کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

زندگینامه حضرت امام علي النقي عليه السلام

خبرگزاری صدای افغان(آوا)- سرویس مناسبت ها , 20 عقرب 1390 ساعت 19:55

حضرت‌ امام‌ دهم‌ (ع‌) داراى‌ قامتى‌ نه‌ بلند و نه‌ كوتاه‌ بود. گونه‌هايش‌اندكى‌ برآمده‌ و سرخ‌ و سفيد بود. چشمانش‌ فراخ‌ و ابروانش‌ گشاده‌ بود.


حضرت‌ امام‌ على‌ النقى‌ الهادى‌ (ع‌)تولد امام‌ دهم‌ شيعيان‌ حضرت‌ امام‌ على‌ النقى‌ (ع‌) را نيمه‌ ذيحجه‌ سال‌ 212 هجرى‌ قمرى‌ نوشته‌اند. پدر آن‌ حضرت، امام‌ محمد تقى‌ جوادالائمه‌ (ع‌) و مادرش‌ سمانه‌ از زنان‌ درست‌ كردار پاكدامنى‌ بود كه‌ دست‌ قدرت‌ الهى‌ او را براى‌ تربيت‌ مقام‌ ولايت‌ و امامت‌ مأمور كرده‌ بود، و چه‌ نيكو وظ‌يفه‌ مادرى‌ را به‌ انجام‌ رسانيد و بدين‌ مأموريت‌ خدايى‌ قيام‌ كرد. نام‌ آن‌ حضرت‌ - على‌ - كنيه‌ آن‌ امام‌ همام‌ "ابوالحسن" و لقبهاى‌ مشهور آن‌ حضرت‌ "هادى" و "نقى" بود. حضرت‌ امام‌ هادى(ع‌) پس‌ از پدر بزرگوارش‌ در سن‌ 8 سالگى‌ به‌ مقام‌ امامت‌ رسيد و دوران‌ امامتش‌ 33 سال‌ بود. در اين‌ مدت‌ حضرت‌ على‌ النقى‌ (ع‌) براى‌ نشر احكام‌ اسلام‌ و آموزش‌ و پرورش‌ و شناساندن‌ مكتب‌ و مذهب‌ جعفرى‌ و تربيت‌ شاگردان‌ و اصحاب‌ گرانقدر گامهاى‌ بلند برداشت.
نه‌ تنها تعليم‌ و تعلم‌ و نگاهبانى‌ فرهنگ‌ اسلامى‌ را امام‌ دهم(ع‌) در مدينه‌ عهده‌دار بود، و لحظه‌اى‌ از آگاهانيدن‌ مردم‌ و آشنا كردن‌ آنها به‌ حقايق‌ مذهبى‌ نمى‌آسود، بلكه‌ در امر به‌ معروف‌ و نهى‌ از منكر و مبارزه‌ پنهان‌ و آشكار با خليفه‌ ستمگر وقت‌ - يعنى‌ متوكل‌ عباسى‌ - آنى‌ آسايش‌ نداشت‌. به‌ همين‌ جهت‌ بود كه‌ عبدالله‌ بن‌ عمر والى‌ مدينه‌ بنا بر دشمنى‌ ديرينه‌ و بدخواهى‌ درونى، به‌ متوكل خليفه‌ زمان‌ خود نامه‌اى‌ خصومت‌آميز نوشت‌، و به‌ آن‌ امام‌ بزرگوار تهمتها زد، و نسبتهاى‌ ناروا داد و آن‌ حضرت‌ را مركز فتنه‌انگيزى‌ و حتى‌ ستمكارى‌ وانمود كرد و در حقيقت‌ آنچه‌ در شأن‌ خودش‌ و خليفه‌ زمانش‌ بود به‌ آن‌ امام‌ معصوم‌(ع‌) منسوب‌ نمود، و اين‌ همه‌ به‌ جهت‌ آن‌ بود كه‌ جاذبه‌ امامت‌ و ولايت‌ و علم‌ و فضيلتش‌ مردم‌ را از اطراف‌ جهان‌ اسلام‌ به‌ مدينه‌ مى‌كشانيد و اين‌ كوته‌ نظران‌ دون‌ همت‌ كه‌ طالب‌ رياست‌ ظاهرى‌ و حكومت‌ مادى‌ دنياى‌ فريبنده‌ بودند، نمى‌توانستند فروغ‌ معنويت‌ امام‌ را ببينند. و نيز "مورخان‌ و محدثان‌ نوشته‌اند كه‌ امام‌ جماعت‌ حرمين‌ (= مكه‌ و مدينه) از سوى‌ دستگاه‌ خلافت، به‌ متوكل‌ عباسى‌ نوشت: اگر تو را به‌ مكه‌ و مدينه‌ حاجتى‌ است، على‌ بن‌ محمد (هادى) را از اين‌ ديار بيرون‌ بر، كه‌ بيشتر اين‌ ناحيه‌ را مط‌يع‌ و منقاد خود گردانيده‌ است".
اين‌ نامه‌ و نامه‌ حاكم‌ مدينه‌ نشان‌ دهنده‌ نفوذ معنوى‌ امام‌ هادى‌ (ع‌) در سنگر مبارزه‌ عليه‌ دستگاه‌ جبار عباسى‌ است‌. از زمان‌ حضرت‌ امام‌ محمد باقر(ع‌) و امام‌ جعفر صادق(ع‌) و حوزه‌ چهار هزار نفرى‌ آن‌ دوران‌ پربار، شاگردانى‌ در قلمرو اسلامى‌ تربيت‌ شدند كه‌ هر يك‌ مشعلدار فقه‌ جعفرى‌ و دانشهاى‌ زمان‌ بودند، و بدين‌ سان‌ پايه‌هاى‌ دانشگاه‌ جعفرى‌ و موضع‌ فرهنگ‌ اسلامى، نسل‌ به‌ نسل‌ نگهبانى‌ شد و امامان‌ شيعه، از دوره‌ حضرت‌ رضا(ع‌) به‌ بعد، از جهت‌ نشر معارف‌ جعفرى‌ آسوده‌ خاطر بودند، و اگر اين‌ فرصت‌ مغتنم‌ در زمان‌ امام‌ جعفر صادق‌ (ع‌) پيش‌ نيامده‌ بود، معلوم‌ نبود سرنوشت‌ اين‌ معارف‌ مذهبى‌ به‌ كجا مى‌رسيد؟ به‌ خصوص‌ كه‌ از دوره‌ زندانى‌ شدن‌ حضرت‌ موسى‌ بن‌ جعفر (ع‌) به‌ بعد ديگر چنين‌ فرصتهاى‌ وسيعى‌ براى‌ تعليم‌ و نشر براى‌ امامان بزرگوار ما - كه‌ در برابر دستگاه‌ عباسى‌ دچار محدوديت‌ بودند و تحت‌ نظر حاكمان‌ ستمكار - چنان‌ كه‌ بايد و شايد پيش‌ نيامد.
با اين‌ همه، دوستداران‌ اين‌ مكتب‌ و ياوران‌ و هواخواهان‌ ائمه‌ طاهرين‌ ـ در اين‌ سالها به‌ هر وسيله‌ ممكن‌، براى‌ رفع‌ اشكالات‌ و حل‌ مسائل‌ دينى‌ خود، و گرفتن‌ دستور عمل‌ و اقدام‌ ـ براى‌ فشرده‌تر كردن‌ صف‌ مبارزه‌ و پيشرفت‌ مقصود و در هم‌ شكستن‌ قدرت‌ ظ‌اهرى‌ خلافت‌ به‌ حضور امامان‌ والاقدر مى‌رسيدند و از سرچشمه‌ دانش‌ و بينش‌ آنها بهره‌مند مى‌شدند و اين‌ دستگاه‌ ستمگر حاكم‌ و كارگزارانش‌ بودند كه‌ از موضع‌ فرهنگى‌ و انقلابى‌ امام‌ پيوسته‌ هراس‌ داشتند و نامه‌ حاكم‌ مدينه‌ و مانند آن، نشان‌ دهنده‌ اين‌ هراس‌ هميشگى‌ آنها بود. دستگاه‌ حاكم، كم‌كم‌ متوجه‌ شده‌ بود كه‌ حرمين‌ (مكه‌ و مدينه) ممكن‌ است‌ به‌ فرمانبرى‌ از امام‌ (ع‌) درآيند و سر از اطاعت‌ خليفه‌ وقت‌ درآورند. بدين‌ جهت‌ پيك‌ در پيك‌ و نامه‌ در پى‌ نامه‌ نوشتند، تا متوكل‌ عباسى‌ دستور داد امام‌ هادى‌(ع‌) را از مدينه‌ به‌ سامرا ـ كه‌ مركز حكومت‌ وقت‌ بود ـ انتقال‌ دهند. متوكل‌ امر كرد حاجب‌ مخصوص‌ وى‌ حضرت‌ هادى‌(ع‌) را در نزد خود زندانى‌ كند و سپس‌ آن‌ حضرت‌ را در محله‌ عسكر سالها نگاه‌ دارد تا همواره‌ زندگى‌ امام، تحت‌ نظر دستگاه‌ خلافت‌ باشد.
برخى‌ از بزرگان‌ مدت‌ اين‌ زندانى‌ و تحت‌ نظر بودن‌ را ـ بيست‌ سال‌ ـ نوشته‌اند. پس‌ از آنكه‌ حضرت‌ هادى‌ (ع‌) به‌ امر متوكل‌ و به‌ همراه‌ يحيى‌ بن‌ هرثمه‌ كه‌ مأمور بردن‌ حضرت‌ از مدينه‌ بود، به‌ سامرا وارد شد، والى‌ بغداد اسحاق‌ بن‌ ابراهيم‌ طاهرى‌ از آمدن‌ امام‌ (ع‌) به‌ بغداد با خبر شد، و به‌ يحيى‌ بن‌ هرثمه‌ گفت‌: اى‌ مرد، اين‌ امام‌ هادى‌ فرزند پيغمبر خدا (ص‌) مى‌باشد و مى‌دانى‌ متوكل‌ نسبت‌ به‌ او توجهى‌ ندارد اگر او را كشت‌، پيغمبر(ص‌) در روز قيامت‌ از تو بازخواست‌ مى‌كند. يحيى‌ گفت: به‌ خدا سوگند متوكل‌ نظر بدى‌ نسبت‌ به‌ او ندارد. نيز در سامرا، متوكل‌ كارگزارى‌ تُرك‌ داشت‌ به‌ نام‌ وصيف‌ تركى. او نيز به‌ يحيى‌ سفارش‌ كرد در حق‌ امام‌ مدارا و مرحمت‌ كند. "وصيف‌" خبر ورود حضرت‌ امام هادى(غ)‌ را به‌ متوكل‌ داد. از شنيدن‌ ورود امام‌ (ع‌) متوكل‌ به‌ خود لرزيد و هراسى‌ ناشناخته‌ بر دلش‌ چنگ‌ زد. از اين‌ مطالب‌ كه‌ از قول‌ يحيى‌ بن‌ هرثمه‌ مأمور جلب‌ امام‌ هادى(ع‌) نقل‌ شده‌ است‌ درجه‌ عظمت‌ و نفوذ معنوى‌ امام‌ در متوكل‌ و مردان‌ دربارى‌ به‌ خوبى‌ آشكار مى‌گردد، و نيز اين‌ مطالب‌ دليل‌ است‌ بر هراسى‌ كه‌ دستگاه‌ ستمگر بغداد و سامرا از موقعيت‌ امام‌ و موضع‌ خاص‌ او در بين‌ هواخواهان‌ و شيعيان‌ آن‌ حضرت‌ داشته‌ است‌. بارى‌، پس‌ از ورود به‌ خانه‌اى‌ كه‌ قبلا در نظر گرفته‌ شده‌ بود، متوكل‌ از يحيى‌ پرسيد: على‌ بن‌ محمد چگونه‌ در مدينه‌ مى‌زيست؟ يحيى‌ گفت‌: جز حسن‌ سيرت‌ و سلامت‌ نفس‌ و طريقه‌ ورع‌ و پرهيزگارى‌ و بى‌اعتنايى‌ به‌ دنيا و مراقبت‌ بر مسجد و نماز و روزه‌ از او چيزى‌ نديدم، و چون‌ خانه‌اش‌ را ـ چنانكه‌ دستور داده‌ بودى‌ ـ بازرسى‌ كردم، جز قرآن‌ مجيد و كتابهاى‌ علمى‌ چيزى‌ نيافتم.
متوكل‌ از شنيدن‌ اين‌ خبر خوشحال‌ شد، و احساس‌ آرامش‌ كرد.
با آنكه‌ متوكل‌ از دشمنان‌ سرسخت‌ آل‌ على‌ (ع‌) بود و بنا به‌ دستور او بر قبر منور حضرت‌ سيدالشهداء (ع‌) آب‌ بستند و زيارت‌ كنندگان‌ آن‌ مرقد مطهر را از زيارت‌ مانع‌ شدند، و دشمنى‌ يزيد و يزيديان‌ را نسبت‌ به‌ خاندان‌ رسول‌ اكرم‌ (ص‌) تازه‌ گردانيدند، با اين‌ همه‌ در برابر شكوه‌ و هيبت‌ حضرت‌ هادى‌ (ع‌) هميشه‌ بيمناك‌ و خاشع‌ بود.
مورخان‌ نوشته‌اند: مادر متوكل‌ نسبت‌ به‌ مقام‌ امام‌ على‌ النقى‌(ع‌) اعتقادى‌ به‌ سزا داشت‌. روزى‌ متوكل‌ مريض‌ شد و جراحتى‌ پيدا كرد كه‌ اطباء از علاجش‌ درماندند. مادر متوكل‌ نذر كرد اگر خليفه‌ شفا يابد مال‌ فراوانى‌ خدمت‌ حضرت‌ هادى‌ (ع‌) هديه‌ فرستد. در اين‌ ميان‌ به‌ فتح‌ بن‌ خاقان‌ كه‌ از نزديكان‌ متوكل‌ بود گفت‌: يك‌ نفر را بفرست‌ كه‌ از على‌ بن‌ محمد درمان‌ بخواهد شايد بهبودى‌ يابد.
وى‌ كسى‌ را خدمت‌ آن‌ حضرت‌ فرستاد امام‌ هادى‌ فرمود: فلان‌ دارو را بر جراحت‌ او بگذاريد به‌ اذن‌ خدا بهبودى‌ حاصل‌ مى‌شود. چنين‌ كردند، آن‌ جراحت‌ بهبودى‌ يافت‌.
مادر متوكل‌ هزار دينار در يك‌ كيسه‌ چرمى‌ سر به‌ مهر خدمت‌ امام‌ هادى‌ (ع‌) فرستاد. اتفاقا چند روزى‌ از اين‌ ماجرا نگذشته‌ بود كه‌ يكى‌ از بدخواهان‌ به‌ متوكل‌ خبر داد دينار فراوانى‌ در منزل‌ على‌ بن‌ محمد النقى(ع)‌ ديده‌ شده‌ است. متوكل‌ سعيد حاجب‌ را به‌ خانه‌ آن‌ حضرت‌ فرستاد. آن‌ مرد از بالاى‌ بام‌ با نردبان‌ به‌ خانه‌ امام‌ رفت‌. وقتى‌ امام‌ متوجه‌ شد، فرمود همان‌ جا باش‌ چراغ‌ بياورند تا آسيبى‌ به‌ تو نرسد. چراغى‌ افروختند. آن‌ مرد گويد: ديدم‌ حضرت‌ هادى‌ به‌ نماز شب‌ مشغول‌ است‌ و بر روى‌ سجاده‌ نشسته. امام‌ فرمود: خانه‌ در اختيار توست‌.
آن‌ مرد خانه‌ را تفتيش‌ كرد. چيزى‌ جز آن‌ كيسه‌اى‌ كه‌ مادر متوكل‌ به‌ خانه‌ امام‌ فرستاده‌ بود و كيسه‌ ديگرى‌ سر به‌ مُهر در خانه‌ وى‌ نيافت، كه‌ مُهر مادر خليفه‌ بر آن‌ بود. امام‌ فرمود: زير حصير شمشيرى‌ است‌ آن‌ را با اين‌ دو كيسه‌ بردار و به‌ نزد متوكل‌ بر. اين‌ كار، متوكل‌ و بدخواهان‌ را سخت‌ شرمنده‌ كرد.
امام‌ كه‌ به‌ دنيا و مال‌ دنيا اعتنايى‌ نداشت‌ پيوسته‌ با لباس‌ پشمينه‌ و كلاه‌ پشمى‌ روى‌ حصيرى‌ كه‌ زير آن‌ شن‌ بود مانند جد بزرگوارش‌ على(ع‌) زندگى‌ مى‌كرد و آنچه‌ داشت‌ در راه‌ خدا انفاق‌ مى‌فرمود.
با اين‌ همه، متوكل‌ هميشه‌ از اينكه‌ مبادا حضرت‌ هادى‌ (ع‌) بر وى‌ خروج‌ كند و خلافت‌ و رياست‌ ظ‌اهرى‌ بر وى‌ به‌ سر آيد بيمناك‌ بود. بدخواهان‌ و سخن‌ چينان‌ نيز در اين‌ امر نقشى‌ داشتند. روزى‌ به‌ متوكل‌ خبر دادند كه‌ : "حضرت‌ على‌ بن‌ محمد در خانه‌ خود اسلحه‌ و اموال‌ بسيار جمع‌ كرده‌ و كاغذهاى‌ زياد است‌ كه‌ شيعيان‌ او، از اهل‌ قم‌، براى‌ او فرستاده‌اند".
متوكل‌ از اين‌ خبر وحشت‌ كرد و به‌ سعيد حاجب‌ كه‌ از نزديكان‌ او بود دستور داد تا بى‌خبر وارد خانه‌ امام‌ شود و به‌ تفتيش‌ بپردازد. اين‌ قبيل‌ مراقبتها پيوسته‌ ـ در مدت‌ 20 سال‌ كه‌ حضرت‌ هادى‌ (ع‌) در سامره‌ بودند ـ وجود داشت.
و نيز نوشته‌اند : "متوكل‌ عباسى‌ سپاه‌ خود را كه‌ نود هزار تن‌ بودند از اتراك‌ و در سامرا اقامت‌ داشتند امر كرد كه‌ هر كدام‌ توبره‌ اسب‌ خود را از گل‌ سرخ‌ پر كنند، و در ميان‌ بيابان‌ وسيعى، در موضعى‌ روى‌ هم‌ بريزند. ايشان‌ چنين‌ كردند. و آن‌ همه‌ به‌ منزله‌ كوهى‌ بزرگ‌ شد. اسم‌ آن‌ را تل‌ "مخالى" نهادند.
آنگاه‌ خليفه‌ بر آن‌ تل‌ بالا رفت‌ و حضرت‌ امام‌ على‌ النقى‌ (عليه‌ السلام) را نيز به‌ آنجا طلبيد و گفت‌: شما را اينجا خواستم‌ تا مشاهده‌ كنيد سپاهيان‌ من‌ را. و از پيش‌ امر كرده‌ بود كه‌ لشكريان‌ با آرايشهاى‌ نظامى‌ و اسلحه‌ تمام‌ و كمال‌ حاضر شوند، و غرض‌ او آن‌ بود كه‌ شوكت‌ و اقتدار خود را بنماياند، تا مبادا آن‌ حضرت‌ يا يكى‌ از اهل‌ بيت‌ او اراده‌ خروج‌ بر او نمايند".
در اين‌ مدت‌ 20 سال‌ زندگى‌ امام‌ هادى‌ (ع‌) در سامرا، به‌ صورتهاى‌ مختلف‌ كارگزاران‌ حكومت‌ عباسى، مستقيم‌ و غير مستقيم، چشم‌ مراقبت‌ بر حوادث‌ زندگى‌ امام‌ و رفت‌ و آمدهايى‌ كه‌ در اقامتگاه‌ امام‌ (ع‌) مى‌شد، داشتند از جمله‌: "حضور جماعتى‌ از بنى‌ عباس، به‌ هنگام‌ فوت‌ فرزند امام‌ دهم، حضرت‌ سيد محمد ـ كه‌ حرم‌ مطهر وى‌ در نزديكى‌ سامرا (بلد) معروف‌ و مزار است‌ ـ ياد شده‌ است‌. اين‌ نكته‌ نيز مى‌رساند كه‌ افرادى‌ از بستگان‌ و مأموران‌ خلافت‌، همواره‌ به‌ منزل‌ امام‌ سر مى‌زده‌اند".

اصحاب‌ و ياران‌ امام‌ دهم‌ (ع‌)
در ميان‌ اصحاب‌ امام‌ دهم‌، برمى‌خوريم‌ به‌ چهره‌هايى‌ چون‌ "على‌ بن‌ جعفرميناوى" كه‌ متوكل‌ او را به‌ زندان‌ انداخت‌ و مى‌خواست‌ بكشد. ديگر اديب‌ معروف‌، ابن‌ سكيت‌ كه‌ متوكل‌، او را شهيد كرد. و علت‌ آن‌ را چنين‌ نوشته‌اند كه‌ دو فرزند متوكل‌ خليفه‌ عباسى‌ در نزد ابن‌ سكيت‌ درس‌ مى‌خواندند. متوكل‌ از طريق‌ فرزندان‌ خود كم‌كم، متوجه‌ شد كه‌ ابن‌ سكيت‌ از هواخواهان‌ على‌ (ع‌) و آل‌ على‌ (ع‌) است. متوكل‌ كه‌ از دشمنان‌ سرسخت‌ آل‌ على‌ (ع‌) بود روزى‌ ابن‌ سكيت‌ را به‌ حضور خود خواست‌ و از وى‌ پرسيد: آيا فرزندان‌ من‌ شرف‌ و فضيلت‌ بيشتر دارند يا حسن‌ و حسين‌ فرزندان‌ على‌ (ع‌)؟
ابن‌ سكيت‌ كه‌ از شيعيان‌ و دوستداران‌ باوفاى‌ خاندان‌ علوى‌ بود، بدون‌ ترس‌ و ملاحظه‌ جواب‌ داد: فرزندان‌ تو نسبت‌ به‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) و امام‌ حسين‌ (ع‌) كه‌ دو نوگل‌ باغ‌ بهشت‌ و دو سيد جنت‌ ابدى‌ الهى‌اند قابل‌ قياس‌ و نسبت‌ نيستند. فرزندان‌ تو كجا و آن‌ دو نور چشم‌ ديده‌ مصطفى‌ كجا؟
آنها را با قنبر غلام‌ حضرت‌ (ع‌) هم‌ نمى‌توان‌ سنجيد.
متوكل‌ از اين‌ پاسخ‌ گستاخانه‌ سخت‌ برآشفت‌. در همان‌ دم‌ دستور داد زبان‌ ابن‌ سكيت‌ را از پشت‌ سر درآوردند و بدين‌ صورت‌ آن‌ شيعى‌ خالص‌ و يار راستين‌ امام‌ دهم‌(ع‌) را شهيد كرد.
ديگر از ياران‌ حضرت‌ هادى‌(ع‌) حضرت‌ عبدالعظيم‌ حسنى‌ است. بنا بر آنچه‌ محدث‌ قمى‌ در منتهى‌ الآمال‌ آورده‌ است‌ : "نسب‌ شريفش‌ به‌ چهار واسطه‌ به‌ حضرت‌ امام‌ حسن‌ مجتبى‌ عليه‌ السلام‌ منتهى‌ مى‌شود .. " از اكابر محدثين‌ و اعاظم‌ علماء و زاهدان‌ و عابدان‌ روزگار خود بوده‌ است‌ و از اصحاب‌ و ياران‌ حضرت‌ جواد (ع‌) و حضرت‌ امام‌ هادى‌ (ع‌) بود. صاحب‌ بن‌ عباد رساله‌اى‌ مختصر در شرح‌ حال‌ آن‌ جناب‌ نوشته.
نوشته‌اند: "حضرت‌ عبدالعظيم‌ از خليفه‌ زمان‌ خويش‌ هراسيد و در شهرها به‌ عنوان‌ قاصد و پيك‌ گردش‌ مى‌كرد تا به‌ رى‌ آمد و در خانه‌ مردى‌ از شيعيان‌ مخفى‌ شد ...".
" حضرت‌ عبدالعظيم، اعتقاد راسخى‌ به‌ اصل‌ امامت‌ داشت‌. چنين‌ استنباط مى‌شود كه‌ ترس‌ اين‌ عالم‌ محدث‌ زاهد از قدرت‌ زمان، به‌ خاطر زاهد بودن‌ و حديث‌ گفتن‌ وى‌ نبوده‌ است‌، بلكه‌ به‌ علت‌ فرهنگ‌ سياسى‌ او بوده‌ است‌. او نيز مانند ديگر داعيان‌ بزرگ‌ و مجاهد حق‌ و عدالت، براى‌ نشر فرهنگ‌ سياسى‌ صحيح‌ و تصحيح‌ اصول‌ رهبرى‌ در اجتماع‌ اسلامى‌ مى‌كوشيده‌ است، و چه‌ بسا از ناحيه‌ امام، به‌ نوعى‌ براى‌ اين‌ كار مأموريت‌ داشته‌ است‌. زيرا كه‌ نمى‌شود كسى‌ با اين‌ قدر و منزلت‌ و ديانت‌ و تقوا، كسى‌ كه‌ حتى‌ عقايد خود را بر امام‌ عرضه‌ مى‌كند تا از درست‌ بودن‌ آن‌ عقايد، اطمينان‌ حاصل‌ كند ـ به‌ طورى‌ كه‌ حديث‌ آن‌ معروف‌ است‌ ـ اعمال‌ او، به‌ ويژه‌ اعمال‌ اجتماعى‌ و موضعى‌ او، بر خلاف‌ نظر و رضاى‌ امام‌ باشد. حال‌ چه‌ به‌ اين‌ رضايت‌ تصريح‌ شده‌ باشد، يا خود حضرت‌ عبدالعظيم‌ با فرهنگ‌ دينى‌ و فقه‌ سياسى‌ بدان‌ رسيده‌ باشد".

صورت‌ و سيرت‌ حضرت‌ امام‌ هادى (ع‌)
حضرت‌ امام‌ دهم‌ (ع‌) داراى‌ قامتى‌ نه‌ بلند و نه‌ كوتاه‌ بود. گونه‌هايش‌اندكى‌ برآمده‌ و سرخ‌ و سفيد بود. چشمانش‌ فراخ‌ و ابروانش‌ گشاده‌ بود. امام‌ هادى‌ (ع‌) بذل‌ و بخشش‌ بسيار مى‌كرد. امام‌ آن‌ چنان‌ شكوه‌ و هيبتى‌ داشت‌ كه‌ وقتى‌ بر متوكل‌ خليفه‌ جبار عباسى‌ وارد مى‌شد او و درباريانش‌ بى‌درنگ‌ به‌ پاس‌ خاطر وى‌ و احترامش‌ برمى‌خاستند.
خلفايى‌ كه‌ در زمان‌ امام‌ (ع‌) بودند: معتصم‌، واثق، متوكل، منتصر، مستعين، معتز، همه‌ به‌ جهت‌ شيفتگى‌ نسبت‌ به‌ قدرت‌ ظ‌اهرى‌ و دنياى‌ فريبنده‌ با خاندان‌ علوى‌ و امام‌ همام‌ حضرت‌ هادى‌(ع) دشمنى‌ ديرينه‌ داشتند و كم‌ و بيش‌ دشمنى‌ خود را ظ‌اهر مى‌كردند ولى‌ همه‌، به‌ خصال‌ پسنديده‌ و مراتب‌ زهد و دانش‌ امام‌ اقرار داشتند، و اين‌ فضيلتها و قدرتهاى‌ علمى‌ و تسلط وى‌ را بر مسائل‌ فقهى‌ و اسلامى‌ به‌ تجربه، آزموده‌ و مانند نياكان‌ بزرگوارش‌ (ع‌) در مجالس‌ مناظ‌ره‌ و احتجاج‌، وسعت‌ دانش‌ وى‌ را ديده‌ بودند. شبها اوقات‌ امام‌ (ع‌) پيوسته‌ به‌ نماز و طاعت‌ و تلاوت‌ قرآن‌ و راز و نياز با معبود مى‌گذشت‌. لباس‌ وى‌ جُبه‌اى‌ بود خشن‌ كه‌ بر تن‌ مى‌پوشيد و زير پاى‌ خود حصيرى‌ پهن‌ مى‌كرد. هر غمگينى‌ كه‌ بر وى‌ نظر مى‌كرد شاد مى‌شد. همه‌ او را دوست‌ داشتند. هميشه‌ بر لبانش‌ تبسم‌ بود، با اين‌ حال‌ هيبتش‌ در دلهاى‌ مردم‌ بسيار بود.

شهادت‌ امام‌ هادى‌ (ع‌)
امام‌ دهم‌ ، حضرت‌ هادى‌ (ع‌) در سال‌ 254 هجرى‌ به‌ وسيله‌ زهر به‌ شهادت‌رسيد. در سامرا در خانه‌اى‌ كه‌ تنها فقط فرزندش‌ امام‌ حسن‌ عسكرى‌ بر بالين‌ او بود. معتمد عباسى‌ امام‌ دهم‌ را مسموم‌ كرد. از اين‌ سال‌ امام‌ حسن‌ عسكرى‌ پيشواى‌ حق‌ شد و بار تعهد امامت‌ را بر دوش‌ گرفت. و در همان‌ خانه‌اى‌ كه‌ در آن‌ بيست‌ سال‌ زندانى‌ و تحت‌ نظر بود، سرانجام‌ به‌ خاك‌ سپرده‌ شد.

زن‌ و فرزندان‌ امام‌ هادى‌ (ع‌)
حضرت‌ هادى‌ (ع‌) يك‌ زن‌ به‌ نام‌ سوسن‌ يا سليل‌ و پنج‌ فرزند داشته‌ است.
1) ابومحمد حسن‌ عليه‌ السلام‌ ( امام‌ عسكرى‌ (ع‌) يازدهمين‌ اختر تابناك‌ ولايت‌ و امامت‌ است).
2) حسين‌.
3) سيد محمد كه‌ يك‌ سال‌ قبل‌ از پدر بزرگوارش‌ فوت‌ كرد ، جوانى‌ بود آراسته‌ و پرهيزگار كه‌ بسيارى‌ گمان‌ مى‌كردند مقام‌ ولايت‌ به‌ وى‌ منتقل‌ خواهد شد. قبر مطهرش‌ كه‌ مزار شيعيان‌ است‌ در نزديكى‌ سامرا مى‌باشد.
4) جعفر.
5) عايشه، يا به‌ نقل‌ شادروان‌ شيخ‌ عباس‌ قمى‌ "عليه".
منبع مجمع جهاني اهل‎بيت(عليهم ‎السلام)


کد مطلب: 32651

آدرس مطلب :
https://www.avapress.net/fa/news/32651/زندگینامه-حضرت-امام-علي-النقي-عليه-السلام

آوا
  https://www.avapress.net