در پایان راهپیمایی امسال به مناسبت روز کارگر در تهران، قطعنامهای خوانده شد که در یکی از بندهای آن درخواست شده بود:"از کارگر ایرانی در برابر کارگر خارجی به شدت حمایت شود."
پلاکاردهای زیادی هم که در دست معترضان بود خواست محدودیت کار کارگران مهاجر و غیر ایرانی، به ویژه کارگران افغان را مطرح میکرد.
روی بسیاری از پلاکاردها شعارهای «کارفرما حیا کن، افغانی را رها کن»، «کارفرما حیا کن، اتباع را رها کن» و «کارگر خارجی، اخراج باید گردد» نوشته شده بود.
نرخ بیکاری در ایران در سالهای اخیر بالای ۱۰ درصد بوده و برخی علت این مساله را حضور گسترده کارگران افغان میدانند.
علیرضا محجوب؛ نماینده مجلس و دبیر کل خانه کارگر ایران هم کمی پیش گفته بود:"اشتغال اتباع خارجی در کارهای ساختمانی مهم ترین عامل تهدید معیشت کارگران ساختمانی است و این قشر ضعیف جامعه را به نان شب محتاج کرده است."
با این حساب، این سؤال جدی مطرح می شود که آیا واقعا افغان های مقیم ایران که غالبا کارگران ساده شغل های سخت و پست هستند، مانع از اشتغال میلیون ها ایرانی محسوب می شوند؟
واقعیتی که نمی توان انکار کرد این است که نگاه مسلط و مستولی بر فضای کار و اشتغال و اقتصاد در ایران، مبتنی بر پاسخ مثبت به این پرسش است. به تعبیر دیگر، آن بخش از دستگاه های دولتی ایران که می بایست پاسخگوی انتظارات جامعه کارگری آن کشور باشند، تعمدا این باور را ترویج و تقویت می کنند که مانع اصلی اشتغال ایرانیان، «کارگران خارجی»، «اتباع بیگانه» و «افاغنه» هستند.
اما اگر قرار بر یک ارزیابی منصفانه، جامعه شناسانه و عادلانه باشد، این باور ممکن است چندان که به نظر می آید، عمومیت و واقعیت نداشته باشد.
عمومیت به این دلیل ندارد که افزون بر کارفرمایان و صاحب کاران ایرانی که به طور طبیعی از کارگران افغان رضایت دارند و آنها را به دلایلی که بعدا ذکر خواهد شد بر ایرانی ها ترجیح می دهند حتی میلیون ها کارگر ایرانی هم چنین نگاهی نسبت به کارگران افغان ندارند؛ زیرا آنها به خوبی می دانند که کاری را که افغان ها انجام می دهند و شرایطی را که آنها دارند و دستمزدی را که آنها در برابر این کار و شرایط، دریافت می کنند، هیچ کارگر ایرانی –ولو ساده و فقیر و سرخورده از وضعیت بد اقتصادی و معیشتی- نمی پذیرد.
افغان ها هم کارهای سخت می کنند و هم به سختی کار می کنند. آنها غالبا به شغل هایی اشتغال دارند که کمتر ایرانیای حاضر به کار در آن مشاغل می شود. مثلا اگر روزی قرار شود هیچ اداره ای، کارگر ساده افغان استخدام نکند، شهر تهران و بسیاری از شهرهای دیگر ایران، مانند اکنون تمیز و شسته و رفته نخواهد بود، کوچه ها و پس کوچه های شهر، بوی تعفن خواهد گرفت و از زباله بند خواهد آمد.
در دیگر موارد نیز اوضاع به همین صورت است.
به علاوه همه اینها، کارگران افغان از هیچگونه مصونیت حقوقی و رفاهی برخوردار نیستند. کارفرمایان به راحتی می توانند آنها را نادیده بگیرند و ماه ها از دادن حقوق محروم شان کنند. آنها به بیمه و خدمات درمانی و اجتماعی ویژه شهروندان ایرانی هم دسترسی ندارند.
به عنوان نمونه در حوزه پرحادثه کارهای ساختمانی که تلفات بالایی نیز دارد، فقط کارگران افغان هستند که با دستمزد کم، کار بیشتری انجام می دهند و بدتر از آن اینکه از هیچ گونه بیمه ای بهره مند نیستند و اگر روزی بر اثر حادثه ای آسیب ببینند یا بمیرند، کسی مسؤولیت آن را نمی پذیرد. در حالی که برای کارگران ایرانی، شرایط به این صورت نیست.
به همین دلیل، کارفرمایان غالبا از کارگران افغان خوش شان می آید و آنها را نسبت به ایرانی ها ترجیح می دهند.
باری یکی از مسؤولان دولتی ایران، لیستی بلندبالا از مشاغل شاق و سخت را منتشر کرد که بر پایه آن، کارگران افغان فقط می توانستند در آن مشاغل مشغول به کار شوند. انتشار این لیست واکنش های گسترده ای را هم در داخل ایران و هم در بیرون، به دنبال داشت.
حتی اگر آن بخشنامه، مو به مو اجرایی نشود، واقعیت این است که افغان ها جز در مشاغل ذکرشده در آن، نمی توانند جای دیگری کار کنند.
از جانب دیگر، معضل بیکاری در ایران، تابعی از شرایط و زمینه های بد و بزرگ اقتصادی است که اصولا به حضور کارگران خارجی، ربطی ندارد. تحریم، تورم، کاهش قیمت نفت، واردات بی رویه کالاهای ارزان چینی و تغییر در معادله تولید و تقاضای محصولات داخلی از مهم ترین عوامل بیکاری در ایران است؛ بنابراین، موضع گیری امثال علیرضا محجوب؛ نماینده مجلس و دبیر کل خانه کارگر ایران، چیزی جز یک فرافکنی و فرار از پرداختن به معضلات بنیادی تر بیکاری در ایران که تابعی از افزایش نرخ بیکاری در جهان هم هست و همچنین تلاش برای افکندن بار مسؤولیت بر دوش چند کارگر ساده و غیر حرفه ای افغان نیست.
راه پیمایی اخیر در تهران هم به نوعی تحت تاثیر همین مشی خانه کارگر انجام شد و لزوما نمایانگر نگاه کلی نسبت به کارگران افغان در ایران نیست.