عصر ما را عصر فن آوری اطلاعات نام گذاری کرده اند، عصری که جهان به شدت به هم نزدیک شده وهیچ امری ناپوشیده و مکتوم نمانده است.
با نزدیک شدن دنیا به همدیگر این امیدواری به وجود آمده است که شناخت آدمیان از یک دیگر هم چنان از جریان های علمی، ایدوئولوژی ها و مکاتب فکری نیز افزایش پیدا کند.
افزایش اطلاعات و معلومات انسان به معنای آنست که داوری ها و ارزش گذاری های انسانی نیز باید تغییر کند. اما واقعا جهان همین گونه است که تصور می شود؟ واقعیت های جهان نشان می دهد که نزدیک شدن جهان به همدیگر به معنای آن نیست که اطلاعات دقیق به دسترس انسان قرار گیرد .
برای آن که این واقعیت ها نیست که خود را نشان می دهند بلکه این سیستم های اطلاع رسانی است که یکی را واقعیت و دیگری خلاف واقع به نمایش می گذارند.
دنیا صحنه نمایش های غیر واقعی است که واقعی جلوه می کنند. به سخن دیگر واقعیت ها آن گونه که هستند در دنیا نمود پیدا نمی کنند بلکه حجم عظیم اطلاعات رسانه های دنیا است که حقیقت را می سازند و به ما معرفی می کنند.
نمونه این سیاه نمایی را می توان در اکثررسانه های دنیا دید. به طور مثال: چند روز قبل، پادشاه عربستان سعودی از دنیا رفت. در گذشت پادشاه آن کشور در میان رسانه های دنیا با واکنش های گوناگون مواجه شد. برخی او را خادم حرمین نامیدند و رفتن او را بزرگترین ضایعه دانستند و برخی نیز او را انگلی دانستند که به جهنم رفته است و برخی خبرگزاری ها در دو روز بازتاب مرگ او را دوگونه منتشر کردند که مقایسه این هر دو روز می تواند تناقض های زیادی را آشکار کند و این نکته را یاد آور شود که علی رغم نزدیکی دنیا به همدیگر، واقعیت ها آن گونه نیست که گفته می شود.
داوری های درست هم زمانی میسر است که از منابع گوناگون کسب خبر شود. واکنش مسئولان حکومت بریتانیا نسبت به در گذشت ملک عبدالله بسیا جالب است.
ملکه بریتانیا در واکنش به مرگ ملک عبدالله به برادر او ملک سلمان گفته است: برادر شما انسان برجسته بود که عمرش را در راه کشور شما و خدمت به جهان اسلام صرف کرده است! او همواره با اقداماتش برای ایجاد صلح و تفاهم میان ملت ها و ادیان در یادها باقی خواهد ماند!!.
دیوید کامرون نخست وزیر بریتانیا گفته است که از شنیدن خبر در گذشت عبدالله به شدت اندوهگین شده است. وی هم چنان افزوده که او به خاطر خدمت به پادشاهی عربستان و تعهدش به صلح و تقویت تفاهم میان ادیان در یادها خواهد ماند!
این واکنشی است که از سوی رهبران غربی به شنیدن مرگ ملک عبدالله انتشار یافته است. اما از همین عبدالله با همین ویژگی رمانتیک ویژگی های دیگری نیز گفته شده است. از جمله؛
شماری از سیاستمداران، گروههای حقوق بشری و رسانههای بریتانیا به نیمه افراشته شدن پرچم بریتانیا اعتراض کرده اند.
آنها گفته اند؛ سابقه حقوق بشری عربستان در تبعیض علیه زنان، محدودیت شدید آزادی بیان و مذهب، و مجازاتهای خشن قضایی مانند اعدام و شلاق باعث شده که این ادای احترام تشریفاتی، برازنده پادشاه سابق عربستان نباشد.
علاوه بر آنچه نسبت به نقض حقوق بشر گفته شده است او را متهم داشته، نسبت های دیگری نیز به او وارده کرده اند که قابل تامل است از جمله این که:
ملک عبدالله در طول مدت حکمرانی خود، به ادامه سیاستی پرداخت که عربستان سعودی، از دهه ۱۹۷۰ میلادی تاکنون در حال اجرای آن بوده است: سیاست گسترش جهانی قرائت بنیادگرایانه آن کشور از اسلام.
عربستان سعودی در همین چهارچوب، تحت لوای دیدگاهی سختگیرانه، یعنی بنیادگرایی وهابی، میلیاردها دالر حاصل از درآمد نفت خود را صرف درگیریهای نظامی یا آموزش افراد در خارج از مرزهای خود کرده است.
برخی اوقات این رویکرد عربستان سعودی، با منافع غرب همسو بوده است. مثلا، در دهه ۱۹۸۰ میلادی و زمانی که دالرهای سعودی، صرف حمایت از مجاهدین افغانستانی شد که با حمایت آمریکا، علیه نیروهای اشغالگر شوروی میجنگیدند.
به همین ترتیب در دهه ۱۹۹۰ میلادی، حمایت عربستان سعودی از نیروهای مسلمان در بوسنی و بعدها کوزوو، باعث رواج افراط گرایی در هر دو منطقه شد.
در پاکستان هم سیاست بلندمدت عربستان در تاسیس مدارس دینی تندرو، به رواج افراط گرایی بین جوانان در سرتاسر منطقه انجامید.
شهروندان ثروتمند و دولت عربستان سعودی، هم چنین به حمایت از برنامههای آموزشی و شبکههای تلویزیونی بنیادگرا در سراسر اروپا، از جمله در بریتانیا پرداختهاند.
با وجود این، وابستگی غرب به نفت عربستان، مانع انتقاد از آن کشور شده است؛ حتی بعد از حملات ۱۱ سپتامبر که ۱۵ نفر از ۱۹ نفر عاملان آن، شهروند عربستان سعودی بودند.
اما حمایت غرب از عربستان سعودی، در داخل و خارج آن کشور بیهزینه نبوده است. در سال ۱۹۷۹ نیروهای عربستان ناچار شدند که برای خارج کردن کنترل مکه از دست گروهی از وهابیهای مسلح (که منتقد سیاستهای دولت بودند) با آنها درگیر شوند. این درگیری، به کشته شدن صدها نفر انجامید.
نهایت آنکه پیدایش گروه موسوم به "دولت اسلامی" (داعش) در سوریه و عراق، نتیجه سیاست عربستان سعودی در استفاده از ناآرامیهای سوریه برای به راه انداختن "جنگ نیابتی" علیه ایران بوده است.
رویه داعش در حقیقت، از هر جهت سازگار با اهداف بنیادگرایانه عربستان سعودی است، تنها با این تفاوت که این گروه به دنبال "خلافت" خود است و زیر بار حکمرانی موروثی سعودی نمیرود. رویهای که در طول سالهای اخیر، نخستین چالش واقعی را در مقابل عربستان سعودی به وجود آورده است.
این همه خبط هایی که پادشاه عربستان سعودی مرتکب شده است و تلاش هایی که در جهت نهادینه سازی خشونت انجام داده است و میلیارد ها دالر از پول نفت را صرف کرده تا گروه های افراطی را آموزش بدهد، چرا از سوی برخی مقام های کشورهای غربی مورد تمجید و تحسین قرار می گیرد؟
غربی هایی که همواره دم از حقوق بشر می گفته اند چرا نسبت به این ناقض حقوق بشر با اغماض برخورد کرده و به توصیف های گزاف از او پرداخته اند؟.
نکته قابل تامل آنست وقتی تمام عمق این گفت و شنودها شکافته می شود در کنار هر کدام از این توصیف ها یک نکته مرکزی به نظر می رسد این که ملک عبدالله از نزدیکان غرب بوده است منافع غرب با وجود ملک عبدالله تامین می شده است. یعنی نزدیکی به غرب معیار داوری بوده. نتیجه اخلاقی ای که می توان گرفت آنست که نزدیکی دنیا به هم و انفجار اطلاعات، نباید این خوش بینی را ایجاد کند که هر چه اطلاعات بیرون داده می شود همه درست و مطابق با واقع است. همان گونه که همه ارزش های بشری مورد سوء استفاده قرار گرفته اند و می گیرند نباید پنداشت که از این ارزش مدرن نیز استفاده ابزاری صورت نگیرد برای شستشوی ذهنیت ما آدم ها به کار نرود؟