مهاجرین افغانستانی بیش از آنکه گرفتار شرایط نامناسب زندگی در ایران باشند، درگیر سوءتفاهمات و روایتهای مجعول جامعه شدهاند.
به گزارش خبرگزاری آوا، تاریخ مواجهه ایرانیها با مهاجرین افغانستان تاریخ طولانی و پرمسالهای است. در طول این سالها به تدریج قضاوتها، شناختها و روایتهای مجعولی در مورد مهاجرین افغانستان در ذهن ایرانیها شکل گرفته است که با عدم بازبینی و توقف نکردن بر سر درستی آنها، تبدیل به روایتهایی رسمی و از پیش پذیرفته شده برای ایرانیها در مورد افغانها شده است.در این میان اگر از رسانههای ایرانی انتظاری برای تغییر داشته باشیم عملا خودمان را در یک چرخه بیهوده نگه داشتهایم. بخش قابل توجهی از رسانههای ایرانی در عین گرفتن ژست نخبهگرایی در مورد مسالهای به نام «مهاجرین افغان» به شدت دچار عوامگرایی مبتذل و پیشپا افتاده هستند.
این ۶ مورد از روایتها، سوالات، ابهامات و سوءتفاهمهای همه این سالهای جامعه ایرانی در مورد مهاجرین افغان است که اکثرا نادرست و معجول شکل گرفتهاند. مروری بر آنها داشتهایم.
سوءتفاهم اول: افغانها همه کارگر ساختمانی، سرایهدار، بیتخصص و بیسواد هستند
حالا دیگر واضح شده است که این تصویر چه قدر دور از واقعیت است و مقصر اصلی هم طبق معمول بخش قابل توجهی از رسانهها هستند. افغانستانی ها به خصوص مهاجرین داخل ایران جامعه خاموش و نادیدهای دارند که به موفقیتهای علمی و فرهنگی فراوانی رسیدهاند، اما کسی آنها را نمیبیند. موفقیت این چند سال دانشجویان افغانستانی در رسانههای معدودی پیچیده است که فقط برای نمونه به برخی از آنها اشاره میکنیم.
۲ سال پیش مجتبی نیکزاد دانشجوی افغانستانی دانشگاه باهنر کرمان، موفق به کسب رتبه نخست کشوری در رشتی مهندسی اقتصاد کشاورزی در مقطع کارشناسی ارشد شد. نیکزاد رتبه ۵ آزمون دکتری را هم امسال گرفت و دانشجوی برتر کشور شد.
مصطفی رضایی مخترع جوان، هم یک مهاجر افغانستانی است که موفق به ساخت سانتریفیوژ چند محوری شده است. شریف ابراهیمی چندی پیش به عنوان پژوهشگر برگزیده ایران انتخاب شد. سید علی معلم زاده دانشجوی افغانستانی مقطع دکترای رشته قارچ شناسی دانشکده علوم صحی تهران، موفق به ابداع یک شیوه ی جدید با عنوان "تشخیص سریع و حساس اونیکومایکوزیس در نمونههای بالینی مشکوک با استفاده از روش مولکولی PCR" شده است.
چند روز پیش هم خبر نصیبه،زن جراح مهاجر افغان در ایران پیچید که برای خود مهاجرین چیز عجیبی نبود، اما ظاهرا برای رسانههای ایران موضوع جدیدی به نظر میرسید.
تا دلتان بخواهد دانشجوی دکترای مهاجر افغان در دانشگاههای ایران تحصیل میکنند. و تا دلتان بخواهد شاعر و نویسنده درجه یک مهاجر افغانستانی از محمدکاظم کاظمی تا زهرا حسینی و ابوطالب مظفری و شوکتعلی محمدی و پراغراق نیست اگر بگوییم که بخش بزرگی از رشد ادبیات معاصر فارسی مدیون حضور مهاجرین افغان است.
اما بخش دیگری از فعالیتهای مهاجرین افغان که در ایران دیده نشده است فعالیتهای هنری آنهاست. چندین و چند گروه ثابت تئاتر و بازیگری، چندین گروه موسیقی و فلمسازی... به صورت مستمر از همین مهاجرین افغان در داخل ایران شکل گرفتهاند و مشغول فعالیت هستند، اما ما در سریالهایمان، تنها افغانهایی که میبینیم کارگران ساختمانی و سرایهداران هستند. واقعا با تصویری که رسانهها از افغانهای مهاجر در ذهن ما ساختهاند کدام یک از ما میتوانست این خبر را پیشبینی کند؟ :برگزاری اولین دوره مسابقات رباتیک دانشجویان افغانستانی دانشگاههای ایران
تبصره: طرح این مساله خیلی زود منجر به سوءتفاهم دیگری خواهد شد: پس چون افغانهای مهاجر داخل ایران، انجینر و داکتر و شاعر و دانشجو هم دارند محترمتر به آنها نگاه کنیم و رفتارمان را تغییر دهیم. روی دیگر سکه این استدلال این است که پس مهاجرین افغان کارگر و سرایهدار و بیسواد شایسته احترام نیستند و مستحق همین رفتاری هستند که با آنها میشود. طبیعی است که این گزاره چه قدر از اخلاق و انسانیت دور است. افغانها به صرف «انسان بودن»شان و نه هیچ چیز دیگر شایسته این رفتارهای تبعیضآمیز و تحقیرآمیز نیستند.
***
سوءتفاهم دوم:چرا افغانها به کشورشان برنمیگردند؟ مگر جنگ تمام نشده است؟ مگر الان وقت ساختن وطنشان نیست؟
طبیعی است که وضعیت ایدهآل هم برای مهاجرین و هم برای کشور میزبان بازگشت مهاجرین به کشورشان است. اما ماجرا به همین سادگیها هم نیست.
سه نکته. اول اینکه واقعیت این است که جنگ تمام نشده است. هنوز نزدیک به ۳۰ تا ۴۰ درصد افغانستان در اختیار طالبان است و طبیعی است که نمیتوان از مهاجرین افغان داخل ایران به خصوص از اقوام شیعه آنها انتظار داشت که به آغوش طالبان برگردند. آنها از حکومت ظلم و ستم طالبان فرار کردهاند و به کشوری آمدهاند که بتوانند زندگی دیندارانه داشته باشند. علاوه بر آن همچنان ناامنی در فضای عمومی افغانستان موج میزند و چیزی که یکی از دلایل اصلی مهاجرت افغانها به ایران بود هنوز برطرف نشده است. هنوز مدرسههای دخترانه هر روز با حملات انتحاری یا مسمومیت تهدید میشوند و زنها حق زندگی آزادانه در خیلی از مناطق این کشور را ندارند. قصه این سالهای افغانستان از جنس دفاع از نسل شیعیان و مسلمانان است. خانواده مسلمانِ شیعه؛ افغانستانی، عراقی، سوری، ایرانی، پاکستانی و ... ندارد.
دوم: ظاهرا هنوز وقت ساختن وطن فرا نرسیده است. این گزاره از یک تصویر برساخته رسانههای غربی بیرون میآید. این که امریکا و نیروهای ائتلاف به افغانستان رفتند و آنجا را آزاد کردند و برگشتند، اما این اتفاق واقعا نیفتاده است. در افغانستان همچنان بیکاری و فقر در میزان بالایی وجود دارد، فساد اداری به بالاترین رقم دنیا رسیده است و در بخشهایی از کشور عملا هر گونه حضور و کار اقتصادی بینتیجه شده است.امتحان این مساله هم ساده است. افغانهایی که در همین یکی دو سال به افغانستان برگشتند، عملا دوباره مجبور شدند به ایران برگردند چون برای تامین حداقلیات زندگی هم دچار مشکل شدند.
سوم: علاوه بر همه اینها باید این نکته را درنظر بگیریم که عملا برای برخی از مهاجرین افغان داخل ایران دیگر افغانستانی به عنوان وطن وجود ندارد. مثال میزنم. والدین خیلی از این مهاجرین در دور اول مهاجریت یعنی در حکومت کمونیستها به ایران پناه آوردند. مهاجر داستان ما در ایران متولد شد. در ایران مدرسه رفت، در ایران ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد، پدرو مادرش هم فوت شدند و عملا دیگر بازگشتش به افغانستان مساوی مهاجرتش به یک کشور خارجی است. در آنجا خانه و خانوادهای ندارد، کسی را نمیشناسد و همه ریشههایش اینجاست. این سرنوشت خیلی از مهاجرین افغان داخل ایران است که عملا راهی برای بازگشت آنها وجود ندارد و به نظر میرسد برخی قوانین اقامت که عموماً جنس مرتجعانه و برگرفته از یک نگاه خرد و تحلیل سطح پایین است، خیلی فوری باید اصلاح شود.
سوءتفاهم سوم: ایرانیها هم وقتی به جاپان رفتند، همینجوری با آنها برخورد شد، اصلا مهاجرت در همه دنیا همین است و ایران تازه خیلی هم با آنها خوب برخورد کرده است به نسبت سایر کشورها.
نکته اول: این گزاره همه واقعیت نیست. درست است که مردم ایران نسبت به مردم سایر کشورها رفتار شایستهتری با مهاجرین افغان داشتهاند اما دولت به خصوص دولتهای بعد از جنگ کارنامه مثبتی در این زمینه ندارند. در کشورهای دیگر مهاجرپذیر اگر چه دولتها شرایط سفت و سختی برای مهاجرین دارند اما در زمینههای قابلتوجهی مثل فراهم آوردن امکانات تحصیل برای کودکان مهاجر چه قانونی و چه غیرقانونی به شدت از ما جلوتر هستند. البته که نمیتوان حضور چند میلیونی مهاجرین در ایران را با حضور حداکثر چند دههزارنفری در کشورهای غربی مقایسه کرد. اما وجود برخی اقدامات نابخردانه در سطح مدیریت میانی یا عوامل اجرایی خرد باعث شده است که نارضایتی به وجود آید.
مردم ایران در طول همه این سالها، با اندکی بالا و پایین - پایینش در سالهای اخیر و بالایش در سالهای انقلاب و جنگ- میزبانان بهتری نسبت به بقیه مردم دنیا در مورد مهاجرین افغان بودند، اما سیاستهای دولتی در مورد مهاجرین، برخوردهای نیروهای خاص و سیاستگذاریهای نادرست تعدادی از دولتها تصویر ایران را در ذهن مهاجرین اندکی نامساعد ساخته است.
نکته دوم: ۳۵ سال پیش در این کشور انقلابی انجام شد که دیگر ایران در زمینه برقراری عدالت و اخلاق با دیگر کشورهای دنیا مقایسه نشود و آرمانی به نام اسلام و آرمانشهری به نام جمهوری اسلامی، معیار مقایسه قرار بگیرد. اگر این دو شاخص را معیار قرار دهیم برخی دولتهای ایرانی عملکرد شرمسارانهای دارد. این گزاره که چون جاپانی ها با ایرانیها بد رفتار کردند ما هم با افغانها بد رفتار میکنیم طبیعتاً از دایره اخلاقیات بدیهی هم خارج است. چه برسد به اینکه با یک جماعت مسلمان شیعه طرف باشی. خسارت درس نخواندن یک کودک مسلمان شیعه مهاجر افغانستانی چه قانونی چه غیر قانونی خسارتی بزرگتر برای آینده تشیع و مسلمانان است.
سوءتفاهم چهارم:مهاجرین افغان، به امنیت ایران لطمه زدهاند، جرم و جنایت را در کشور افزون کردهاند، این همه آمار تجاوز دارند و ما خواهان اخراج آنها هستیم به خاطر امنیت زن و بچههای خودمان.
حرف زدن آسان است اما دلیل آوردن سختتر از آن.آمار رسمی از این جور چیزها معمولا سخت بیرون میآید. طبق آخرین آماری که سازمان زندانها اعلام کرده است، کل زندانیهای زندانهای ایران ۲۲۸ هزار نفر هستند. از این ۲۲۸ هزار نفر ظاهرا ۵ هزار نفر افغانی هستند. جمعیت ایران ۷۵ میلیون نفر است و جمعیت مهاجرین افغان داخل ایران حداکثر ۳ میلیون نفر. اگر بپذیریم که همه این ۵ هزارنفر از مهاجرین افغانس داخل ایران هستند (که نیستند و خیلی از آنها قاچاقچیان مواد مخدر هستند که لب مرز دستگیر شدهاند و ساکن ایران نیستند) میزان مجرمان افغانستانی میشود ۱۶ صدم درصد. همین نسبت اگر در مورد ایرانیهای مجرم محاسبه شود به رقم بزرگتری یعنی ۲۹ صدم درصد میرسد. این تازه در شرایطی است که همه عوامل موثر در این مقایسه مثل احتمال جرم بیشتر در جامعه مهاجر و اقلیت در هر جامعهای را کنار بگذاریم. رقم به خودی خود واضح است و به خوبی نشان میدهد که بزرگنمایی و اغراق رسانهها در مورد جرم و جنایت مهاجرین افغانها در ایران چه قدر فراگیر شده است.
سوءتفاهم پنجم: افغانها یکی از دلایل مهم بیکاری در ایران هستند. آنها فرصتهای شغلی را از جوانان ما میگیرند و همین باعث افزایش نرخ بیکاری در کشور شده است.
استدلال صلاحالظاهری به نظر میرسد اما واقعا درست است؟ به نقل قولی از سردار احمدیمقدم فرمانده نیروی پولیس ایران استناد میکنیم. احمدیمقدم چندی پیش در مورد مهاجرین افغان حرفهای مهمی زد که بخشهایی از آن را دوباره تکرار میکنیم :ما در مرزهای کشور سیم خاردار نصب میکنیم، مسیر ورود اتباع بیگانه از دریا باز میشود، راههای دریایی را کنترل میکنیم این اتباع از راه قانونی وارد شده اما دیگر از کشور نمی روند؛ تمام این موارد ناشی از وجود مشکل در افغانستان و نیاز به کارگر در ایران است و همچنین جویندگان کار در ایران نیز تغییر ذائقه دادهاند و به سمت شغلهای مایل به کارگری نمیروند... چند سال قبل وقتی افغانیها را از کشور طرد کردیم دیدیم تعداد زیادی از گاوداری ها و صنعت تولید آجر کشور متوقف شد. ایرانی ها جویای کار هستند اما این کارها را انجام نمیدهند و نمیروند بر سر درخت میوه بچینند جوانان ما به دلیل اینکه تحصیل کرده اند یک میز و تلفن همراه می خواهند تا معامله ها را جوش دهند.
حرفهای احمدیمقدم واضح است و برای همه ایرانیها هم پذیرفته شده، اگر رسانهها بگذراند. از طرف دیگر واقعا باید بررسی شود که این حضور مهاجرین افغان به اقتصاد در حال سازندگی ایران بعد از جنگ چه قدر کمک کرده است و اگر آنها نبودند این سرعت عظیم در سازندگی واقعا کند نمیشد؟ وقتی تولید ملی یکی از بنیانهای جدی اقتصاد مقاومتی برشمرده شده است به نظر میرسد این افغانستانیهای مهاجر هستند که دوشادوش کارگران ایرانی چرخ تولید را میگردانند.
علاوه بر آن به نظر میرسد باید به این تبصره قانونی هم توجه شود که از ۲ سال پیش پروانه کار افغانستانیها فقط برای مشاغل ۱۸گانه تعریف شده در بخشهای کشاورزی، ساختمان و کورهپزخانهها صادر خواهد شد و به طور کلی پس از این برای کارگران افغان تنها در مشاغل ۱۸ گانه یاد شده پروانه کار صادر خواهدشد.
مشاغلی که به گفته وزیر راه قبلی حدود ۲ میلیون فرصت شغلی دارد که بخشی از آن همیشه خالی است و جویای کاری برای آن پیدا نمیشود.
**
سوءتفاهم ششم :افغانها مالیات نمیدهند، اما از امکانات عمومی استفاده می کنند. هزینهای نمیدهند و حق ایرانیها را مصرف میکنند.
این گزاره واقعیت ندارد، حداقل در شرایط کنونی و بعد از هدفمندی یارانهها دیگر اساسا واقعیت ندارد. افغانها برای ماندن در ایران هزینه پرداخت میکنند و در عین حال خدمات اجتماعی چندانی دریافت نمیکنند. افغانها باید برای تمدید پاسپورت،کارت اقامت و کارت کارگری خود در موقعیت های چند ماهه به مراکز مربوط مراجعه کنند و هزینههایی را پرداخت کند. کودکان افغانی برای تحصیل در مدارس ایرانی هزینه پرداخت میکنند. یک دانشجوی افغان حتی اگر نفر اول کنکور هم شود برای تحصیل در دانشگاه باید هزینههای آن را به صورت دالری پرداخت کند.در عین حال آنها بیمه خدمات درمانی و تامین اجتماعی نمیشوند و اگر با شرایط خاصی بتوانند بیمه شوند باید هزینه بیمههای خصوصی را پرداخت کنند. به این ترتیب عملا از یارانههای درمانی و دارویی نیز بهرهای نمیبرند. آنها از خدمات اجتماعی زیادی محرومند. مهاجرین افغان قانونی هم در ایران نمیتوانند حساب بانکی باز کنند، نمیتوانند خریدو فروشی انجام دهند، نمیتوانند گواهینامه بگیرند و رانندگی کنند و...
علاوه بر اینکه دولت ایران به ازای هر مهاجری که ثبت قانونی میشود روزانه مبلغی از سازمان ملل- البته مبلغی اندک- دریافت میکند که برای محاسبه عقلانی این گزاره، آن هم باید یکی از فاکتورهای موردبررسی قرار گیرد.
***
توضیحات همه این گزارهها، همه و همه در شرایطی است که بخواهیم عقل معاش و محاسبهگرمان را وسط بیندازیم و با عینک آن به ماجرای حضور افغانها در داخل ایران نگاه کنیم. اما واقعیت این است که ما شهروندان مسلمان حکومت جمهوری اسلامی ایران اگر به هر یک از گزارههای گفته شده معتقد باشیم و از آنها لزوم اخراج مهاجرین افغان را در نظر بگیریم باید در دینداری و شهروند جمهوری اسلامی بودنمان شک کنیم؛ تا چه رسد به این که مسئولیتی هم در این نظام و دولت این نظام داشته باشیم.
منبع: خبرگزاری تسنیم