پس از حضور بلوک غرب به سرکردگی ایالات متحده امریکا در افغانستان، اوضاع این کشور روز به روز وخامت بیشتری را تجربه کرده است؛ تا آنجا که مردم این کشور مسلمان از بدو ورود نیروهای بیگانه به کشور شان تا اکنون که بیشتر از یک و نیم دهه را احتوا می کند، یک روز و شب آرام و خوشی را تجربه نکرده اند و بر عکس روز تا روز و لحظه به لحظه به وخامت اوضاع در این سامان و به تبعه آن در سایر کشورهای منطقه، افزوده می شود.
این روزها برداشت و تحلیلی بر سر زبانهای مردم افتاده که در صورت درست و دقیق بودن، موجبات نگرانی بیشتر را برای افغانستان و دولت و ملت آن فراهم می کند. بسیاری از صاحبنظران با توجه به نظریه "تئوری توطئه" به این باوراند که غرب و در راس آن سران واشنگتن، طرح خطرناک و توطئه آمیزی را برای افغانستان و دولت و ملت آن در نظر گرفته و در حال حاضر مشغول اجرا و عملی کردن آن در این کشور اسلامی اند.
آنان می گویند طراحان گوش به فرمان کاخ سفید پلان و نقشه ۵۰ ساله ای را برای تغییر افغانستان و دولت و ملت آن در جهت دلخواه سران ایالات متحده امریکا در نظر گرفته و در طول این سالها اوضاع افغانستان را در یک مسیر و جهت مشخص هدایت و مدیریت کرده اند.
از دید این دسته از آگاهان، آغاز اجرای این طرح از شکست شوروی سابق در افغانستان بوده و تا برقراری یک نظام و رژیم صد در صد وابسته به ایالات متحده امریکا در افغانستان، ادامه خواهد یافت. مانیفیست این طرح به این گونه است که پس از شکست شوروی در افغانستان، نخست به مجاهدین اجازه تشکیل دولت اسلامی داده شود؛ اما عوامل و جواسیس غرب به خصوص دولت امریکا، بیکار نباشند و برای بدنام کردن مجاهدین و دولت نوپای آنها و البته به کمک پاکستانی ها، آتش جنگهای داخلی را در میان آنان شعله ور کنند و به هیچ عنوان نگذارند تا مجاهدین توانایی پی ریزی یک دولت مردمی و اسلامی را پیدا کنند.
طبق نقشه، مردم نسبت به دولت مجاهدین بدبین می شوند و زمینه برای حضور نظام طالبانی در افغانستان فراهم می شود.
دولت طالبان به عنوان استیپ و مرحله دوم تئوری توطئه، رسالت دارد تا با اعمال و برخوردهای قرون وسطایی و غیر انسانی و برقراری نظام اختناق و خفقان، و نسبت دادن آن اعمال به دین و مذهب، مردم افغانستان را نسبت به دین مبین اسلام، بدبین و منزجر بسازند؛ تا جایی که مردم آرزو کنند که ایکاش به جای طالبان نیروهای امریکایی و شرکای آنها داخل کشور شان شوند؛ که چنین نیز می شود و امریکایی ها با یک سناریوی پیش ساخته وپرداخته بنام "انفجار برجهای دوگانه در نیویارک"، و به این بهانه و تعقیب بن لادن، وارد افغانستان می شوند و اما پس از تعقیب و کشتن بن لادن در خاک پاکستان هم از افغانستان بیرون نمی روند و دقیقاً به مدت ۱۷ سال در افغانستان می مانند که در حال حاضر نیز این حضور تعقیبی ادامه دارد و همین حضورِ پس از کشته شدن رهبر القاعده در افغانستان، دست امریکایی ها و شرکای آنان در ناتو را بیش از پیش رو می کند و تثبیت کننده آن است که تئوری توطئه همچنان بر قوت خود باقی است و امریکایی ها حالا حالاها با افغانستان و دولت و مردم آن کار دارند.
صاحبنظران ادامه می دهند که طبق همان تئوری، بار دیگر به افغانها اجازه داده می شود که دولت تشکیل بدهند؛ اما این نوبت زیر نظر و ذره بین مشاوران امریکایی. دولت تشکیل می شود و در خلال ده سالی که حامد کرزی روی کار است، مشاوران امریکایی و اروپایی سعی در تشویق و ترغیب رئیس جمهور و تیم حاکم مبنی بر کنار زدن چهره های جهادی حتی الاامکان در این دهه دارند که تا حدودی نیز موفق می شوند و چهره های با نفوذ و قدرتمندی چون اسماعیل خان و سیاف و تعدادی از رهبران شیعه را خانه نشین می کنند.
بر اساس همان تئوری، حذف سیاسی رهبران مجاهدین همچنان ادامه میابد و با روی کار آمدن دولت وحدت ملی، روند مذکور صورت جدی تری به خویش می گیرد. این تحلیل حکومت وحدت ملی را نیز پروژه ای می داند که بنام ملی بوده و ناچار است تا مسیر همان توطئه مذکور گام بردارد.
از این دید، چهره بیشتر رهبران جهادی در این دوره خدشه دار تر می شود؛ به عنوان مثال معاون اول رئیس جمهور با آن سابقه درخشانش هم در جهاد و هم در نظام کنونی، با یک توطئه بی رحمانه و بی شرمانه ای، خانه نشین می شود؛ ریاست اجرایی به یک ارگان خنثی و منزوی تبدیل شده و کریم خلیلی که خود یک جهادی است را بر چوکی تشریفاتی و نه چندان جدی ریاست شورای عالی صلح می نشانند؛ تا مخالفان سیاسی رئیس جمهور، سر فرصت جمجمه او را نیز منفجر کنند.
از دید قائلان به تئوری توطئه، استاد عطا که در شرائط کنونی در راس هرم قدرت چهره های جهادی قرار دارد نیز از همه ی سمت و جهت در محاصره قرار دارد و پلان در باره ایشان هم این است که یا حذف شود و یا به مهره خنثی و بدون خطر برای امریکایی ها تبدیل شود.
از دید قائلان به تئوری توطئه، همه ی این تلاشها صورت می گیرد تا زمینه برای حضور مهره اصلی امریکایی ها در افغانستان؛ یعنی زلمی خلیل زاد، آماده و مهیا شود؛ کسی که خواهد آمد و بدون چون و چرا شالوده یک حکومت صد در صد وابسته به غرب و امریکا را در افغانستان پایه گذاری خواهد کرد.
تحلیل مبنی بر "تئوری توطئه" ادامه می دهد که رژیم زلمی خلیل زاد ماموریت دارد تا طالبان را از افغانستان ریشه کن کند و امنیت و آرامش و رفاه را دو دستی به مردم افغانستان تقدیم کند.!
در رد تحلیل تئوری توطئه باید گفت که این تحلیل از اساس یک مغالطه است؛ به این معنی که از مقدمات درست برای یک نتیجه نادرست بهره برده شده است. اینکه گفته شده همه ی این مراحل توطئه برای آوردن خلیل زاد یا هر مهره وابسته دیگر به امریکا، تهیه و ترتیب داده شده، شاید درست باشد؛ اما اینکه با آمدن خلیل زاد، افغانستان به گلستان و خانه امن و عیشی برای افغانها تبدیل می شود، نادرست و مقدار زیادی هم خنده دار به نظر می رسد؛ چرا که امریکایی ها پروسه داعش سازی را تازه در افغانستان روی دست گرفته اند و خود این به معنی ناامن سازی بیشتر افغانستان است.
امریکایی ها برای تامین منافع نامشروع خویش است که در افغانستان حضور دارند و این منافع با ناامن سازی این کشور بیشتر به دست میاید؛ تا با ثبات و امنیت آن و از سوی دیگر امریکایی ها چنانچه بارها گفته شده است، بهانه برای حضور بیشتر و طولانی تر در افغانستان و منطقه می خواهند و این بهانه با ناامن و ویران کردن این کشور سازگاری دارد تا با گلستان و مرفه کردن افغانستان و مردم آن.