گفتمانی در حوزه تمدن مشترک ایران و خراسان تاریخی – فرهنگی تحت عنوان " واکاوی گفتمان مسلط تاریخی- فرهنگی ایران و افغانستان؛ تلاشی برای بازنگری و گشایش افقهای تازه" از سوی جمعیت فکر در موسسه تحصیلات عالی صابر در کابل برگزار شد.
در این مراسم داکتر مجیب الرحمن رئیس سخنگوی ریاست اجرائیه درجمع اساتید دانشگاه و دانشجویان طی سخنانی گفت: در تقسیم بندیهای بزرگ یا کلان حوزههای تمدنی ما مربوط حوزه مشترک تمدنی ایران و خراسان تاریخی-فرهنگی میشویم. این حوزه تاریخ طولانی و ویژگیهای تمدنی-فرهنگی مختص به خود را دارد. یکی از ویژگیهای این حوزه به علاوه مشترکات تاریخی و فرهنگی٬ تنوع و کثرت قومی٬ زبانی و تباری آن است. اقوام و دودمانهای مختلفی در خلق و باروری تمدن و فرهنگ این حوزه نقش داشتهاند.
به گفته آقای رحیمی، یکی از تحولات عمده در تاریخ این حوزه تمدنی مشترک توسعه طلبی و لشکر کشیهای استعمار روس٬ بریتانیا و فرانسه است. پیامد این تحول و تزلزل و بیجایی گرامرشکن٬ واردشدن اجباری این حوزه به نظم نوین جهانی استوار بر دولتهای ملی است.
این کارشناس فرهنگی با اشاره به نظریه گفتمان لکلو و موف افزود: تقسیم بندیها و مرزکشیهای گاهی ناعادلانه نوین استوار بر سرزمین و حاکمیت در منظومه نظم نوین استوار بر دولتهای ملی شیرازه یا موزاییک تاریخی-فرهنگی این حوزه را برهم زده است٬ اقوام و گروههای قومی را بدون اراده و خواست آنان تقسیم نموده و نظم و ساختار نوینی را در حوزه مشترک تمدنی شکل داده است.
به باور آقای رحیمی، پیامد عمده و اساسی شکلگیری دولتهای ملی با مرزهای جدید در نظم نوین جهانی٬ برساخت ناسیونالیزم ملی انحصارگرای نسخه برداری شده از کشورهای استعماری و تجربه کشورهای غربی استوار برغیریت سازی است.
سخنگوی ریاست اجرائیه گفت: این رویکرد نوین و شکلگیری گفتمانهای ملی انحصارگرای استوار بر قاعده غیریت سازی «ما» و «دیگری»٬ «داخلی» و «خارجی» و بالآخره «دوست» و «دشمن» و نگاه از این منظر به تاریخ و فرهنگ در حوزه مشترک تمدنی٬ به ویژه در پیوند به افغانستان و ایران٬ تنگناها٬ مشکلات و جنجالهای فراوانی در حوزه تاریخ٬ فرهنگ٬ نگاه مشترک به حوزه تمدنی٬ شناخت و بالآخره روابط و همکاری مشترک خلق کرده است.
آقای رحیمی افزود: برای عبور از این تنگنا و گشودن افقهای تازهای برای بازنگری و شناخت مجدد٬ در این جستار به واکاوی گفتمان مسلط تاریخی-فرهنگی حاکم بر روابط ایران و افغانستان میپردازم و با برشمردن زمینههای نو در پیتحولات نیم قرن اخیر و گامهایی که از سوی حکومتها و نهادهای جامعه مدنی دو کشور برداشته شده است٬ نظریه «حوزه مشترک تمدنی» را به عنوان دال مرکزی گفتمان جدید پیشنهاد میکنم.