مسئولان محلی در بدخشان می گویند که طالبان روز یکشنبه به چندین مرکز پولیس مرزی و نظم عامه حمله کرده اند.
لعل محمد احمدزی؛ سخنگوی پولیس بدخشان گفت که در نتیجه این حمله چهار پولیس کشته شده اند.
آقای احمدزی می گوید که این رویداد در روستای صوفیان ولسوالی وردوج بدخشان اتفاق افتاد و مخالفان مسلح دولت از چند منطقه به پایگاه های پولیس حمله کرده و پس از درگیری تجهیزات نیروهای پولیس را به آتش کشیدند.
پولیس بدخشان می گوید که بلافاصله پس از درگیری نیروهای کمکی به محل فرستاده شده و عملیات برای پاک سازی محل از وجود مخالفان مسلح و آزادی افراد پولیس هم اکنون ادامه دارد.
سخنگوی پولیس همچنین می گوید که در این عملیات تلفات سنگینی به افراد طالبان وارد شده و آنها فرار کرده اند.
آقای احمدزی تایید کرد که بیش از ۱۰ سرباز پولیس نیز به اسارت طالبان درآمده اند. یک مقام محلی در بدخشان نیز که نخواست نامش فاش شود گفته که گروه طالبان ۱۶ سرباز پولیس را با خود برده اند.
بدخشان پیش از این نیز شاهد رویدادهای خونین امنیتی بوده است.
به عنوان مثال در یکی از تکان دهنده ترین رویدادها در گذشته، طالبان در ولسوالی ناآرام وردوج این ولایت، ۲۳ سرباز اردوی ملی را در یک کمین دستگیر کردند. آنها سپس ۷ تن از این سربازان را آزاد کرده و ۱۶ نفر دیگر را با بی رحمی تمام، به رگبار بستند.
همچنین در آن زمان گزارش دیگری نیز منتشر شد مبنی بر اینکه ۲۸۸ خانواده از ساکنان روستای اخشیره ولسوالی وردوج بدخشان، به دلیل ترس از طالبان، خانه های خود را ترک کرده اند.
دولت محمد خاور؛ ولسوال وردوج در آن زمان گفت که تعداد جمعیت خانواده هایی که مجبور به ترک روستای خود شده اند، به دو هزار نفر می رسد.
او با توضیح اینکه طالبان می خواستند از این افراد در برابر نیروهای اردی ملی به عنوان سپر انسانی استفاده کنند افزود که آنان ۴ کیلومتر راه را طی کرده و خود را به مرکز ولسوالی رسانده اند.
بدخشان با آنکه با ولایت ناآرام نورستان و کشور پاکستان، مرز مشترک دارد؛ اما تا پیش از این، از زمره ولایت های آرام افغانستان محسوب می شد؛ زیرا این ولایت، به لحاظ ساختار و بافت و ترکیب اجتماعی، زمینه ای برای شکل گیری و رشد تروریزم بومی ندارد و آنچه ممکن است به نام رویدادهای هراس افکنانه و تروریستی در این ولایت روی دهد، همگی برخاسته از نفوذ و ورود تروریزم خارجی به این ولایت است؛ پس با این حساب، مبارزه با چنین جریانی نیز آسان تر از رویارویی با تروریزمی است که از مردم محلی و بومی یک منطقه، قابل تفکیک نیست.
از سوی دیگر، واقعیت این است که بدخشان، هیچگاه اهمیت استراتژیک نداشته و شاید عمده ترین و مهم ترین نقشی را که این ولایت، در طول رویدادهای سال های اخیر در کشور بازی کرد، استقرار دولت به رهبری برهان الدین ربانی در آن ولایت بود؛ دولتی که با وجود آنکه به عنوان نماینده قانونی افغانستان در عرصه بین المللی شناخته می شد؛ اما در واقعیت امر، چیزی جز یک دولت در تبعید نبود؛ زیرا پایتخت و بیش از ۹۰ درصد خاک کشور، تحت سلطه گروهی قرار داشت که در حال جنگ با دولت آقای ربانی بود؛ طالبان.
بنابراین، این نقش آفرینی ناگزیر و ناشی از یک اجبار تاریخی را نمی توان به حساب اهمیت راهبردی این ولایت حاشیه ای و سنگلاخی قرار داد؛ پس چه انگیزه ای می تواند حضور طالبان در بدخشان را توجیه کند؛ آنهم حضوری که اکنون زندگی و امنیت عادی شهروندان بومی این ولایت را دستخوش آشوب و اختلال می کند و نیروهایی بیگانه و غیربومی تروریستی را به جای آن می نشاند؟
کارشناسان در این زمینه احتمالات مختلفی را مطرح می کنند. از مخالفت پاکستان برای توسعه روابط و مناسبات اقتصادی افغانستان با چین و آسیای میانه از طریق بازسازی و بازگشایی راه قدیمی ابریشم؛ تا تلاش برای کشیده شدن ناامنی ها به ولایت های امن مانند بدخشان و از آنجا به دیگر ولایت های شمال و...
با اینهمه در این میان، آنچه مایه تاسف فراوان است تلفات سنگین نیروهای امنیتی و خط خونی است که سال هاست ادامه دارد.
فراموش نکنیم سربازی که در ولسوالی های برفگیر بدخشان و کوهستان های بلند و دره های پردامنه و وحشتناک آن برای تامین امنیت این آب و خاک، به انجام وظیفه می پردازد، با دیگر سربازان و همقطارانش در اردو، پولیس و دیگر نیروهای امنیتی کشور، تفاوت زیادی دارد. به ویژه زمانی که حوزه ماموریت او افزون بر اینکه سنگلاخ های سرد و صعب العبور و زمستانی بدخشان است؛ بدترین جای بدخشان از نظر امنیتی یعنی ولسوالی ناآرام وردوج هم باشد.
بنابراین، دولت و مسئولان امنیتی، هم برای نجات بدخشان از خطر توسعه تروریزم و هم برای کمک به نیروهای فداکار امنیتی که قربانی این خط خونین می شوند، باید اقدامات فوری و مؤثر انجام دهند و این خط خون را متوقف کنند.