مولوی مختار مفلح ؛ رهبر حزب نهضت اسلامی افغانستان در رابطه با اثرات و پیامد های نهضت عاشورا گفت: به روایت نویسندگان مغرب زمین درشبی که فردای آن حصار قسطنطینه ( استانبول کنونی) شکسته می شد و این شهر به دست محمد فاتح گشوده می گردید ، محفل و داعیه ای در کلیسای پر ابهت ایا صوفیا برگزار گردید.
قیصر امپراتوری بییزانس که در شجاعت هرگز کوتاهی ای نکرده بود در این شب از برابر صف افراد خانواده و اشراف دربار می گذشت و با یکا یک حاضران وداع می گفت .
آنانی که در آن لحظه حضور داشتند از روایت رقت بار و تاثر انگیز آن شب و اینکه چه اشکهایی در آن دم ریخته شد را حکایت کرده اند که برای هر کسی می تواند در عین عبرت ، عبراتی ( اشکهایی ) را نیز از دیدگان بباراند ...
قیصر ... فرمانروای روم شرقی امروز چنان بیچاره شده که دل گرفتن از خانواده برای او بسیار سنگینی می کند !
اما ... آنگاه که درموقعیتی فرا تر در تاریخ قرار بگیری و با نگاهی عبرت انگیز به کارزار حسینی بنگری بی هیچ تردیدی لرزه به اندامت می افتد ؛ می بینی نوه رسول الله چگونه با حرم خود برای پاسداری از دین خدا برخاسته و کمر برزده است ؟
می بینی که این مشک ختام فضیلت که هنوز عطر بوسه رسول الله از جای جای وجود او می تراود چه سان در دشتی تهی از مهر و عاطفه، تهی تر از همه آنچه در این عالم بار ملایمت دارد با دیو مصاف می دهد و نمی لرزد؟
از جایگاهی فراتر در تاریخ می نگری !
حسین را می بینی که با آل و عیال از چارسو در حصار کمان داران و نیزه داران سپاه اموی در آمده است ولی هنوز از جبین ابو عبدالله هرگز عرق ترس و دستپاچگی نمی چکد ...
در کنج و کنار زیر این خیمه نشینان هرگز اضطرابی نیست ... کودکان حسین که لب همه از شیر عشق و تقوا برق می زد امروز چنان تفتیده وخشن شده است که رگه های یاقوتی زیادی برآن به فوران آمده است ...
می بینی که این حسین است ک خریطه یی به دست مسیر قافله ای را نشانی می کند... قافله ای که از منبع وحیانی به دست رسول الله به سفر در امتداد ابد فرستاده شده است ...
این حسین در این جا برای این آمده است تا در لحظه ای پراز ماجرا نقشه ای برای مسیری درست برای کاروان کیش محمدی بکشد ... نام حسین را از آن لحظه که او در زیر برق شمشیر ها وسرنیزه ها هنوزباقامتی رسا ایستاده بود حتی پیش از آن تا امروز و حتی تا مدت ها دورتر از امروز بشریت تکرارمی کند .
شاید آن لحظه را خدا این گونه معین کرده بود که با پیوند با نام او چون زخمه ای هر از گاهی بر تار های رباب زمانه بنوازد و خواب های گران بشریت را با آوای آن فرو شوید ... تکانه هایی در اعماق هستی آن به وجود بیاورد ...
حسین گفت: نه انگارید که پیوند های حسی وفراحسی او می توانند دروجدان های مستکبران سدی از رحمت و عاطفه ایجاد کند ...
او گفت تمثیل های بیشماری از آیه های قرآن که تا آن دم حکایت امتی ابتر پنداشته می شد اینک با خون او تفسیر می گردد ... پرورش ابراهیمی در حریم آزر، آسیه ای در بالین فرعون، عمرو بن هشامی( ابوجهل) در همسایگی محمد ... قدرتی در دست جباری چون یزید درسایه حضور اصحاب ... همه الگو های واقعی ای اند از معانی قرآنی که در گذشته ای نه چندان دور به زبان جد او جاری گردیده بود ...
و حسین گفت که گذاردن سپر در برابر آنانی که ستمگری را حربه ای موثر برای خفه ساختن آزادی می دانند نمی تواند زندگی را به ارمغان بیاورد ...
زندگی یک قدم بلند تر از آن بی زبانانی که به مشت علفی قانع اند قربانی می طلبد ، چه به آن شاهینی که هوای عرش نشینی به سر و آرمان قدس گزینی در دل دارد !
حسین همه چیز است ... همه کس است ... معلم است که آزادگی و آزاده زیستن را آموخته است ... مجاهد است که در برابر دیو های سرکش نفس که رهبر به سوی زیستن در لجن زار هاست را حکیمانه زیر گرفته است ... قرآن شناس است که با آیه آیه قرآن شب کرده و روز را به سرآورده و در برابر تکه های این پیام الهی دست پیش بر به ادب استاده است ...
انقلابگر است او در ضمیر های مرده که در اثر طغیان هانی آتش زیرخاکستر جاهلیت که دود آن خمود شان کرده بود آتشفشانی را فعال کرده است... حسین در واقع نیاز زمانه است چنان نیازی که همه باید با آن خود را محک زنند ...
بوته آزمونی است که می باید آن که داعیه مسوولیتی را عنوان نموده اند و می نمایند خود را با آن باید بیازمایند ...
حسین آمد و باور آورد و باران پر برکتی بارید که از زمین های دل و دماغ بیشماری شقایق ایمان رست و این آغازی خونین فرجامی سبز پیش پای امت گذاشت ... فرجام سبز بقا در مسیر ابدیت زمان و فراخی مکان ...
این کار حسینی دلیرانگی را آموخت نه اشکی در وداع به روی چند دلشکسته ای که امروز نام شان سرخط شکست ها و تاریکی ها ست ... نه آن کاری که قیصر در شب وداع انجام داد ...