تمهيد
ـ اين كتاب را مي بري و تا هفتة بعد حتماً مي خواني و بر مي گرداني.
اين بود، يا چيزي شبيه به اين، آنچه سيد عبدالله حسيني در سال 1366 گفت، وقتي كتاب «تنفس صبح» قيصر امينپور را به من ميداد و من اجبارگونهاي در اين قبيل سفارشها حس مي كردم، در آن زماني كه تمايلم به قصيدهسرايي و غزلنويسي به سبك قدما بود و مخمسساختن بر شعر ديگران.
ولي ديري نگذشت كه ما در برنامههاي دانشآموزي و در معيت جناب مصطفي محدثي، «تنفس صبح» قيصر امينپور را به عنوان مطمئنترين كتاب به دانشآموزاني معرفي و توصيه مي كرديم كه قصيده و غزل به سبك قدما مي گفتند و شعرهاي ديگران را مخمس ميكردند. چرا اينچنين بود؟ چرا اين كتاب «مطمئنترين كتاب» بود؟ در اين نوشته مي كوشم كه ضمن سير و بررسي كوتاهي از شعر و شخصيت شاعرانة قيصر امينپور، بعضي از عوامل و دلايل توفيق شاعر در كار او را بازگو كنم. البته كانون توجه در اين نوشته شعر قيصر است، نه نثرها و پژوهشهاي ادبي ارزشمند او. باز در شعر نيز از ورود به عرصة شعر كودك و نوجوان كه قيصر در آن صاحب آثاري ارزنده است، درميگذرم، كه آن، كارِ متخصصان آن عرصه است.
تعادل و جامعيت
به گواهي شواهد بسيار، قيصر امينپور از بزرگترين شاعران فارسي در اين سه دهه است. ولي اگر اين سخن بدون تحليل و تعليل عنوان شود، خالي از هر سود و ثمري است. مهم اين است كه بدانيم اين شاعر چه كرده كه به چنين موقعيت بيبديلي دست يافته است.
قيصر امينپور در بخشي عمده از دوران شاعري اش، همواره در صحنه حضور داشته و در غالب مباحث و مضامين مطروحه در جامعة ايران در اين سالها، شعر سروده است.
او در نخستين سالهاي پس از انقلاب، با رهبري عملي يك دسته از شاعران جوان، حضوري چشمگير در محافل و مجامع شعر انقلاب داشت. به واقع او و دوستانش همچون حسن حسيني، محمدرضا عبدالملكيان، حسين اسرافيلي و ديگران، سازنده و پيش برندة جريان شعر جوان انقلاب شدند.
او از اولين شاعران نسل انقلاب بود كه با شعر نيمايي آشتي كرد و اين در حالي بود كه بعضي از بزرگان اين نسل، هيچ ميانة خوشي با راه و رسم نيما نداشتند. همچنين در آن سالها بهترين غزلهاي طرز جديد را هم او سرود. در آن زمان تنها كسي كه توانست در غزل به حدّ و مرز كار قيصر امينپور نزديك شود، سلمان هراتي بود، آن هم چند سال پس از دوران اوج قيصر.
به همين گونه، قالب رباعي اگر هم به دست قيصر احيا نشد، مي توان گفت بهترين رباعيهاي نوين را او و حسن حسيني سرودند.
به واقع قيصر امينپور در اوايل و اواسط دهة شصت، در سه جريان مهم «شعر نيمايي»، «غزل» و «رباعي» نسل انقلاب، در اوج بود و جالب اين كه جريانهاي اصلي آن سالها نيز همينها بود. تنها جايي كه قيصر در اوج نبود، مثنوي بلند و شعر سپيد بود كه اولي در آن سطح، در شعر علي معلّم خلاصه مي شد و دومي شاعران متعددي داشت، همچون عبدالملكيان و حسن حسيني.
باري، از قالب كه بگذريم، در حوزة مضامين هم، مي توان گفت كه در بسياري از مضامين رايج شعر اين نسل، باز هم بهترين كارها، سرودههاي قيصر امينپور است. در موضوع جنگ، «شعري براي جنگ» او، در موضوع ستايش حضرت امام، غزل «لبخند تو خلاصة خوبيهاست»، در موضوع انتظار، شعر «روز ناگزير» از بهترين آثار به شمار ميآيند. بگذريم از شعرهاي زيبايي كه او در موضوعات ديگر رايج در آن زمان سروده و در بعضي از آنها، اگر نه در اوج، نزديك به اوج بوده است.
به همين گونه در عرصة فعاليتهاي پژوهشي نيز قيصر امينپور شخصي بود كاملاً مؤثر. يكي از بهترين نقدهاي آن دوران را هماو نوشت و آن، نقدي مفصّل بود بر شعرهاي شادروان نصرالله مرداني و در جنگ هفتم سوره چاپ شد.1 در آن نقد، بسياري از مباني نظري شعر اين نسل را ميتوان يافت. اين به واقع يك كارگاه نقّادي است و سخت آموزنده براي ديگر كساني كه بدين كار اهتمام مي ورزند.
O
اما وجه ديگر از برجستگي و برازندگي قيصر امينپور، تعادلي است كه در شعر و شخصيتش در اين سالها وجود داشت و همين، از اسرار محبوبيت و مقبوليت او بود. اين سخن بدان معني نيست كه او همواره و نزد همه مخاطبان شعر، بيشتر مقبوليت را داشته است. ما بسيار شاعران داشتهايم كه يا در مقاطعي از زمان، و يا در ميان گروه خاصي از مخاطبان محبوبيتي استثنايي يافتهاند. ولي وقتي گستردگي حوزة مخاطبان و آن هم در زماني طولاني را در نظر ميگيريم، قيصر را شاعر مطرح همه سالها مي يابيم.
به راستي چرا اينگونه است؟ چرا اين شاعر همواره مخاطبان ثابت خود را داشته و همواره نيز در اوج مقبوليت بوده است؟ و باز چرا فقط در مقاطعي كوتاه از زمان بوده است كه شاعران ديگري بر او پيشي گرفتهاند؟
به گمان من اين قضيه يك دليل سبكشناسانه دارد. شاعران مختلف، در غلظت و شدت ويژگيهاي سبكيشان يكسان نيستند. بعضي بسيار صاحبسبك هستند، يعني هنرمنديهايي ويژة خود دارند و اين هنرمنديها تنها تكيهگاه آنهاست. در زمانههايي كه پسند عمومي بر اين وجوه از شعر معطوف است، اين شاعران بيش از حد انتظار مطرح مي شوند و محبوبيت مي يابند. در مقابل، وقتي كه پسند عمومي تغيير يافت و يا شاعر در آن خصوصيات سبكي خويش به افراط گراييد، اين شهرت ناگهان فروكش مي كند.
به همين ترتيب، شعر شاعراني كه چنين خروج از هنجارهاي شديدي دارند، در ميان گروهي از مخاطبان كه اين ويژگي را مي پسندند بسيار مطرح ميشود و در ميان بخشي ديگر ممكن است هيچ بازتابي نداشته باشد. چنين است كه شهرت و با محبوبيت اين شاعران، همواره در نوسان است.
مثلاً در ادب قديم ما، كساني همچون سلمان ساوجي و كمالاسماعيل در عصري كه صنعتپردازي بيشترين جاذبه را دارد، ناگهان مطرحترين شاعران زبان فارسي ميشوند; ولي با تغيير اين ذايقه، فقط در حد شاعران متوسط فارسي قابل طرح هستند و نه بيش از آن. در شعر اين چند دهه نيز ميتوان شادروان نصرالله مرداني و احمد عزيزي را از اين گروه دانست.
در كنار اينان، شاعراني هم هستند كه قابليتهايشان در ميان وجوه مختلف شعر تقسيم شده است. اينان غالباً همه تواناييها را در كنار هم دارند و به همين لحاظ، همواره تعدادي طرفدار ثابت خواهند داشت. حافظ مسلماً بهترين تصويرگر نيست; بهترين صنعتپرداز هم نيست; فصيحترين شاعر فارسي هم نيست و در عرفان و معرفت هم حرف اول را نميزند. ولي اين حسن را دارد كه توانستهاست تا حدي قابل قبول، همه اين ويژگيها را در شعرش جمع كند و برخوردش نيز با آنها متعادل باشد. چنين است كه در روزگار صنعتپردازي هم حافظ خريدار دارد، در روزگار زبانآوري هم و در روزگار معنيگرايي نيز.
قيصر امينپور، از گروه همين شاعران متعادل و همهجانبه بوده است. در شعر او همه محاسن ديگران يافت ميشود، ولي در حد نسبي و قابل قبول. او در تصويرگري، سلامت و هنرمندي در زبان، رعايت تناسبهاي لفظي و معنوي و بالاخره طرح و ساختار شعرهايش همواره موفق بوده است. شايد در هيچيك از اين جوانب مختلف شعر، به تنهايي نتوان قيصر را بيبديل و بيرقيب دانست، ولي در اين تعادل و جامعيت او شاعري بود كه نظيرش را در ميان شاعران اين چند دهه نمي توان يافت. ادامه دارد
نویسنده: محمدكاظم كاظمي