هفته گذشته برخی خبر گزاری ها گزارش دادند که "حزب افغان ملی غورزنگ" تظاهراتی را در برابر سفارت ایران در کابل راه اندازی کرده است. اما از تصاویر و شعارهای این راهپیمایی اثر و نشانه ای در صفحه های اجتماعی به چشم نیامده بود.
روز شنبه، گوشه هایی از این تظاهرات و شعارهایی که در آن راهپیمایی مطرح شده بود در صفحه اجتماعی فیسبوک آمده بود . نگارنده بدون آن که به تظاهرات و شعارهای آن درنگ کند بنابر یک قاعده کلی، آن تظاهرات را مورد تحلیل قرار می دهد.
البته این که این تحلیل چقدر می تواند ذهنیت خواننده را به کنه آن تظاهرات نزدیک کند نیازمند درک این قاعده است. به هر حال نخستین پرسشی که در ذهن هر افغان ممکن است شکل بگیرد آنست که بر رغم آن که حکومت افغانستان و ایران در سالیان گذشته روابط نزدیک با هم داشته اند و کمترین اتهامی از سوی حکومت افغانستان بر ایران نرفته است، چرا برخی احزاب و گروه های سیاسی، هر از گاهی علیه ایران دست به تظاهرات می زنند و شعارهایی را مطرح می کنند که چندان سنخیتی با مواضع و دیدگاه های حکومت افغانستان از یکسوی و با واقعیت های جامعه افغانستان از سوی دیگر ندارد؟
پاسخ آنست که ایران برای پاره ای از افغان ها، با دو ویژگی شناخته می شود. یکی ضدیت با ایالات متحده امریکا که می توان وجه سیاسی این قاعده دانست. وجه دوم زبان فارسی که وجه فرهنگی این قاعده است. اما وجه سیاسی آن، برخی از افغان ها گمان می برند که هر کس پرچم مخالفت با ایران را بر دوش بکشد و تظاهراتی علیه ایران راه اندازی کند در نهایت مورد توجه سفارت خانه های غربی از جمله سفارت ایالات متحده امریکا در افغانستان قرار خواهد گرفت و به تدریج از کمک های امریکا بهره مند و برخوردار خواهد شد.
گزارش های جسته و گریخته ای در سالیان گذشته منتشر می شد نیز گواه آن بود که سفارت امریکا در افغانستان دوست دارد که کانون ها و گروه هایی به وجود آیند و علیه ایران شعار دهند و مورد حمایت آنها قرار گیرند.
اما از آن جایی که سیاست امریکا در همه جای جهان روی یک قاعده حرکت می کند و آن به دست آوردن منافع است. این دسته ها و گروه ها در حدی که می توانستند در جهت منافع امریکا حرکت کنند مورد حمایت امریکا قرار گرفتند و بعد از مدتی به حال خود رها شدند.
تظاهراتی که در هفته گذشته در کابل راه اندازی شد، گرچه شناخت افراد محوری آن تظاهرات نیازمند وقت و زمان بیشتر است تا دیده شود که محرک یا محرکان آن چه کسانی بودند، در بادی امر این واقعیت را آشکار می کند که در مجموع این گونه تظاهرات ها برای جلب توجه مقام های غربی و امریکایی برای ایجاد روابط و به دست آوردن امتیازهای مادی راه اندازی می شود.
وجه فرهنگی تظاهرات کابل آن بود که کسانی که در آن تظاهرات گرد آمده بودند همه از یک قوم بودند، از قومی که زبان شان متاسفانه با گذشت زمان بسط و گشایشی نیافه و در برابر زبان فارسی احساس کاستی می کند. برای رفع این کوچکی و انقباض نیازمند تلاش و جدیت زبان شناسانه است باید متفکران و زبان شناسان گردهم آیند و علت افول و تنزل زبان پشتو را مورد بررسی و دقت ورزی و تحلیل قرار دهند، راه کارهایی را برای رشد زبان پشتو ارایه نمایند.
اما آنچه در افغانستان معمول است این که همه کمبودها به جای آن که بررسی و تحلیل شود به خارجی ها حوالت می شود، دستان مرموز و ناشناسی را در کاستی و کمبودهای پدیده های اجتماعی و یا سیاسی دخیل می دانند. ضعف و کاستی زبان پشتو هم از آن پدیده هایی است که تلاش صورت می گیرد با فرا فگنی پنهان داشته شود.
این گونه وانمود می گردد که گروندگان زبان فارسی در افغانستان از طرف ایران تقویت می شوند تا زبان پشتو را در تنگنا قرار دهند. در سالیان گذشته این وضعیت وجود داشت و برخی هموطنان پشتو زبان ما به جای آن که وضعیت آشفته زبان خود را درک کنند، کوشیدند با فرافگنی ضعف های خود را پنهان دارند.
البته در این که زبان پشتو چرا نمی تواند همزمان با رشد و نموی سایر زبان گام بردارد نیازمند تحلیل جداگانه و مجال دیگر است، اما یکی از راه های بیرون رفت از بن بست به نظر می رسد که داد و ستد میان زبان ها است .
آنچه نگارنده به دوستان و برادران پشتون خود در هر دو مورد توصیه می کند آنست که: اگر منتظر هستید که با این رفتارها توجه مقام های امریکایی را به خود معطوف کنید و امکاناتی به دست آورید، در محاسبه تان دچار خطای فاحش شده اید. امریکا و قدرت های غربی در مجموع، تنها یک معیار دارند آن منفعت است منفعت است منفعت!! امروز آن زمان گذشته است که امریکا در بدل شعارهایی که سر می دهید به شما دالر بدهد یا از شما تشکر کند. باور کنید بر رغم دشمنی دیرینه ای که میان ایران و امریکا وجود دارد و باید توجه کرد که امریکایی ها صدها افغان را با بشکه نفت ایران برابر نمی کند. یعنی اگر قرار باشد که میان هزار نفر پشتون و یک بشکه نفت انتخاب کند، بی تردید یک بشکه نفت را ترجیح خواهد داد. لذا این همه هیاهو و داد و فریاد های کودکانه، جز کوچک کردن و خورد کردن تان نخواهند بود.
اما درباره زبان فارسی، زبان فارسی زبان مشترک بخش بزرگی از مردم افغانستان و مردم ایران است. همان گونه که پشتو زبان مشترک بخشی از مردم افغانستان و مردم پاکستان است.
کدام فارسی زبان روزی دست به تظاهرات زده و پاکستان را به عنوان مهاجم فرهنگی خوانده است؟ کدام امریکایی، تظاهرات کرده و انگلستان را مهاجم زبان انگلیسی خوانده و محکوم کرده است؟ اگر هموطنان پشتون ما می خواهند رابطه میان مردم فارسی زبان افغانستان و ایران را درک کنند نیاز به تظاهرات ندارند. کمی به خود زحمت دهند منابع زبان هر دو کشور را مورد مطالعه و تحقیق قرار دهند، خواهند دریافت که ریشه های زبان فارسی را نمی توان در جغرافیای خاصی محدود کرد و نیز این رابطه، یک روز دو روز ده و روزه نیست تا این کشور بوده زبان مشترک وجود داشته، تاریخ مشترک وجود داشته و دین مشترک وجود داشته است. این اشتراک را نه من و تو به وجود آورده ایم و نه هم می توانیم این روابط را قطع کنیم. تظاهرات شما جز این که فهم غلط شما را از تاریخ، فرهنگ زبان مردم تان به نمایش بگذارد حاصلی دیگر نخواهد داشت.
بیایید در کنار زبان فاخر فارسی به تقویت و بسط زبان پشتو بپزدازید، آن زبان را از زبان قبیله ای به زبان ملی تبدیل کنید. تبدیل شدن به زبان ملی در سایه داد ستد زبانی و هم نشینی با همسایه فرهمند و فاخری چون زبان فارسی صورت می گیرد. بیایید در سایه سار زبان مولانا بنشینید،از جویبار سخنان سعدی بنوشید و بر خوان حافظ مهمان شوید. این ها حکیمانی کریمی بوده اند از سفره کرامت آن بزرگان لقمه ها چرب و شیرینی بر گیرید، لذت ببرید، بیاندوزید. شمیم شعر این حکیما، شعور شما را مست خواهد کرد و توهم را از دهن ضعیف تان خواهد زدود.
فرخنایی که ایرانی و افغانی را با هم پیوند داده بسیار فراختر وعمیق از آنست که با این حرکت های کودکانه طی شود یا حتا کسی جدی بر آن بنگرد.