امام هادی(ع) در دوران ۳۳ ساله امامت خویش از طرق مختلف با انواع انحرافات نظیر «فتنه خلق قرآن»، «غالیگری» و «صوفیگری» مقابله کرد.
به گزارش خبرگزاری آوا، امام «علیبن محمد الهادی» پیشوای دهم شیعیان در نیمه ذیالحجه سال ۲۱۲ هجری در محلهای در نزدیکی مدینه به دنیا آمد و ۳۳ سال منصب امامت را بر عهده داشت. از جمله القاب آن حضرت را میتوان به نقی، هادی، امین، طیّب اشاره کرد و کنیههایی نظیر «ابوالحسن» و «ابوالحسن ثالث» را برای ایشان ذکر کردهاند. در ادامه، برخی اقدامات علمی ـ فرهنگی این امام همام را از نظر میگذرانیم.
آگاهسازی در مقابل فتنه خلق قرآن
از مباحث رایج در زمان امام هادی(ع) موضوع «خلق قرآن» بود. عدهای اعتقاد داشتند که قرآن مخلوق خداوند و حادث است و منکر قُدُم آن بودند و گروهی دیگر معتقد بودند که قرآن مخلوق نیست و قدیم است. این موضوع باعث درگیری بین گروههای مختلف شده بود و چون در برخی موارد حمایت حاکمان را نیز به دنبال داشت، رنگ سیاسی نیز به خود گرفت تا جایی که در زمان مامون، اعتقاد به خلق قرآن، ملاک ابقا یا برکناری قاضیان و کارگزاران حکومت شده بود و مامون فرمان داد هر کس منکر خلق قرآن است، از کار برکنار شود.
در زمان واثق نیز این موضوع به شدت دنبال شد و واثق برای آزادی اسیران مسلمان که در اختیار رومیان بودند، تنها فدیه آن دسته از آنان را پرداخت که به خلق قرآن اعتقاد داشتند. همچنان که احمدبن حنبل، رئیس مذهب حنبلی به همین سبب تازیانه خورد و دانشمندان بسیاری به زندان رفتند. در این میان بهترین تدبیر، حرکت امام هادی(ع) بود که در پاسخ به پرسش برخی شیعیان در اینباره، آنان را از ورود به این درگیریها بر حذر داشت و نوشت: خداوند ما و تو را از این فتنه حفظ کند به نظر ما، جدال درباره قرآن بدعت است و پرسشگر و پاسخدهنده در آن شریکاند. آفرینندهای جز خدا نیست و به جز او همه مخلوقاند قرآن نیز کلام خداست و از پیش خود نامی بر آن قرار مده که از گمراهان خواهی بود. (صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص ۲۲۴) امام هادی(ع) با این موضعگیری حکیمانه و صریح خویش، شیعیان را رهبری کرده، در این پاسخ، طرح مخلوق بودن قرآن و عدم آن را از اساس بدعت و غیرقابل اعتنا برشمردند و با تاکید هر چه بیشتر، شیعیان را نیز از ورود به این مباحث و توجه به اعتقادات دیگران در این مورد برحذر داشتند.
مبارزه با غالیان
مبارزه با موضوع «غلو و غالیان»، یکی دیگر از فعالیتهای علمی امام هادی(ع) است که در آن دوره به سرعت در حال انتشار بود. غالیان کسانی بودند که بر مبنای یک برداشت و تصور نادرست از امام معصوم و امامت، برای امام مقام خدایی قائل بودند و با معرفت درست امام انجام تکالیف دینی را لازم نمیدیدند و چون خود را نیز از شیعیان و دوستداران امام میشمردند، موجب ناخرسندی امام و شیعیان میشدند. از اینرو، امام هادی(ع) موضع خویش را در قبال آنان روشن ساخت و نه تنها آنان را از گروه شیعه بیرون دانست، بلکه در نامههای مختلفی که در این باره از ایشان پرسش شد، غالیان را افرادی مشرک و کافر معرفی کرده، بیزاری خویش را از آنان به صورت آشکار اعلام کرد.
امام هادی (ع) در سرزنش و طرد غالیان چنان سرسختی نشان میداد که حتی برخی از سرکردگان آنان را مهدورالدم معرفی کرده، بهشت را برای قاتل آنها تضمین میکرد؛ البته این موضوع زمانی شدت یافت که شیعیان درباره غالیان و برخی از سران آنها از امام هادی (ع) پرسشهایی کرده، نظر ایشان را جویا شدند. تعدادی از پاسخهای امام (ع) به این پرسشها در تاریخ ثبت شده است.
امام هادی(ع) در طول دوران زندگی خویش، با ۶ تن از حاکمان عباسی روبهرو بود که اگرچه هر کدام به شکلی عرصه را بر آن حضرت تنگ کرده و ایشان را زیرنظر داشتند، اما از این میان، دوران متوکل برای ایشان دورهای بسیار سخت و استثنای بوده است.
براساس آنچه ابوالفرج اصفهانی گفته است، متوکل دشمنی و بدرفتاری با علویان را به اوج رسانده بود تا حدی که هیچیک از حاکمان عباسی در بدرفتاری با فرزندان ابوطالب با او قابل مقایسه نیستند و حتی برخی از حاکمان پیشین عباسی، چون مامون، معتصم و واثق با آن همه بدرفتاری و جنایاتی که در مورد علویان داشتند، از نظر متوکل دوستان و علاقهمندان به امیرمومنان علی (ع) و فرزندان ایشان به شمار میآیند و شاید به همین سبب متوکل از آنان ناخرسند بود.
دشمنی متوکل با علویان و به ویژه با حضرت علی(ع) چنان بود که حتی پسرش منتصر را به واکنش واداشت؛ چنانکه به مجالس تمسخرآمیز متوکل بر ضد حضرت علی(ع) معترض شد، ولی متوکل بدو اعتنا نکرد و با شعری ناسزا پاسخش داد که البته این خود زمینه کشته شدن متوکل را فراهم ساخت.
به هر صورت، نقطه اوج جنایت و بدرفتاری متوکل را باید در تخریب و شخم زدن حرم مطهر امام حسین(ع) و آب بستن به زمین آن دانست که در نوع خود جنایتی بینظیر است. به هر حال امام هادی(ع) حدود پانزده سال از عمر شریفش را با چنین خلیفهای گذراند. از اینرو، با محدودیت زیادی نیز روبهرو بود و اینکه حاکمان پیش از متوکل، یعنی معتصم و واثق با حضور امام هادی(ع) در مدینه مخالفت نکردهاند، اما هنگامی که متوکل روی کار آمد، آن حضرت را از مدینه به سامّرا فراخواند.
ایشان جز آنکه به زیارت جدش امیرمومنان(ع) میرفت، درست در هنگامی که حرم مطهر امام حسین(ع) مورد تاخت و تاز و تخریب حاکمان عباسی قرار میگرفت، پناه بردن به مرقد امام حسین(ع) و دعای در آنجا را داروی بیماری معرفی کرده و خود نیز به آن عمل میکرد و حتی هنگامی که از این کار ایشان پرسش میشد پاسخ میداد: مکانهایی به خداوند اختصاص دارد که باید در آنها دعا کرد و خداوند نیز دعای آنجا را مستجاب میفرماید و حرم مطهر امام حسین (ع) از جمله این مکانها است.
بسیار روشن است که این گونه مبارزه منفی امام، به چه میزان در تثبیت و تحکیم جایگاه امام و امامت شیعه تأثیر مثبت داشت. بخشی دیگر از فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی امام هادی(ع)، دیدگاه ایشان درباره حاکمیت عباسیان مربوط میشود. آن حضرت با معرفی امامان شیعه به عنوان تنها کسانی که شایستگی جانشینی پیامبر(ص) را دارند، حاکمیت دیگران را مردود میدانست و از اینرو، هرگونه همکاری با آنان را، مگر در موارد زور و اجبار یا همکاری به دلیل یافتن راه نفوذی برای اخلال در کار آنان، حرام میشمرد و از این راه، مشروعیت حکومت عباسی را زیر سوال میبرد.
فراهم کردن زمینه غیبت امام مهدی(ع)
فراهم کردن زمینه غیبت امام مهدی(ع) نیز بخشی از فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی امام هادی(ع) را تشکیل میداد. آن حضرت چون از آینده امامت شیعیان آگاه بود و میدانست امام دوازدهم از دیدهها پنهان خواهد شد، درصدد برآمد تا شیعیان را به غیبت امام زمان(ع) آشنا کند؛ البته امام هادی(ع) از حضرت ولیعصر(ع) نامی به میان نمیآورد و تنها زمانی که از ایشان درباره جانشینی و آینده امامت پرسش میشد، به شکل کلی این موضوع را مطرح میساخت.
یکی دیگر از فعالیتهای امام هادی (ع) تعیین وکلا و نمایندگانی بود که در نقاط مختلف موظف بودند از سوی آن حضرت اقدام به جمعآوری وجوهات شرعی و خمس و زکات کرده، در صورت لزوم بین شیعیان و امام هادی(ع) ارتباط برقرار کنند و نیز پاسخ امام به پرسشهای شیعیان را به آگاهی آنان برسانند. این شکل ارتباط که در زمان خفقان و محدودیتهای حاکمان عباسی پایهگذاری شده بود، به ویژه در زمان متوکل کارایی بیشتری داشت؛ اگرچه پس از آن نیز تا زمان امام حسن عسگری (ع) و حتی پس از ایشان در زمان غیبت صغرا ادامه یافت.
از برخی نامههای امام هادی (ع) به وکیلانش برمیآید که هر وکیل در ناحیه و نقطه مشخصی وکالت داشته است و میبایست در همان محدوده خودش انجام وظیفه میکرده است؛ چنانکه آن حضرت در نامهای به ایوب بن نوح تاکید کرده است وجوهاتی که از ناحیه دیگران به وی میرسد، نپذیرد و حامل آن را به وکیل آن ناحیه رهنمون سازد.
این شبکه ارتباطی چنان اهمیت داشت که متوکل را به فکر کنترل و حتی نابودی آن انداخت و او نیز در این راه گامهای موثری برداشت و با تشکیل نیروهای ویژه، به دستگیری، شکنجه، حبس و حتی شهادت برخی از وکلای امام (ع) در نقاط مختلف اقدام کرد، اما موفق نشد این شبکه گسترده را از میان بردارد.
منبع: مهر