عبدالباری جهانی شاید در چند روز آینده بر مسند وزارت تکیه زند و کار خود را به عنوان وزیر فرهنگ کشور آغاز کند.
وی درمجلس نمایندگان گفته است که اگر او در مسند آن وزارت (وزارت فرهنگ) قرار گیرد، واژه های فارسی را به دری برگردان خواهد کرد!! بعد از پخش این سخنان، موجی از تمسخر و استهزا نسبت به اظهارات نامزد وزیر، صفحات اجتماعی را فرا گرفت و هر کدام از از زاویه و منظری به نقد این گفته پرداختند.
برای نگارنده این پرسش به وجود آمده که چرا رئیس جمهور کشور کسی را به عنوان نامزد وزیر معرفی کند که نه تنها از فرهنگ و زبان نمی داند که دچار بلاهت آشکار نیز است. گفته اند که او تابعیت امریکا را داشته و هنوز هم سلب تابعیت نشده است.
اصل مدعای نگارنده آنست که چگونه می توان باور کرد که فردی با تحصیلات عالی وارد یک کشور بزرگ دنیا شود، نهادهای فرهنگی و زبانی گوناگونی در آن کشور وجود داشته باشد، دروازه های بزرگترین دانشگاه های دنیا در آن کشور گشوده باشد، صدها نشریه در آنجا منتشر شود، ده ها رسانه صوتی و تصویری نشرات داشته باشند و بزرگترین زبان شناسان دنیا در آن کشور حضور داشته باشند، اما فرد تحصیل کرده افغانستانی از این همه نهادها بی خبر و بی اطلاع باشد، فرق میان گویش و زبان را درک نتواند؛ زبان در کام بچرخاند سخنانی یاوه ای بر زبان راند که هم خود را مضکحه و ملعبه سازد، نادانی و یا تعصب خود را آشکارا بیان دارد و هم به فرهنگ و فرهنگیان توهین روا دارد؟..
چرا این همه رسانه های گونا گون بر طرز دید و تلقی افراد تحصیل یافته های افغانستان تاثیر نگذاشته است. دو علت ممکن است، یکی این که این جماعت در هوتل های امریکا مشغول شستن ظرف بوده اند یا آن که گوش و چشم بسته زندگی می کرده اند، این جماعت چون قصد عزیمت کنند سوغاتی با خود آورند که جز بوی نفرت قومی و جزمیت های نژادی از آن به مشام نرسد.
چرا فردی که دارای تحصیلات عالی است ولی هنوز میان زبان های دنیا پیوستگی را در نمی یابد. کمر به ناممکن ها می بندد و توان خویش را برای کوبیدن باد در هاون مصرف کند.؟
نگارنده اطمینان دارد که اگر باری جهانی تحصیلات پایه را در افغانستان انجام داده بود، حتما کتاب های مکاتب ابتدایی، متوسطه و لیسه های افغانستان خوانده که در برگ اول آن نوشته قرائت فارسی! یعنی تفاوتی میان زبان فارسی و دری وجود نداشته و منظور از فارسی همان دری بوده است.
در حکومت کرزی که اختلاف های این چنینی بروز کرد برخی شاعران زبان فاسی - دری نکات بدیع و بکری را در پیوند و یگانگی لهجه دری و فارسی بیان داشتند که خود می تواند گنجینه بسیار نیکویی باشد.
نکو بود اگر نامزد وزیر اطلاعات و فرهنگ به آن گنجینه ها توجه می کرد، این همه بلاهت خود را بر آفتاب نمی افگند و طشت نادانی خود را از بام فرهنگ بر زمین نمی زد. نهایت جهل ونادانی خود را نسبت به زبان فارسی و ناتوانی خود را در تحلیل فرهنگ آشکار نمی ساخت.
چگونه می توان باور کرد که کسی در میان فارسی زبانان زندگی کند و سالهای سال اشعار و نثرهای شیرین فارسی را خوانده باشد اما ریشه ی آن را در کشور دیگری جست و جو کند. منتهای بی خبری یک کارگزار حکومت است.
البته این تنها مشکل جهانی نیست بسیاری از افغان ها وقتی از فرهنگی ترین کشور دنیا به کشور بر می گردند به جای آن که سوغات جدیدی همراه آورند و ابداع و اختراعی نوی به مردم هدیه دهند تا فکر و انیدشه را بارور و معطر کنند، قشری گری، تعصب، قوم گرایی را به ارمغان می آورند و اختلافات جامعه را تشدید کرده و می کنند.
در زمان حکومت کرزی وزیر فرهنگ او بد فرهنگی های زیادی کرد، مانورهای زیاد داد اما نتوانست کاری از پیش ببرد. علت هم آنست که کسانی که چنین سخنانی گزاف ر ا مطرح می کنند حتا از درک و دریافت بار منفی این سخنان خود نیز آگاه نیستند و نمی دانند که باز خورد این گونه سخنان در جامعه چگونه است.
کاش وزیر فرهنگ می گفت که آنچه مردم افغانستان بدان نیاز دارد ریشه یابی فرهنگ خشونت است. اگر من به عنوان وزیر فرهنگ بودم، افراد تحصیل یافته را در وزارت فرهنگ استخدام می کردم، معاش تعیین می کردم منابع مطالعاتی در اختیار آنها قرار می دادم تا ریشه های انسان سوز فکری و سیاسی خشونت ورزی های سلفی گری را مورد تحلیل و تحقیق قرار دهند، حاصل این تلاش ها را در اختیار رسانه ها و مردم قرار می دادم تا چهره های سخیف و کریه وهابیت بیش از پیش برای مردم افغانستان آشکار شود، تا شیوه ها و شگردهای خشونت ورزانه این جماعت را مردم کشورم بداند و ازین قوم خشونت ورز اعراض کنند.
وزیرفرهنگ کشور، به جای آن که نقطه ضعف و بیماری های جامعه را دریابد و به درمان بپردازد، نمکی بر زخم ها می افشاند تا درد آن بیشتر شده و جراحت ها عمیق تر و چرکین تر گردد.
درد مردم از افراطیت و خشونت است. به نام خدا و اسلام مردم قربانی می شوند، مردم از افراطگرایی ضربه دیده اند و می بینند، زندگی خود را درباخته اند، فرزندان خود را از کف داده اند. وزیر فرهنگ یک کشور باید ریشه های فرهنگی این دردها را بشناسد و اگر می تواند به درمان این ریشه ها گامی فرا نهد. وزیر فرهنگ باید وقوف یابد که پول های باد آورده عربستان سعودی تعدادی ملا امامان مساجد کشور را به مرکب های بارکش خود تبدیل کرده و به توجیه اعمال ددمنشانه تروریست های طالب و داعش می پردازند اما وزیر فرهنگ یک کشور لهجه ای را به لهجه ای می خواهد برگرداند!!
زهی بلاهت!
اگر من به جای باری جهانی بودم به این اندیشه می شدم که پشتون ها بر رغم آن که همیشه در راس قدرت سیاسی قرار داشتند و از تصمیم گیران اصلی سیاست و قدرت در کشور بودند؛ چرا سیاست را در خدمت ارتقای ظرفیت های فکری و فرهنگی کشور در مجموع و برای قوم پشتون به ویژه به کار نبستند.
اگر من جای جهانی بودم شرم داشتم که نامم در ردیف وزیران این کشور قرار گیرد اما درک و دانشم به اندازه یک کودک صنف پنج هم نباشد؟
وی درمجلس نمایندگان گفته است که اگر او در مسند آن وزارت (وزارت فرهنگ) قرار گیرد، واژه های فارسی را به دری برگردان خواهد کرد!! بعد از پخش این سخنان، موجی از تمسخر و استهزا نسبت به اظهارات نامزد وزیر، صفحات اجتماعی را فرا گرفت و هر کدام از از زاویه و منظری به نقد این گفته پرداختند.
برای نگارنده این پرسش به وجود آمده که چرا رئیس جمهور کشور کسی را به عنوان نامزد وزیر معرفی کند که نه تنها از فرهنگ و زبان نمی داند که دچار بلاهت آشکار نیز است. گفته اند که او تابعیت امریکا را داشته و هنوز هم سلب تابعیت نشده است.
اصل مدعای نگارنده آنست که چگونه می توان باور کرد که فردی با تحصیلات عالی وارد یک کشور بزرگ دنیا شود، نهادهای فرهنگی و زبانی گوناگونی در آن کشور وجود داشته باشد، دروازه های بزرگترین دانشگاه های دنیا در آن کشور گشوده باشد، صدها نشریه در آنجا منتشر شود، ده ها رسانه صوتی و تصویری نشرات داشته باشند و بزرگترین زبان شناسان دنیا در آن کشور حضور داشته باشند، اما فرد تحصیل کرده افغانستانی از این همه نهادها بی خبر و بی اطلاع باشد، فرق میان گویش و زبان را درک نتواند؛ زبان در کام بچرخاند سخنانی یاوه ای بر زبان راند که هم خود را مضکحه و ملعبه سازد، نادانی و یا تعصب خود را آشکارا بیان دارد و هم به فرهنگ و فرهنگیان توهین روا دارد؟..
چرا این همه رسانه های گونا گون بر طرز دید و تلقی افراد تحصیل یافته های افغانستان تاثیر نگذاشته است. دو علت ممکن است، یکی این که این جماعت در هوتل های امریکا مشغول شستن ظرف بوده اند یا آن که گوش و چشم بسته زندگی می کرده اند، این جماعت چون قصد عزیمت کنند سوغاتی با خود آورند که جز بوی نفرت قومی و جزمیت های نژادی از آن به مشام نرسد.
چرا فردی که دارای تحصیلات عالی است ولی هنوز میان زبان های دنیا پیوستگی را در نمی یابد. کمر به ناممکن ها می بندد و توان خویش را برای کوبیدن باد در هاون مصرف کند.؟
نگارنده اطمینان دارد که اگر باری جهانی تحصیلات پایه را در افغانستان انجام داده بود، حتما کتاب های مکاتب ابتدایی، متوسطه و لیسه های افغانستان خوانده که در برگ اول آن نوشته قرائت فارسی! یعنی تفاوتی میان زبان فارسی و دری وجود نداشته و منظور از فارسی همان دری بوده است.
در حکومت کرزی که اختلاف های این چنینی بروز کرد برخی شاعران زبان فاسی - دری نکات بدیع و بکری را در پیوند و یگانگی لهجه دری و فارسی بیان داشتند که خود می تواند گنجینه بسیار نیکویی باشد.
نکو بود اگر نامزد وزیر اطلاعات و فرهنگ به آن گنجینه ها توجه می کرد، این همه بلاهت خود را بر آفتاب نمی افگند و طشت نادانی خود را از بام فرهنگ بر زمین نمی زد. نهایت جهل ونادانی خود را نسبت به زبان فارسی و ناتوانی خود را در تحلیل فرهنگ آشکار نمی ساخت.
چگونه می توان باور کرد که کسی در میان فارسی زبانان زندگی کند و سالهای سال اشعار و نثرهای شیرین فارسی را خوانده باشد اما ریشه ی آن را در کشور دیگری جست و جو کند. منتهای بی خبری یک کارگزار حکومت است.
البته این تنها مشکل جهانی نیست بسیاری از افغان ها وقتی از فرهنگی ترین کشور دنیا به کشور بر می گردند به جای آن که سوغات جدیدی همراه آورند و ابداع و اختراعی نوی به مردم هدیه دهند تا فکر و انیدشه را بارور و معطر کنند، قشری گری، تعصب، قوم گرایی را به ارمغان می آورند و اختلافات جامعه را تشدید کرده و می کنند.
در زمان حکومت کرزی وزیر فرهنگ او بد فرهنگی های زیادی کرد، مانورهای زیاد داد اما نتوانست کاری از پیش ببرد. علت هم آنست که کسانی که چنین سخنانی گزاف ر ا مطرح می کنند حتا از درک و دریافت بار منفی این سخنان خود نیز آگاه نیستند و نمی دانند که باز خورد این گونه سخنان در جامعه چگونه است.
کاش وزیر فرهنگ می گفت که آنچه مردم افغانستان بدان نیاز دارد ریشه یابی فرهنگ خشونت است. اگر من به عنوان وزیر فرهنگ بودم، افراد تحصیل یافته را در وزارت فرهنگ استخدام می کردم، معاش تعیین می کردم منابع مطالعاتی در اختیار آنها قرار می دادم تا ریشه های انسان سوز فکری و سیاسی خشونت ورزی های سلفی گری را مورد تحلیل و تحقیق قرار دهند، حاصل این تلاش ها را در اختیار رسانه ها و مردم قرار می دادم تا چهره های سخیف و کریه وهابیت بیش از پیش برای مردم افغانستان آشکار شود، تا شیوه ها و شگردهای خشونت ورزانه این جماعت را مردم کشورم بداند و ازین قوم خشونت ورز اعراض کنند.
وزیرفرهنگ کشور، به جای آن که نقطه ضعف و بیماری های جامعه را دریابد و به درمان بپردازد، نمکی بر زخم ها می افشاند تا درد آن بیشتر شده و جراحت ها عمیق تر و چرکین تر گردد.
درد مردم از افراطیت و خشونت است. به نام خدا و اسلام مردم قربانی می شوند، مردم از افراطگرایی ضربه دیده اند و می بینند، زندگی خود را درباخته اند، فرزندان خود را از کف داده اند. وزیر فرهنگ یک کشور باید ریشه های فرهنگی این دردها را بشناسد و اگر می تواند به درمان این ریشه ها گامی فرا نهد. وزیر فرهنگ باید وقوف یابد که پول های باد آورده عربستان سعودی تعدادی ملا امامان مساجد کشور را به مرکب های بارکش خود تبدیل کرده و به توجیه اعمال ددمنشانه تروریست های طالب و داعش می پردازند اما وزیر فرهنگ یک کشور لهجه ای را به لهجه ای می خواهد برگرداند!!
زهی بلاهت!
اگر من به جای باری جهانی بودم به این اندیشه می شدم که پشتون ها بر رغم آن که همیشه در راس قدرت سیاسی قرار داشتند و از تصمیم گیران اصلی سیاست و قدرت در کشور بودند؛ چرا سیاست را در خدمت ارتقای ظرفیت های فکری و فرهنگی کشور در مجموع و برای قوم پشتون به ویژه به کار نبستند.
اگر من جای جهانی بودم شرم داشتم که نامم در ردیف وزیران این کشور قرار گیرد اما درک و دانشم به اندازه یک کودک صنف پنج هم نباشد؟
مولف : سید مظفر دره صوفی