شام گاه پنجم جدی ۱۳۵۸ هیچ گاه از حافظه تاریخی مردم افغانستان محو نمی شود. روزی که آسمان کابل شاهد فراز و فرود های مکرر و بی وقفه هواپیماهای غول پیکر روسی از میدان های هوایی خواجه رواش و بگرام کابل بود.
هواپیماها غرش کنان،به هوا چرخ می زدند، و بر زمین می نشستند. هنوز غرش هواپیماها در آسمان می پیچید که صداهای گوش خراش چرخبالهای نظامی آرامش شهر را برهم می زد و امواج صوتی را به تلاطم می داشت. هم زمان چندین چرخ بال از شمال کابل نمودار می شدند در فضای شهر به گردش در می آمدند، از چشم ها پنهان می شدند. گرچه آرامش و امنیت خاطر مدت ها بود که از آسمان و زمین کابل در مجموع از افغانستان رخت بسته بود، اما روز پنجم جدی هر لحظه بر شدت نا آرامی افزوده می شد، فضای بسیار ملتهب و هیجانی را پدید آورده بود.
هیچ کس نمی دانست که پشت این غرش های سهمگین چه رخدادی درحال شکل گرفتن است و چه حادثه ای قرار است که رخ دهد، مادر حوادث چه کودکی را به زمین خواهد نهاد؛ آفتاب زمستانی به کندی حرکت می کرد، انگار وزن سنگینی بر گردن او افگنده باشند، از حرکت سریع باز ماند و او لحظه های خونین زمان را ثبت و ضبط کرده و شاهد تحولات خونین در این کشور باشد.
روز به پایان خود نزدیک می شد، مادر زمان هنوز کودکی به دنیا نیاورده بود، مردم هم چنان چشم نگران و مضطرب بودند . خدایا! چه رخداد سهمگینی در راه است، چه طوفانی درختی را از بیخ برخواهد کند، چه زلزله ای بنیاد خانه بی نوایی را بر خواهد انداخت؟!
بیش از یک سال بود که افغانستان شاهد تحولات شگفت و شگرف شده بود همه چشم ها خیره به رخداد های افغانستان می نگریستند. اما ششم جدی گویا متفاوت از تمام رخداد هایی بود که در یک سال و اندی گذشته سپری شده بود.
هفت ثور ۱۳۵۷ کودتای نظامی به پیروزی رسید. حزب دموکراتیک خلق و تشکیلاتی که با آموزه های مارکسیستی - لنینسیتی بنیان نهاده شده بود، رهبری کودتا را به عهده داشت.
حزب دموکراتیک خلق از بدو تاسیس به دو جناح تقسیم شده بود . حزب "خلق" و حزب "پرچم" هر دو گرایش یکسان کمونیستی داشتند. اما شیوه عمل و گاهی همه سلیقه رهبران آن از آن، دو حزب ساخته بود.
اوایل سال۱۳۵۷ یکی از رهبران پرچم به نام میر اکبر خیبر کشته شد. هر دو جناح حزب در خیابان های کابل صف کشیدند و انتقام خون رهبر خود را فریاد زدند. روایت هایی وجود داشت که گماشتگاتی از درون حزب، خیبر را به قتل رسانده است تا بتواند احساسات ضد حکومتی را تحریک و تشدید بخشد در نتیجه زمینه یک کودتای نظامی را فراهم آورد. روایت دیگر آنست که میر اکبر خیبر توسط «ک ، جی ،بی »(سازمان جاسوسی شوروی سابق) از پای در آمد تا با تحت فشار قرار دادن حکومت داود و کودتای نظامی زمینه های ایجاد حکومت دلخواه خود در افغانستان را فراهم کند.
شاید این پرسش برای بسیاری ها مطرح باشد که چرا شوروی ها درصدد برآمدند تا حکومت مستقر در افغانستان را سر نگون کند و حکومت مورد نظر خود را به وجود آورد؟
این پرسش بدون در نظر داشت سیاست های داود خان در سال های آخر عمر حکومت او پاسخ نمی یابد. یکی از علت های تغیر رویکرد شوروی ها در قبال حکومت داود گرایش سیاسی او از سمت شوروی به سوی غرب و به ویژه ایالات متحده امریکا بود.
داودخان به کمک اتحاد شوروی و افسران تربیت یافته در آن کشور در یک کودتای سفید به قدرت رسید. در ابتدای تشکیل حکومت داود، قدرت میان داود خان و حزب دموکراتیک خلق تقسیم شده بود، سران شوروی این وضعیت را مطلوب می انگاشتند و به دنبال نفوذ تدریجی در ارتش و نیرو های مسلح کشور بودند.
حضور قدرت مند نظامی و سیاسی امریکا در منطقه وایجاد یک ژاندارم توانمند مثل شاه سابق ایران در مرزهای افغانستان از چشم شوروی ها پنهان نبود و احساس خطر می کرد و مترصد بود که همسایگان وابسته به غرب، حکومت افغانستان را فرو نه بلعد و در نتیجه حضور غربی ها در افغانستان، کشور های آسیای میانه را دچار دگردیسی نسازد.
افغانستان در واقع خط حایلی بود که دو بلوک قدرت را از هم دور می ساخت، اما سران شوروی همیشه تلاش می کردند که این خط حایل سیاست های همسویی با شوروی داشته باشد.
اما از سوی دیگر، محدودیت هایی که حکومت شوروی با آن مواجه بود، نمی توانست تمام مشکلات اقتصادی افغانستان را رفع کند و حکومت افغانستان را بی نیاز از ارتباط با غربی ها سازد. بدین جهت بود که بسیاری از کمک های روسیه به حکومت افغانستان به وعده های میان تهی تبدیل گشت. این بی توجهی ها برای داود خان بلند پرواز و در عین حال مغرور، سخت بود که سیاست های شوروی را بر تابد و هم چنان به وعده های شوروی دل خوش دارد.
در نتیجه وعده کمک های هنگفت از سوی شاه ایران به افغانستان و چراغ سبز غربی ها برای حکومت افغانستان و عوامل دیگر باعث شد که داود در یک چرخش ۱۸۰ درجه ای روی از اتحاد شوروی بر گیرد و به سوی امریکا متمایل شود. این تغیر فاز چیزی نبود که برای سران کاخ کرملین به سهولت قبول شود و مهره ای که سالها با دستان خود ورز داده بودند به این سادگی از دست بدهند.
تغیر جهت سیاست های داود را می توان به شمارش معکوس حکومت او نیز تعبیر کرد. حال اکبر خیبر را شوروی ها کشته بود تا یک قتل درون تشکیلاتی بود، به هر صورت وسیله ای شد تا اتحاد شوروی را به مقصد خود که سرنگونی حکومت این دست پرورده متمرد بود، نزدیک تر سازد.
کودتای هفت ثور رخداد، افسرانی که در به قدرت رساندن داود خان نقش ایفا کرده بودند، اینک در سرنگونی او نیز نقش داشتند، بدین صورت طومار حکومت داود برچیده شد، مقاومت هایی پراگنده ای صورت گرفت در نهایت در هم شکست و رژیم حزب دموکراتیک خلق به کرسی قدرت تکیه زد.
ادامه دارد.