عبدالله عبدالله؛ رییس اجرایی می گوید که ریشه کن شدن هراس افکنی و تامین ثبات در افغانستان و منطقه به همکاری صادقانه اسلام آباد با کابل بستگی دارد.
او در دیدار با دن فیلدمن؛ نماینده ویژه امریکا برای افغانستان و پاکستان، نقش پاکستان و همکاری صادقانه اسلام آباد با کابل در نابودی لانه های تروریزم در این کشور را مهم عنوان کرد.
در این دیدار، جیف هیگر؛ مشاور امنیت ملی رییس جمهور امریکا و مک کینلی؛ سفیر امریکا در افغانستان نیز حضور داشتند.
عبدالله همچنین خواستار همکاری بیشتر جامعه جهانی به ویژه امریکا در مبارزه با هراس افکنی شد.
فرستاده ویژه امریکا نیز نابودی هراس افکنی در منطقه را مشروط به اراده قوی و قاطعیت دولت پاکستان در همکاری با افغانستان خواند.
جان کری؛ وزیر خارجه امریکا هم به تازگی در سفری به پاکستان از این کشور خواست؛ تا تمامی گروههای ترویستی به شمول شبکه حقانی را هدف قرار دهد.
به گفته او، پاکستان نباید گروه های تروریستی را به دو دسته "خوب و بد" تقسیم کند.
این مهم است که پاکستان واقعا بپذیرد یا حتی «مجبور» به پذیرفتن این حقیقت شود که تروریزم خوب و بد ندارد.
تروریزم در فرهنگ های سیاسی، معنا و تعریف مشخصی دارد: آنچه به پیروانش اجازه می دهد که به منظور رسیدن به هدف خود –صرف نظر از مشروع یا غیر مشروع بودن آن- به بدترین و فاجعه بارترین شیوه های خشونت متوسل شود و تنها یک سلاح داشته باشد: ترس و ارعاب.
با این وصف چگونه می توان قایل به تروریزم خوب و تروریزم بد شد؟
اما در این میان نباید از یاد برد که این تنها پاکستان نیست که چنین نگاه دوگانه ای به مساله تروریزم دارد.
زمانی را به یاد می آوریم که رییس جمهور کرزی به منظور جلب توجه طالبان به روند صلح، از آنها دعوت می کرد؛ تا سلاح های بیگانه را بر دوش نکشند و برای ویرانی وطن و کشتن مردم خویش، دست ابزار بیگانه قرار نگیرند و تروریست های خارجی را محکوم می کرد و از پاکستان می خواست به حمایت خود از آنها پایان دهد.
این خود نوعی دوگانگی آشکار نسبت به یک موضوع واحد بود.
بنابراین، چیزی را که امروز از پاکستان انتظار داریم، دیروز خود به آن عمل نمی کردیم.
با این حال، اکنون زمان کرزی سپری شده است و دولت تازه، انتظارهای جدیدی به وجود آورده است.
یکی از این انتظارها این است که دولت تازه، تروریزمی که روزانه در سراسر کشور، خون ریزی و خشونت به راه می اندازد را ملمتسانه دعوت به صلح و سازش نکند.
البته صلح همان چیزی است که در نهایت باید تامین شود و راه تامین آن نیز گفتگو است؛ اما نه گفتگویی از موضع ضعف و ذلت؛ بلکه از موضع قدرت.
تروریست ها باید به این نتیجه برسند که از طریق زور نمی توانند به اهداف شان برسند. آنها همچنین باید باور کنند که همه اهداف آنها در افغانستان امروز دیگر عملی نیست؛ بنابراین، از یکسو باید مجبور به پذیرش طرح صلح شوند و از سوی دیگر، به حد اقل های اهدافی که دنبال می کنند رضایت دهند. مثلا به جای جنگیدن برای یک رؤیای باطل و خیالی و غیر عملی تشکیل حکومت مستقل، در یک حکومت ائتلافی سهم بگیرند.
همه این موارد، افزون بر اتخاذ یک استراتژی روشن و از موضع قدرت افغانستان، یک نیاز جدی دیگر هم دارد و آن، ایفای نقش مسؤولانه و صادقانه پاکستان و امریکا است.
این دو کشور، بیشتر از افغانستان، به حلقه های تصمیم گیری تروریست ها نزدیک اند و به آسانی می توانند آنها را مجبور کنند؛ تا به قواعد جدید بازی، تن دردهند و خود را با آن هماهنگ کنند.
بر این اساس، خواسته آقای عبدالله از نماینده ویژه امریکا در امور افغانستان و پاکستان، خواسته ای به حق و واقع بینانه است؛ زیرا فقط امریکا می تواند پاکستان را وادار به همکاری صادقانه در مبارزه با تروریزم و تامین صلح در افغانستان کند و پاکستان نیز تنها در اثر فشار امریکا، تن به چنین معامله ای خواهد داد.
با این حال، چیزی که به نظر می رسد آقای عبدالله نیز به عنوان رییس اجرایی حکومت از ورود به حیطه آن حذر می کند، استراتژي صلح دولت وحدت ملی است.
آنچه اکنون جریان دارد، عملا تفاوتی با آنچه در دوره کرزی وجود داشت ندارد. این استراتژی نیاز به بازتعریف و بازسازی بر اساس تجربه های شکست خورده گذشته و نیازهای تازه دارد.
تنها با تحقق این خواسته هاست که می توان ادعا کرد تروریزم، شکست ناپذیر نیست.