نجوای دل انگیز قافله عشق هنوز به گوش می رسد. ولوله ی کاروانیان و صدای سم اسبان و زنگ شتران هیاهوی گنگی را در فضا پراکنده است. این روزها گویی صحرای جحفه کم کم لباسی از غرور را به تن می کند تا تولد افتخارش را در برگ های خاطراتش جشن بگیرد. سیمای نورانی آخرین پیامبر خدا در اندیشه ای ژرف ، آرام و بی سرو صدا انگار از همان آغاز که گام در حجةالوداع می نهاد، حادثه ای بزرگ را انتظار می کشیده است. چونان همیشه مهربان و صمیمی در میان مردم می درخشید. سیل مردان و زنان چونان زنجیری که ابتدا و انتهایش فرسنگ ها با آنها فاصله داشت به دور شمع وجود اهل بیت می گردند. شاید این آخرین باری بود که یک چنین جمع کثیری از مسلمانان در این سفر او را همراهی می کنند و در با شکوه ترین مراسم دینی شان حضور پاک ترین انسان ها را تجربه می کنند.
محمد (ص) چشم به آسمان دوخته و دل به ندای قلبش سپرده است.هراس
مبهمی وجودش را فرا گرفته است .هنوز هم سنگینی مسئولیتی بزرگ را روی شانه های رسالتش احساس می کند.او مطمئن است، اما می خواهد که دیگران نیز از این اطمینان او مطمئن شوند . اما نکند ....
آری نکند که دیر شود و تمام آنچه که در تمام سالیان برای آن این همه زحمت کشیده ، رنج برده و خون دل خورده است و به فراموشی سپرده شود .....
نه، هرگز... .
همواره منتظر بود، انتظار زیبایی که از اولین روزهای این سفر تا به اکنون گام به گام، قدم به قدم و لحظه به لحظه او را همراهی کرده بود، ایمان داشت که دیگران را باید از حادثه ای بزرگ آگاه کند تا تارهای زرین خورشید روز هجدهم ذی الحجه مثل یک تماشاچی که چشم انتظار یک واقعه بزرگ به زیباترین صحنه های خلقت می نگرد .
کم کم رسیدن ظهر را خبر می کند هوا گرم تر و گرم تر می شود در کنار پیامبرسیمای صبور مردی می درخشد که تمام اطمینان پیامبر است.
آری او .... خودش بود خود خودش بود قرآن ناطق ....
حق مجسم، کسی که سرا پا اخلاص وایثار و ارادت و ایمان بود چراغ هدایت تجلی امامت و آیینه تمام نمای ولایت.
بارها و بارها از او گفته بود از شجاعت ها و رشادت ها عبادت ها و عظمت هایش اینکه در این بیراهه های جهل و راه پرپیچ و خم تنها باید به او تمسک کنند وبارها و بارها در برابر عصبیت ها و جهالت های که در جان این قوم و او روا داشته بودند سکوت کرده بود. اگر نمی هراسید از آنچه که قوم بنی اسرائیل با پسر مریم کردند و او را شریک خداوند قرار دادند در مورد او حرف هایی می زد تا هیچکس در تاریخ فرصت یاوه گویی به خود ندهد.
آری تمام نگرانی های پیامبر با دیدن سیمای آسمانی صبور و صمیمی مونس مهربان و همدم و همنشین تنهایی و غربتش حیدر کرار به یکباره از وجود مبارکش رخت بربست . علی (ع) مثل همیشه در کنار او و در رکاب او و پابه پای او به مقام عمر و جانش می نگریست. شن های نرم و روان غدیر خم ، یعنی محلی که اندکی دیگر می بایست عراقیان و مصریان از همدیگر و اهل مدینه جدا شوند حسودانه به این صحنه ها نگاه می کرد که به ناگاه عطر دلنشینی در فضا پیچید. بوی دل انگیزی که تنها پیامبر و علی را یارای استشمام آن بود صدای بال های جبرئیل آرام آرام به گوش می رسید این بار حجم مهم ترین وحی الهی روی لبهایش سنگینی می کند آری این بار شخصی را به زمین ارمغان آورده است. اکنون وقت آن شده است که حجت بر مردم تمام شود و همگان بشنوند و ببینند آنچه را که باید ببینند طنین آوایی از ژرفای معراج به گوش می رسد.
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربّک و ان لم تفعل لما بلغت رسالته و الله بعضک من الناس»
«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به تو نازل شده است آشکارا برسان که اگر ابلاغ نکنی، رسالت خداوندی را به انجام نرسانده ای و خداوند تو را از مردم حفظ می کند».
این ندای آسمانی تمام اضطراب را از قلب پیامبر زدود آری اینک وقت آن شده که آخرین و مهم ترین و حساس ترین اصل اساسی اسلام یعنی بزرگترین رسالت خود را ابلاغ کند که اگر این کار را نکند رسالت خداوندی را به انجام نرسانده است.
کودک فکر بشر اینک در آستانه بلوغی اهورایی زرین ترین برگ تاریخ خود را ورق می زند. فرشیان نجوایی دلنشین را زمزمه می کنند کاروانیان در کنار آبگیر غدیرخم که زلالی آن شفافیت حوض کوثر آن موعد رستاخیز را همین حالا در ذهن بشر تداعی می کند دل به آوای دل انگیز کلام رسول خدا سپرده است و فرشیان هبوط عشق را به زمین به نظاره نشسته اند.
امروزیان و آیندگان عطش دیرین خود را از قطرات زلال و شفاف باران رحمت امر ولایت بهار امامت که اینک در آسمان غدیر باریدن گرفته است سیراب می کنند.
پرتو تابناک تارهای زرین نور خداوندی نهال بویای امامت و ولایت را نورافشانی می کند خورشید خلقت اینک
دست در دست ماه منیر نهاده است سرانجام انتظارها به سر آمده و پژواک سروش آسمانی در حنجره ی فسرده و خسته تاریخ برای همیشه طنین انداز می شود که: "من کنـــت مــولاه فــهــذا علی مــولاه"
منبع: تبیان