از ۲۵ نوامبر روز جهانی مبارزه با خشونت در برابر زنان در کابل تجلیل شد.
رولا غنی؛ همسر رئیس جمهور در این مراسم گفت:"جنگ و ویرانی به طور عموم، جوامع را به سوی خشونت سوق میدهد و این خشونتها کرامت انسانی را زیر پا میکنند. زنان هستند که نسلهای بشر را تربیه میکنند، پس باید برای زنان فضای مصون و فکری آرام مهیا شود."
دلبر نظری؛ وزیر امور زنان هم گفت:"همین حالا خشونتها در کابل و ولایتها ثبت میشود، نمایندگان ولایتی ما رویدادهای خطرناک و خشونتهای بزرگی را در ولایتها ثبت میکنند؛ اما با این هم زنان زیادی هستند که برای کسانی که مورد خشونت قرار میگیرند، دادخواهی میکنند. رسانهها نقش زیادی در رساندن اطلاعات و برملا سازی این خشونتها برای مردم دارند."
ملالی شینواری؛ مشاور رئیس جمهور و قرائت کننده پیام آقای غنی گفت:"حوادث سنگسار و شلاق زنان در غور و دیگر بخشهای کشور نشانگر این است که ما باید همه در برابر خشونتگران مبارزه کنیم."
منتقدان اما می گویند که آنچه دیروز شاهد آن بودیم، یک روز از هزاران روز سیاه زنان سرزمین ما بود.
زن بودن در افغانستان، معنایی جز محرومیت، ستم، خشونت های خاموش، فریاد در سکوت، ضجه های بی صدا، گریه های پنهانی و زخم های عمیق همیشه خونین ندارد.
زن بودن در افغانستان و سرنوشت غم انگیز این جنس لطیف و عطوف، این مادر مهربان که عصاره همه مظلومیت های تاریخ است، نام دیگر فاصله ای است که ما از ارزش های برین و آسمانی اسلام گرفته ایم.
برخورد ما با زن همواره از بالا به پایین بوده است. هیچگاه زن را به مثابه شریک زندگی، به عنوان «همسر» و «همسطح» خود قبول نداشته ایم. سهم زن از زندگی در سنت زیسته انسان افغانستانی، فراهم کردن کام مردان و خدمات رسانی به اعضای خانواده بوده است.
زن را در حصار سنت و انحصار محدودیت های زجرآوری قرار داده ایم و آن را تا مرز یک کالای قابل داد و ستد و مالکیت های ظالمانه و ضد انسانی و ضد اسلامی، تنزل داده ایم. از شأن و منزلت زن کاسته ایم و آن را به عنوان شیئی قابل تملک، مطیع تام اراده ستمکارانه خود قرار داده ایم.
در هر چیزی ابتدا برای اسلام، پیراهن چاک کرده و سینه دریده ایم؛ اما به زن و حقوق آن که رسیده ایم، خود را یکتنه به جای اسلام و دستورات آسمانی و انسان ساز آن نشانده و با تکیه بر غرایز و زور و موقعیت و پول و قدرت خود، تصمیم گرفته و عمل کرده ایم.
چند سال بعد، قرار شد همه چیز تغییر کند. میلیون ها دالر به نام حقوق زن و مبارزه با خشونت های فجیع و رفتارهای فاجعه بار علیه زنان، به کام مؤسسات و سازمان های غیر دولتی داخلی و خارجی سرازیر شد.
نشریات، تظاهرات ها، تبلیغات رسانه ای، سریال های تلویزیونی، وزارت اختصاصی امور زنان، کنگره های ملی، نشست های بین المللی و کمپاین های اجتماعی برای این منظور، راه اندازی شد.
۱۴ سال از آن روز می گذرد و آنچه دیروز در کابل شاهد آن بودیم، مهم ترین دستاورد همه میلیون ها دالری بود که به نام بهبود حقوق زنان افغانستان به کشور سرازیر شد.
همه کسانی که مسؤول اند تا وضعیت رقت انگیز سحرگل ها، رخشانه ها، تبسم ها و شکریه ها را تغییر دهند و حق آنها را اعاده کنند، آمدند بیانیه های شان را خواندند، خوردند، نوشیدند و رفتند!
البته جز این، دستاوردهای دیگری برای کسان دیگری نیز داشته است: از معاشات هزاران دالری تا پناهندگی های مفت و همیشگی در کشورهای پیشرفته غربی!
اما از غور تا غزنی، از بدخشان تا بامیان، زنان همچنان با فقر، محرومیت، تبعیض، خشونت، سنت های ناروا و بی هیچ پایگاهی در اسلام و قاموس انسانی، دست و پنجه نرم می کنند، اشک می ریزند و می میرند.
اکنون شاید شماری به عملکرد همسر مسیحی لبنانی- امریکایی آقای رییس جمهور چشم دوخته باشند؛ اما او نیز دیروز مانند همه، بیانیه خواند و رفت.
اکنون زن افغانستانی مانده است و مفاد ضد دینی قانون منع خشونت غربی و سنت های سنگ شده ضد اسلامی که به نام اسلام، مشهور شده و زندگی او را به سیاهی و تباهی کشانده است.
همه ما مسؤولیم، همه متهم ایم.