درسال ۶۱ هجری برجسته ترین صحنه تقابل حق و باطل، رقم خورد، مکتب و انقلابی به وجود آمد که در همه ای ابعاد کم نظیر و تجلی اصیل ترین ارزشهای متعالی انسانی برای همه ی نسل ها و عصر بود.
در کربلا، دینداری در برابر دریوزگی؛ حقایق اسطوره سای ارزشهای متعالی انسانی در برابر بوزینه های قدرت پرست؛ و آزادگی در برابر بندگان زر و زور و تزویر؛ عدالت در برابر ستم؛ عطوفت در برابر قساوت؛ و فرزند دختر پیامبر(ص) در برابر فرزند پسر هند جگر خوار؛ و خلاصه همه ای ارزشها در برابر همه ای رذایل؛ و اسطوره های ایمان، ایثار، شهادت، در برابر اسطوره های قساوت و جنایت.
واقعه ی که تنها چند ساعت از زمان را گرفت و درگستره محدود مکانی یعنی کربلا اما با عمقی به گستره ای همه ای رویارویی ها حق و باطل، عدالت خواهی ها و ستم گستری ها اتفاق افتاد و پارادایم ادامه جدال آینده را نیز ترسیم کرد. طرفی، به هر قیمتی قدرت را می طلبد و برای نیل به آن از هیچ تزویر و تظاهری، هیچ جنایت و قساوتی، نمی پرهیزد، ماکیاولی وار، دین را، ارعاب و وحشت را، زر و زور را به کار می گیرد تا عدالت خواهی را خاموش و منکوب سازد و جایی هم که تزویر و تظاهر، تهدید و ارعاب، راه به جایی نمی برد، با خنجر، حنجره ها را می برد و سرها را بر نیزه ها می کند و هر برچسپی را می زند و کربلا و کربلاها می آفریند. آنچه در کربلا رقم خورد، برجسته ترین برگ تاریخ تقابل حق و باطل که سیره مواجهه همه ای انبیاء، اولیا و مصلحان موحد بود. این است که از ۶۱ هجری به بعد، مکتب حسین و درس اوست که ادامه مسیر را برای همه ی آزادگان و حق خواهان ترسیم می کند. جامعه شناسی که فرزند پیامبر(ص)، از زمانه ای خودش دارد و پیام های از مدینه تا کربلای آن بزرگ معلم بزرگ انسانیت پس از پیامبر و جانشینان، نشان دهنده شرایط حاکم بر اوضاع و احوال زمانه اش است و نشان میدهد که او در چه شرایطی و برای چه، دست به چنین انتخابی یعنی شهادت خودش، فرزندان و یارانش و اسارت اهل بیتش زده است. به عریان ترین وجه می توان فلسفه این هماوردی حق و باطل و هدایت و ضلالت راشناخت و فهمید که چه ویروسهایی مردم زمانه اش را مریض و انسانیت آنها را مسخ کرده بود و چه آسیب هایی متوجه جامعه آنروز بود که مطیع یزید باشند و در برابر حسین شمشیر بکشند و حتی طفل شش ماهه را حنجر ببرند و مباهات هم کنند. فراموش نکنیم همه مدعی دینداری بودند و اذان اشهد ان محمدا رسول الله میدادند اما در میان این همه آدم نما، فرزند پیامبر(ص) تنها با هفتاد و دوتن، در صحنه حاضر می شود و دیگران به رغم آنکه میدانستند، حق کیست و باطل کدام است، و با آنکه حسین را می شناختند اما ننگ تاریخ شدند و افتخار حسینی شدن را نیافتند و در کربلا بودند اما کربلایی نشدند. عده ای با عذر و بهانه ها و توجیه های نا وجیه، ساکت ماندند و در بیشه ی عافیت خزیدند. برخی هم مرعوب جلاد زمان شان شدند و بی هیچ عذر و توجیهی، خفت و خاری را خریدند و خموشی گزیدند؛ عده ای هم مرعوب زر یزید شدند و دین و ارزشهای انسانی و وجدان شان را فروختند. ناکسانی مثل عمرسعد و شمر و ابن زیاد، برای کسب ولایت ری و مصر و... یا حفظ منصب کوفه، برای بریدن حنجره های فرزند رسول خدا(ص) از یکدیگر پیشی گرفتند و در برابر او ایستادند و سر از تن کسی جدا کردند که جدش پیامبر خدا (ص) بارها فرموده بود: " حسن و حسین، سید جوانان اهل بهشتند"، " حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است"؛ " هرکسی حسین را دوست بدارد، من را دوست داشته است" و.... اما زرق و برق دنیا چشم شان را کور و وجدان شان را به لجن کشید و جنایتی آفریدند، کم نظیر و کاری کردند که امت هیچ پیامبری با فرزندان پیامبرشان نکرد.
حال پرسش این است که کربلای ۶۱ هجری گذشت و فاجعه آفرینان کربلا آفریدند آنچه را که تمامی انسان های آزاده ای جهان در هر عصری و نسلی از آن منزجرند و عواطف انسانی همه را جریحه دار کرده و آنان را لعن و نفرین می کنند و از آنان تبری می جویند اما ما مدعیانی که در قرن ۲۱ زندگی می کنیم و سنگ پیامبر و حسین و صالحان را بر سینه می زنیم، آیا ما ارزیابی از خود داریم و اگر عقربه ای زمان به عقب بر گردد و کربلای ۶۱ هجری یک بار در زمانه ای ما تکرارشود، در کدام صف و سپاه خواهیم بود؟ با آنکه هیچ نیازی به تکرار آن تقابل تراژیک نیست و اگر یک ارزیابی نفسی و شخصی از خود داشته باشیم و نسبت خود را به لحاظ نظری و عملی با ارزشهای انسانی، حق گرایی، باطل ستیزی و عدالت خواهی و آزادگی و تنفر از ظلم و ستم و اجحاف به سنجش بگیریم، حسینی و یزیدی بودن ما را مشخص خواهد کرد. سنجه ای سهلی که همه می توانیم داشته باشیم و عیار خویش را بسنجیم و درجه خلوص خود را محک زنیم. امام حسین (ع) هنگامه ای که مصمم به ایستادگی شد و از مدینه آهنگ کربلا کرد، فرمود: "آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل نهیی صورت نمی گیرد؛ وضعیتی که انسان مومن باید آرزوی مرگ کند". حال بذل جان که هیچ و شاید در زمانه ای ما زمینه اش نباشد، اما در حمایت از حق و ایستادگی در برابر باطل چه وضعیتی داریم؟ آیا جرأت و جسارت آنرا داریم که به حق" آری" و به باطل" نه" بگوییم؟ آیا اگر باطل، برادر یا بستگان و اقوام و هم حزب ما باشد، حق را پاس می نهیم و حمایت باطل نمی کنیم؟
امام حسین (ع) خطاب به مردم زمانه اش فرمود: "به راستى كه مردم بنده دنيا هستند و دين لقلقه زبان آنهاست، تا جايى كه دين وسيله معاش آنهاست، تظاهر به دینداری می کنند و چون در معرض آزمون قرار گيرند، دينداران اندک خواهند بود." می توانیم به سنجه بگیریم که نسبت ما با دین و الزامات و تکالیف دینی و در هنگامه های آزمون و دشواری ها و فراز و فرود های زندگی چگونه است؟ دین لقلقه زبان یا برخواسته از عمق جان و ایمان ماست. شهامت آنرا داریم که نام و نان و جان خویش را در خطر ایمان مان افکنیم؟ مطمئنا اگر نتوانیم از سخن حق حمایت کنیم و در برابر سخن باطل بایستیم و نتوانیم در زمانه و زمینه ای خود از ظلم ،اجحاف نسبت به دیگران جلوگیری کنیم یا نتوانیم خود از آن در مقیاس کوچک و بزرگش بپرهیزیم، بدانیم که در کربلا هم اگر بودیم، کربلایی نبودیم؛ یزیدی و ننگ تاریخ می شدیم.
فلسفه گرامیداشت عاشورا برای همه ای پیروان پیامبر(ص) و هر آنکه مدعی متابعت و محبت حسین(ع) به عنوان فرزند دختر پیامبر و رهبریت اوست، این است که هر از گاهی تاریخ و پیام او را ورق بزنیم و آسیب ها و لغزش ها و بسترهای یزیدی شدن یا حسینی شدن و نشدن مردم آن زمانه را بشناسیم و تلاش کنیم آنچنان نباشیم که عده ای بودند. در واقع برپایی مراسم محرم و عاشورا، بازخوانی تاریخ، جمع و جامعه ای است که اکثریت نتوانستند، دین، ایمان، ارزشهای انسانی را لبیک بگویند و جسارت عبور از فریبایی قدرت، ثروت، قومیت و... را نداشتند و مرعوب زور، فریفته زر شدند و به حسین نه گفتند و اعوان یزید شدند و در مقابل فرزندان پیامبر ایستادند یا به هر توجیه و بهانه ای بیشه ای عافیت را انتخاب کردند ایمان شان را در خطر نان شان افکندند و ننگ همیشه ی تاریخ شدند.
بزرگداشت سالروز شهادت امام حسین(ع) بزرگداشت ارزشهای دینی و انسانی و نه فقط برای امت پیامبر که برای همه آزادگانی است که دل درگروه انسانیت دارند و به همین دلیل در سراسر جهان آنرا گرامی میدارند و می خواهند دَین خویش را به ارزش های متعالی انسانی ادا کنند و آموزه های آنرا بیاموزند و به ندای"هل من ناصر ینصرنی" آن امام شهید که هنوز طنین انداز است، لبیک بگویند تا همچنان آزاده و عزتمند باقی بمانند و خط خود را از ستمگران جدا سازند و کربلایی بمانند اما اینکه عملاً در کدام یک از دو صف قرار داریم و اگر در کربلا بودیم، کجایی می شدیم، پرسش بزرگ زمانه ای ماست و پاسخ به آن نیازمند تامل عمیق تر است.