با ظهور و بعثت پیامبر اسلام، همه چیز نه تنها در شبه جزیره ی عربستان که در سراسر جهان دگرگون گردید و حتی دیری نپایید که دو دولت مقتدر و مجهز با تمام امکانات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آن زمان که روم شرقی- غربی و ایران ساسانی باشد، نیز به شدت متلاشی شد.
عامل اصلی این تحولات و دگرگونی ها با بعثت حضرت محمد مصطفی(ص) رقم خورد. این که چگونه این تحولات بزرگ با آمدن یک شخص امی و درس نخوانده و دانشگاه نرفته و معلم ندیده، به وقوع پیوست، نیازمند بررسی، تأمل و دقت لازم می باشد.
بایستی بعثت، بیشتر به بررسی گرفته شود و مورد واکاوی و بازشناسی قرار گیرد تا به صورت اساسی و درست در باره ی آن معرفت حاصل گردد که پیامبر بزرگ اسلام با چه پیامی آمد که اذهان مردم به یکبارگی متحول گردید و وضعیت اجتماعی، فکری و سیاسی تغییر کرد و همه به سوی راهی دیگر و مسیر دیگر، به حرکت افتادند و واقعا چنین حادثه ی بزرگی در دل تاریخ بی نظیر است.
اگر به تاریخ نگاه انداخته شود و قرآن به مطالعه رود، به این نتیجه می رسیم که عامل پیروزی پیامبر اسلام بر سنت جهل، احترام به آگاهی و قلم، برابری، برادری و شایستگی محوری بوده است و بدین جهت، کاری که در آغاز رسالت خویش انجام داد، بیداری مردم و تعلیم علم به مردم بود. با آن که در روزگار آن سامان، هر کسی حق تعلیم علم نداشت و آگاهی حق عمومی نبود و منحصر به افراد خاص بود، یعنی خسرو پرویز، پادشاه دولت ساسانی به تعداد قابل ملاحظه، اجازه ی کسب دانش داده بود که آنها شامل درباریان می شد و توده های مردم را در بر نمی گرفت و در جامعه ی عرب نیز امتیازات به کسانی می رسید که از طبقات بالای اشرافی بودند. این چنین شرایط در فضای آن زمان چرخش داشت که پیامبر اسلام با شعار خواندن و نوشتن آمد و سدهای مستحکم جهالت را شکستاند و به ملت ها آموزاند که کسانی در پیشگاه خدا و نزد من محترم است که با آگاهی، تقوا پیشه کنند و در راه خدا گام بگذارند و از پرستش خدایان و سنت های جاهلی رو گردان شوند.
پیامبر اسلام با روش آگاهی بخشی و شایسته سالاری و تقوا محوری به زودترین فرصت، بزرگترین تشکیلات را از افراد آگاه، توانا، پرهیزگار، خداپرست و قلم به دست و قدرتمندترین دولت را از توده های محکوم مردم شکل بخشید که نظیر آن در تاریخ بشر، کمتر تکرار گردیده و یا هیچ نگردیده است. یعنی پیامبر با جهل جهال و ظلم ظالمان و وحشی بازی بربریت، با خواندن و نوشتن مبارزه نمود و به زودترین هنگام موفق شد و چنان نوری بر ظلمت تابید که قبیله ای را یارای مقابله با ایشان نبود و کفار قریش دست به هر نیرنگی می زدند تا نور هدایت بعثت را خاموش سازند، روزنه ی دیگر بر مردم باز می شد و راه های دیگری برای مردم گشایش می یافت و این تابش نور آگاهی، برادری و برابری و شایسته محوری و تقوا گرایی و خدا پرستی بود که کفار توان مقابله با پیامبر را از دست داده بودند و مردم خودجوش و پرخروش به سمت حضرت محمد مصطفی(ص)، مردی از تبار مدنیت، می رفتند.
وقتی سرشت انسان و ظهور اسلام با آگاهی گره خورده و امروز جهان با علم و فن به گردش افتاده، امکان ندارد که تصمیم تعدادی از دولت مردان افغانستان در زمینه ی قبضه ی استعدادها و جلوگیری از شکوفایی آگاهی و بیداری و دانش انسانی، اجرایی شود. زیرا در زمان حاکمیت جهالت اعراب، نشانی از آگاهی و دانایی میان مردم کمتر دیده می شد و با آن هم، سدهای ظلمت شکست و روشنایی علم گسترده شد. اینک که فضا کاملا با نسل آگاهی طلب و علم پژوه همراه گردیده، دیگر محال است که جلو درخشش شعله های دانایی سد گردد.
و واقعا تأسف آور و حیرت برانگیز است که در شرایط این چنینی، تعدادی به جلوگیری از تابش نور دست یازند و اگر هم این گونه حرکت ها از میان بشر سر بلند نمایند، باز هم موفق به بستن روزنه ی نور نمی شوند.
علم که به چراغ و تابش نور تفسیر گردیده، خود می درخشد و اذهان و افکار نسلی که با این ابزار (علم) مجهز می گردد، بی تردید، موفق و مسلط بر وضعیت خواهد بود و هیچ وسیله و قدرتی توان متوقف ساختن آن را ندارد.
اما آنچه برای ما جالب توجه می باشد این است که ما نسلی از پیروان مکتب اسلام هستیم و پیامبر ما با تمام توان، تلاش ورزید تا بشر به آگاهی برسد و از زیر حاکمیت ظلمت نجات یابد و از قید جهالت رهایی به دست آورد و حکومت بربریت بر مدنیت را پایان دهد. ولی ما با این وجود کوشش می کنیم که فضای ظلمانی همچنان باقی بماند و سرنوشت ما با جهالت و ظلمت رقم بخورد و مدنیت نباشد و بربریت، حاکم باشد.
نویسنده: محمد عظیم فکوری