مناسب صلح، و گرفتن امتیاز از دولت افغانستان برسد، بتواند از تفرق و دلسردی جنگجویان تحت امر طالبان و هواداران آن گروه جلو گیری کند.
نتیجه:
فرجام سخن آن که با حذف چهره مرموز و معمای ملامحمد عمر از گردونه سیاست افغانستان، گروه طالبان نیز اندک اندک- البته نه به صورت اسمی و رسمی- بل در عمل و از ناحیه عملکرد و رفتارهای تعیین کننده، از گردونه تحولات سیاسی افغانستان خارج می شود، و گروههای دیگر با سیاست ها و آرمان های تازه جانشین آن خواهد شد.
اما در این که دولت افغانستان از این موقعیت و فرصت پیش آمده تا چه حد می تواند بهره برداری مناسب در جهت استقرار صلح و امنیت داشته باشد، موضوعی است که بستگی تام به تصمیم و درایت دولت مردان افغانستان و از جانب دیگر به روند مسایل کلان جهانی، و اهداف منطقه ای و جهانیی مشاوران و گردانندگان خارجی سکان سیاست افغانستان دارد.
نویسنده: آیت الله سیدمحمود هاشمی هاشمی