تمهید: پیادهروی عظیم اربعین به عنوان بزرگترین اجتماع دینی جهان، از چندسال به اینسو، از چند روز مانده به چهلمین روز سالگرد شهادت امام حسین و فرزندان و یاران آنحضرت علیهمالسلام، به سمت کربلای معلی، جریان مییابد.
بر بنیاد گزارشها، در این رویداد بزرگ و بیمانند بیش از ۲۰ میلیون زائر از سراسر سرزمینهای اسلامی و دیگر نقاط جهان در کربلا و سایر اماکن مذهبی شیعی در عراق گردهم میآیند و اربعین حسینی از این جهت به عنوان بزرگترین گردهمایی دینی در جهان، بینظیر و رکورددار است.
امسال در آستانه فرارسیدن اربعین حسینی، خبرنگار "آوا" با راهپیمایان از مرز ایران با عراق به سمت نجف و کربلا و سایر عتبات عالیات، همراه شده تا مشاهدات خود از این اتفاق عظیم معنوی را در قالب چند گزارش پیوسته، در اختیار مخاطبان قرار دهد.
آنچه در ادامه میخوانید، قسمتی دیگر از این سلسله گزارشها است:
مقصد بعدی، کربلای معلی است. ساعت ۳ عصر روز ۷ عقرب مصادف با ۱۹ صفر است. با موتر همراه با جمعی از همکاران راه میافتیم. اگرچه قرار بود زودتر حرکت کنیم تا توفیق شرکت در راهپیمایی داشته باشیم؛ اما بنا به دلایلی نشد. می خواستیم تجربه سال قبل را بار دیگر تکرار کنیم یعنی بخشی از راه را با موتر و قسمت انتهایی آن تا حرم مطهر را پیاده برویم؛ اما ظاهرا امسال فکرش را نکرده بودیم که به دلیل ازدحام مسیر، امکان اشتراک در راهپیمایی نیست. فاصله از نجف تا کربلا ۸۰ کیلومتر است؛ اما راه بسیار شلوغ بود و مسیر یکساعته را در ۸ ساعت پیمودیم و ساعت ۱۱ شب در داخل شهر اما حومه حرم پیاده شدیم که تا حرم مطهر حد اقل دو ساعت پیادهروی داشت. بیش از یکساعت راه را پیاده پیمودیم؛ اما در عین حال به موکب ها هم سر می زدیم تا محل اسکان پیدا کرده، شب را به استراحت بپردازیم تا برای مراسم روز اربعین انرژی کافی داشته باشیم؛ ولی در هر موکب، اضافه بر ظرفیت زوار حضور داشتند.
حدود ۱۲ و نیم شب از چند هوتل خبر گرفتیم؛ اما بازهم جا نبود و در نهایت با یکی از هوتل ها توافق به عمل آمد که در قسمت لابی آن بنشینیم تا اگر اتاقی خالی شد اجاره کنیم، در غیر آن به گونه ای از مبل های لابی برای نشستن یا استراحت بهره ببریم. برخی از دوستانم توانستند بخوابند و بعضی دیگر هم نتوانستند بخوابند؛ اما من مشغول نوشتن گزارشی شدم تا ساعت شد ۳ بامداد، اول خودم رفتم تجدید وضو و سپس بقیه همکاران را پیشنهاد کردم وضو کنند تا سریع تر به سمت حرم راه بیافتیم و زودتر جای مناسب پیدا کرده، نماز صبح را در جماعت حرم اقامه کنیم.
پس از تجدید وضوی همه همکاران، ساعت ۴ صبح شد. در کربلا حدود ساعت ۵ اذان صبح می شد. با عجله راه رفتیم تا اذان صبح به حرم حضرت ابوالفضل العباس(ع) رسیدیم و سعی کردیم به سرعت وارد بین الحرمین شویم تا در نماز جماعت شرکت کنیم؛ اما انگار نه انگار اینجا کربلاست و بین الحرمین. مثل اینکه از زمین و آسمان آدم جوشیده و صف اندر صف محیط بین الحرمین و اطراف آن مملو آز آدم نمازگزار است و ازدحام به گونه ای است که برای بسیاری فرصت نمازگزاردن در جماعت نیز فراهم نشد از جمله من و همکاران و حتی در راه پله های فلزی مشرف بر حرمهای مطهر آدم ایستاده بود.
منتظر ماندیم تا نماز تمام شد و اول به حرم حضرت امام حسین(ع) مشرف شدیم. جمعیت در بین الحرمین آنقدر فشرده و انبوه بود که از سمت حرم حضرت ابوالفضل العباس(ع) به سختی خود را به در ورودی حرم سیدالشهدا(ع) رساندیم. هنگام ورود به داخل محوطه حرم، انگار فشار قبر را تجربه کردیم و در داخل محوطه هم جای سوزن انداختن نیست.
به هر ترتیبی هر تعداد آدم بودیم تقسیم شدیم و هرکدام در یک جایی در میان مردم و صفوف نمازگزاران خود را داخل نمودیم تا قبل از زیارت، نماز صبح را ادا کنیم. پس از آن زیارتنامه امام حسین(ع) را قرائت کرده، نماز آن را به جا آوردیم و سپس به سمت ضریح مقدس سیدالشهداء(ع) و محل دفن شهدا مراجعه کردم.
به هر حال، روحیه و هوای خاصی پیدا کردم. انگار در روز عاشورا و در میدان رزم هستم و هرلحظه و مرتب فریادها و پیامهای امام حسین(ع) را می شنوم که مرتب نهیب میزند که من حسین برای احیای دین و اصلاح امت جدم اینهمه زحمات را متقبل شدم و جانهای خود و جوانان خویش را در راه خدا تقدیم کردم؛ اما مدعیان پیروی من چه کردند و چه می کنند؟! چرا صرفا به شعار بسنده کرده اند و چطور است که با وصف اعلام دوستی با من و وفاداری با جد و آباء و فرزندان من، در عمل هیچگونه رویکرد مناسبی ندارند؛ اما من هم با زبان بی زبانی حالا جهت تبرئه یا توجیه عملکرد خود، به امام خود عرض کردم: فدایتان شوم تاکنون خیلی تلاش کردم و اگرچه خودم هم از این تلاش ها راضی نیستم؛ اما حسین جان! باور کن سر به کفم و جانم هرلحظه در طبق اخلاص ماندگی است و آماده جان دادنم. امام من! عزیز دل زهرا(س)! نور چشم علی(ع)! و جان و جمال پیامبر(ص)! اگر قبول نداری یکبار نگاه کنید به شهدایی که تا هنوز در افغانستان تقدیم کردیم، شهدای ترور، شهدای انفجار و انتحار، شهدای مساجد و مراکز به ویژه شهدای مظلومی که در دفاتر مرکزی مرکز فعالیتهای فرهنگی اجتماعی تبیان و خبرگزاری صدای افغان(آوا) در کابل به وسیله دشمنان دین، تقدیم شد، همه و همه به عشق شما و به انگیزه پیروی راه شما و تبلیع و ترویج اهداف شما و در نهایت برای به خدا رسیدن شهید شدند. حسین جان! درست است که اگر کل عالم به بدترین و فجیعترین وجه کشته شوند یک درصد فجایع پیش آمده در کربلا علیه شما و خاندان شما را نمی تواند در خود داشته باشد؛ اما حسین جان! چه کنم که وسع و توان من همینقدر است؛ اما حسین جان! از تو میخواهم به جان خودت، به جان مادرت زهرا(س) قسم، به جان پدر و جدت سوگند، اول از خدا بخواه زمینه ظهور مولای ما حضرت حجت(عج) را فراهم کند که دنیا پر از ظلم و جور است تا حکومت عدل و داد برقرار کند و ثانیا از خدا برای ما توفیق حرکت در راه خودت را طلب بفرما.
حسین جان! در این دنیا هیچ آرزویی ندارم جز سربازی راه شما، جز خدمت به امت جدت رسول الله(ص) و جز فراهم کردن زمینه ظهور فرزند برومندت حضرت مهدی موعود(عج) و سربازی در رکاب آن آقا؛ اما حسین جان! عدد ما قلیل است و امکانات ما کم و دشمنان عدد شان کثیر است و امکانات شان وافر؛ ولی با آنهم هیچ واهمه ای ندارم، چون میدانم خدای متعال حامی و نگهبان ماست؛ اما بازهم از تو می خواهم شفاعتم کنی تا خدای متعال توجه بیشتر نموده، مرا یارای جدی تر بخشیده تا در برابر دشمنان خدا و شما با قد رساتر برزمم و مردم مظلوم افغانستان و جهان اسلام را از شر استکبار جهانی خلاصی ببخشم.
به هر ترتیب مطالب دیگری نیز بود که با مولای خود امام حسین(ع) در میان گذاشتم و سپس زیارت امام حسین(ع) در روز اربعین را قرائت کرده، پس از ادای دو رکعت نماز آن، از حرم امام حسین(ع) بیرون شدم و به سمت حرم علمدار کربلا، نماد وفا، صداقت و میدانداری حضرت ابوالفضل العباس(ع) مشرف شدم. در محضر مبارک آن آقا هم تمام اعمال اجرا شده در محضر برادر بزرگوارش امام حسین(ع) را به جا آوردم و پس از خروج به همکاران گفتم از همینجا مستقیم به ترمینال برویم تا شاید سریع تر موتر گیر آورده عازم نجف شویم.
حدود ساعت ۹ صبح بود، پس از خرید مهر و تسبیح خاک کربلا حرکت کردیم، انگار در میان سیل طوفانزای آدمها قرار گرفتیم. اول گفتم شاید این جمعیت پس از رفتن هر فرد و گروه و دسته به محل استراحت خود پراکنده شود؛ اما انگار این جمعیت هم مثل ما اندیشیده که اگر زود بروند به راحتی موتر گیر می آورند. از حرم تا محل ترمینال حدود ۲ ساعت پیاده روی بود، ده ها هزار آدم به سمت ترمینال سرازیر شدیم به گونه ای که یک سر آن به ترمینال رسیده بود؛ اما سر دیگر آن در خود حرمین شریفین؛ چرا که از حدود ۱۱ قبل از ظهر که به ترمینال رسیدیم تا حدود ساعت ۱۶ که در ترمینال دنبال موتر میگشتیم آدمها مثل سیل به سمت ترمینال سرازیر می شدند. البته تنها این ترمینال نبود و بعدا که ترمینال های مختلف را سر زدیم وضع از همین قرار بود و زوار تنها از همان خیابانی که ما تردد می کردیم تردد نمی کردند؛ بلکه از خیابانهای مختلف به سمت ترمینالها در حرکت بودند.
ما حدود ساعت ۱۷ (آنهم پس از رفت و آمد به چند نقطه دیگر که هر نقطه حدود یکساعت از هم فاصله داشتند) موتر آنهم دربست به مقصد نجف پیدا کردیم.
در کل بیش از ۲۵ ساعت مرتب راه رفتیم و یا سرپا بودیم بدون اینکه پلکی روی هم گذاشته باشیم؛ اما نه من و نه هیچیک از همراهانم نه تنها احساس ناراحتی نداشتیم؛ بلکه حظ می کردیم و هرچه به این به گفته دیگران علافی افزوده میشد خوشحال تر میشدیم که در این مسیر هرچه تلاش کنیم و زحمت بکشیم کم است و ناچیز و قطعا ثانیه ثانیه آن از اجر عظیم برخوردار است.
به هرحال آنچه که از روایت این سفر در کربلا میخواهم عنوان کنم عظمت مراسم اربعین حسینی(ع) است. به واقعیت امر حضور زوار از پیروان مذاهب و حتی ادیان مختلف و از کشورهای متعدد دنیا، یک پدیده طبیعی نمی تواند باشد. جمعیت نزدیک به ۳۰ ملیون نفر آنهم اینگونه پذیرایی و... جز اینکه به افسانه و خیال بماند چیز دیگری نیست؛ اما شما همین برداشت افسانه ای را در واقعیت و حقیقت ماجرا می بینید و احساس می کنید که وجود دارد و قطعا این پدیده بی نظیر جز اینکه مقدمه ظهور حضرت حجت(عج) باشد چیز دیگری نخواهد بود.
انشاءلله امیدواریم که سال آینده با آمادگی بیشتر در این راهپیمایی بزرگ شرکت کنیم.