دکتر حسن عباسی، استراتژیست و نظریه پرداز مشهور ایرانی در گفتگویی ویژه با خبرگزاری صدای افغان(آوا)، نقش ژئوپلیتیکی افغانستان را عامل اصلی تاخت و تازهای قدرت های بزرگ منطقه ای و جهانی در این کشور دانست و خاطرنشان کرد که از صد سال پیش به این سو فرض بر این بوده هرکس آسیای میانه و افغانستان را در اختیار داشته باشد، می تواند نظم مدیریت جهانی را در کنترل داشته و یا به هم بزند؛ بر این اساس، امریکا با طرح حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، بهانه ای برای حضور در افغانستان ایجاد کرد تا این کشور بر اساس نظریه رویارویی تمدن ها، لولای سه قدرت منطقه ای در منازعات تمدنی جهانی باشد. به گفته وی، امریکایی ها با حضور در افغانستان، حداقل فروپاشی شان را ۱۵ سال به عقب انداختند.
به گزارش خبرگزاری صدای افغان(آوا) از تهران، دکتر حسن عباسی برای وضاحت بیشتر اهمیت نقش ژئوپلیتیک افغانستان و طرح ها و توطئه های مطرح شده پیرامون این نقش، به بیان نظریه های مهم نظریه پردازان غربی از صد سال پیش پرداخت.
نظریه "سر هالفورد مکیندر" انگلیسی در مورد افغانستان
به گفته این استراتژیست و نظریه پرداز ایرانی، "هارتلند جهان"، مفهومی بود که صد سال پیش توسط "سر هالفورد مکیندر" (sir hal ford makinder) انگلیسی شکل گرفت. هارتلند جهان، قطعه بزرگ خشکی کره زمین یعنی آسیا و اروپای به هم چسبیده است، مرکز این قطعه بزرگ آسیای میانه است که به آن هارتلند می گویند، یعنی قلب حیاتی سرزمین جهانی، این قلب حیاتی شامل آسیای میانه، شمال افغانستان و بخشی از خراسان ایران است. مکیندر در دهه اول قرن ۲۰ گفت هر کس بر این نقطه حکومت کند و کنترل آن را در اختیار داشته باشد، بر جزیره بزرگ جهانی، یعنی آسیا ـ اروپا و همچنین بر جهان حکومت خواهد کرد و یا این که هر کس آسیای میانه و افغانستان را در اختیار داشته باشد، می تواند نظم مدیریت جهان را به هم بزند.
از نظریه "هاوس هافر"، ژئوپلیتیسین و مشاور "آدولف هیتلر" تا اشغال افغانستان توسط شوروی
دکتر عباسی ادامه داد: با همین زاویه نگاه بود که "هاوس هافر"، ژئوپلیتیسین و مشاور "آدولف هیتلر"، او را وسوسه کرد که روسیه را بگیرد و سعی کند به دریای خزر یا دریای کاسپین برسد و پس از آن آسیای میانه را بگیرد. بر این اساس، هیتلر از محور شمالی تا پشت دروزاه های مسکو و از محور جنوبی تا جمهوری آذربایجان و چچن رسید، یعنی تا خزر رسید، و اگر جنگ ادامه پیدا می کرد و هیتلر شکست نمی خورد، تا آسیای میانه آمده بود.
وی تصریح کرد: "گرفتن آسیای میانه و افغانستان، آرزوی دیرینه انگلیس، آلمان، فرانسه عصر ناپلئون و امریکا بود. برای انگلیس که افغانستان را از ایران جدا کرد و یک دوره طولانی در شبه قاره هند مستقر گردید، تسخیر آسیای میانه یک آرزو شده بود، اما اتحاد جماهیر شوروی در نتیجه انقلاب "بلشویکی" ۱۹۱۷ به وجود آمده بود و دیگر تحقق نظریه مکیندر به یک آرزو تبدیل شده بود. در جنگ جهانی دوم هیتلر نتوانست. در دوره جنگ سرد که آسیای میانه در دست شوروی بود نیز این اتحاد پیش دستی کرد و در حالی که آسیای میانه را که در اختیار داشت، به افغانستان تعرض کرد و این کشور را اشغال نمود، چون قلب حیاتی جهان برای آن ها خیلی مهم بود".
استراتژی "ماسکیتو" رییس سرویس اطلاعات خارجی فرانسه در برابر شوروی در افغانستان
از سوی دیگر، به گفته این استراتژیست ایرانی، غرب برای حضور در این منطقه و برهم زدن سلطه اتحاد جماهیر شوروی، وارد میدان شد. آن ها یک جریان مادی و مالی را با کمک عربستان و جاهای دیگر در پاکستان علیه اتحاد جماهیر شوروی سامان دهی کردند، این گونه که ایدئولوژی وهابیت را در پاکستان بسط دادند، مدارس و جریان های متعدد را به وجود آوردند و به جان ارتش شوروی انداختند. شما می توانید مستندات این حرف ها را در فصل اول کتاب جنگ جهانی چهارم "الکساندر دمارانش" بخوانید. در این کتاب، آقای دمارانش توضیح می دهد، وقتی "رونالد ریگان" رییس جمهور امریکا شد، به عنوان رییس سرویس اطلاعات خارجی فرانسه، برای دیدار با رونالد ریگان از پاریس به امریکا رفت. در این دیدار ریگان پرسید که شوروی آمده افغانستان را گرفته، چطور می تواند شوروی را از افغانستان بیرون کرد؟ و او پاسخ داده است که باید از مواد مخدر استفاده کرد. بر این اساس، با نظر رییس جمهور امریکا، رونالد ریگان، دومارانش رییس سازمان اطلاعات خارجی فرانسه به پاکستان آمد و زمینه شکست اتحاد جماهیر شوروی را ایجاد کرد. در آن زمان نماد شوروی یک خرس بود و از آنجایی که خرس تنها از نوک بینی خود در برابر حیوانات دیگر، به خصوص زنبور آسیب پذیر است، یک استراتژی را به نام استراتژی "ماسکیتو" یا "پشه" و با فرمول مواد مخدر و ساز و کار تحریک مذهبی تعریف می کنند. دمارانش می نویسد، از آن جایی که شوروی ها کمونیست بودند و مردم افغانستان مردم مقید و دارای تعصب مذهبی، بهترین کاری که ما فرانسوی ها و امریکایی ها می توانیم بکنیم، این است که این مردم را از نظر مذهبی تحریک کنیم، کشت مواد مخدر را در افغانستان گسترش بدهیم و از طریق مواد مخدر، فساد را درون ارتش شوروی گسترش بدهیم، و هزینه جنگ افغانستان را تأمین کنیم. با این استراتژی شروع می کنند که من خوانندگان را به فصل اول کتاب جنگ جهانی چهارم الکساندر دمارانش راجع می کنم.
القاعده در پشت حمله ۱۱ سپتامبر نبود/ امریکا خود این حمله را سازمان دهی و عملی کرد
دکتر حسن عباسی در ادامه گفتگوی خود با خبرنگار آوا، به حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و برنامه امریکا برای حضور در افغانستان سخن می گوید. به گفته وی، "در مورد یازدهم سپتامبر من به ۱۴ دلیل گفتم که این پروژه را خود امریکایی ها انجام دادند، من آن موقع زندگی نظامی داشتم و رسما این گونه عملیات ها را از نزدیک می شناختم، امکان نداشت که القاعده توانسته باشد این کار را انجام دهد، ولی فضای روانی که امریکا ایجاد کرد، این بود که القاعده این کار را انجام داده و گروه طالبان از القاعده حمایت کرده، بر این اساس این موضوع را مطرح کردند که باید به افغانستان رفت تا القاعده را از طالبان جدا و نابود کنند، امریکایی ها یک بهانه می خواستند تا بیایند افغانستان را اشغال کنند، و هزینه اش هم برای شان کمتر از سه هزار کشته بود. برج های دوقلوی مرکز تجارت جهانی حدود صد هزار کارمند داشت، اما آن روز بخش عمده کارمندان سر کار نبودند و عمده تلفات این ها حدود سه هزار نفر بود. بر این اساس، امریکا با کمترین تلفات وارد افغانستان شد، که اگر در یک جنگ علنی و بدون توجیه وارد می شد، هزاران نفر کشته می دادند".
به گفته این نظریه پرداز ایرانی، دو روز قبل از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، احمدشاه مسعود به شهادت می رسد، حادثه ۱۱ سپتامبر صورت می گیرد و چند روز بعد هم امریکایی ها برنامه ریزی می کنند که به بهانه حضور القاعده در افغانستان، باید افغانستان را بگیرند، کاملا یک سناریوی عجیب و غریبی که شکل گرفت و پیش رفت.
وی پیرامون واقعیت های پشت پرده ۱۱ سپتامبر ادامه داد: "دو سال پیش "آرت اولیویر"(Art Olivier) ایران بود، ایشان کاندیدای ریاست جمهوری امریکا بوده، شهردار یکی از شهرهای امریکا بوده و یکی از اعضای حزب "لیبرترین" هاست، ایشان یک فیلم سینمایی به نام عملیات ترور سخته و ثابت کرده که اصلا القاعده درگیر حادثه ۱۱ سپتامبر نبوده است، بلکه خود امریکایی ها این حمله را سازمان دهی کردند. آرت اولیویر که قبل از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ موقع در کمپانی هواپیماسازی "لاکهید" کار می کرد، می گوید به آن ها سفارش دادند هواپیمایی بسازند که "آیت الله"(امام خامنهای) را در ایران بزنند، ... هواپیمایی که بتواند کار یک موشک را انجام دهد، این فرد می گوید که ما این هواپیما را ساختیم، اما چند روز بعد از آن برای زدن برج های دوگانه سازمان تجارت جهانی استفاده کردند. این مسأله را آقای آرت اولیویر در سفر به تهران و در کلاسی با حضور دانشجویان ما مطرح کرد".
۱۱ سپتامبر، افغانستان و نظریه "رویارویی تمدن ها"ی "سامئول هانتیگتون"
بر توجه به آنچه گفته شد، دکتر حسن عباسی خاطرنشان کرد: "من همان هفته اول بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر در شبکه های داخلی و خارجی ایران و شبکه های بین المللی، به ۱۴ دلیل اعلام کردم که ماجرای ۱۱ سپتامبر کار القاعده نیست، امریکا دارد برای اشغال افغانستان بهانه می کند تا افغانستان در منازعات تمدنی در منطقه، لولای(عامل اتصال و به هم پیوستگی) سه یا چهار قدرت منطقه ای باشد".
به گفته وی، هانتیگتون آن موقع در مقاله رویارویی تمدن ها گفته بود که تمدن غرب در حال ضعیف شدن است و سه تمدن دیگر در برابر آن سربرمی آورند؛ "تمدن اسلامی" با مرکزیت "ایران"، "تمدن ارتودوکسی" با مرکزیت "روسیه" و "تمدن کنفسیوسی" با مرکزیت "چین"، البته حوزه "تمدن هند" با محوریت "هند" مد نظر هانتیگتون نبود، اما هند هم با مرکزیت اقتصادی در حال سر برآوردن است. بر این اساس، این مسأله را مطرح کردند که وسط این سه یا چهار قدرت منطقه ای کجاست؟ غرب در کجا می تواند مستقر شود تا از یک پارچه شدن این ساختارهای تمدنی علیه غرب جلوگیری کند، این نقطه افغانستان بود، به این معنی که اگر کسی بیاد در افغانستان و سپس در آسیای میانه مستقر شود، می تواند از اتحاد روسیه، چین، ایران و هند جلوگیری کند؛ آن ها را تضعیف نماید و اساسا آسیا را با تضعیف این چهار قدرت آسیایی، تضعیف کنند.
این استراتژیست ایرانی ادامه داد: "این استراتژی ادامه مبحثی بود که هفت سال قبل "ساموئل هانتیگتون" در مبحث رویارویی تمدن ها گفته بود و امریکا هیچ چاره ای نداشت، اگر نمی خواست سقوط تمدنی غرب را ببیند، باید بین روسیه و ایران، روسیه و چین و بین چین و ایران قرار می گرفت، نباید تمدن های کنفسیوسی چین، ارتودوکسی روسیه و تمدن اسلامی ایران یکپارچه جلو می رفتند".
به گفته وی، بازتاب عمل یک پارچه این تمدن ها و تلاش غرب برای جلوگیری از یک پارچه شدن آن ها را در دو جا می بینید:
۱ـ همکاری ارتش روسیه، زیر نظر سپاه پاسداران اسلامی ایران در سوریه و عراق؛
امریکا از این ائتلاف های تاکتیکی بین ایران و روسیه می ترسید که اکنون شکل گرفته و می گیرد، این ائتلاف های تاکتیکی می بایست ۲۰ سال پیش شکل می گرفت، اما اکنون در حال شکل گیری است، با شکل گیری این ائتلاف ها، امریکا عملا در سوریه و عراق دچار عجز شد ... عجز به این معنی که جلوی چشم امریکا و در کشور اشغال شده ای به نام عراق، داعش شکست خورد ... از سوی دیگر، با ائتلافی که در وجه تاکتیکی، نه استراتژیکی، بین روسیه و ایران انجام شد، جلوی سقوط بشار اسد گرفته شد. امریکایی ها از این ائتلاف ها که باید از اول دهه ۱۳۸۰ یا ۲۰۰۱ در منطقه انجام می شد، جلوگیری کردند و توانستند با شروع درگیری در افغانستان، تشکیل چنین ائتلاف هایی را ۱۵ سال به عقب بیاندازند؛ جنگ را در افغانستان شروع کردند، منطقه را به هم زدند و آسیای میانه و قفقاز را درگیر کردند.
۲ـ ائتلاف استراتژیک قدرت های منطقه برای کنار گذاشتن "دالر" از معاملات اقتصادی و نفتی
در طول سال های گذشته، بارها کشورهایی چون روسیه و چین در سفر به ایران می گفتند که دچار مشکلات جدی با امریکا هستند، به عنوان مثال امریکا هر وقت می خواست با چین مقابله کند، جنگی را به نام "جنگ ارزی" راه می انداخت و بخشی از پول چین را از بین می برد، روس ها نیز همین طور، هر بار رهبران و سران این کشورها به ایران آمدند و خدمت رهبری(امام خامنهای) رسیدند، می پرسیدند که چه کار باید بکنیم؟ رهبری گفتند که ارتباط تان را با دالر قطع کنید؛ شیشه عمر امریکا در دالر است و اگر دالر تضعیف شود، امریکا بدون درگیری از هم می پاشد... "مایک ملونی" می گوید اگر دالرهایی که در امریکا بدون پشتوانه طلا چاپ می شود و بیرون می رود، به این کشور امریکا برگردد، امریکا در چند هفته از هم می پاشد... در نتیجه یک ائتلافی بین روسیه، چین، هند، برزیل و آفریقای جنوبی تحت عنوان بریکس به وجود آمد و توافق کردند دالر را کنار بگذارند، امسال در ماه شهریور(سنبله) بزرگترین قراداد نفت و گاز بین چین و روسیه امضا شد، اما مبنای معامله شان طلا بود، نه دالر. این ائتلاف استراتژیک، از نگرانی های هانتیگتون بود که وقتی چین، روسیه و هند با ایران، یک چنین ائتلاف هایی داشته باشند و دالر را کنار بگذارند، امریکا و غرب تضعیف می شود.
دکتر حسن عباسی در یک جمع بندی در این بحث گفت: "با حضور امریکا در افغانستان، نگرانی هانتیگتون در مورد ائتلاف تمدن های کنفسیوسی چین، اردتودوکسی روسیه و اسلامی ایران و تقابل آن ها با امریکا که در مقاله معروف رویارویی تمدن ها مطرح شده بود، به تأخیر افتاد. در اینجا نقش ژئوپلیتیکی افغانستان خیلی خودش را جدی نشان می دهد، حداقل امریکایی ها فروپاشی شان را ۱۵ سال به عقب انداختند".
وی افزود: "اینجا نقش ژئوپلیتیک افغانستان و آسیای میانه در این است که مانع ارتباط و ائتلاف روسیه و ایران، چین با روسیه، هند با ایران و روسیه شود، منطقه را به گونه ای به هم بزنند که استان سین کیانگ چین در همسایگی افغانستان ناامن باشد، آسیای میانه ناامنی داشته باشد و به روسیه تسری پیدا کند و شرق ایران نیز ناامنی داشته باشد، در این بین پاکستان هم به این دلیل که می خواهد کمک نظامی و مالی مستقیم از امریکا و عربستان بگیرد، آتش بیار معرکه شود و در این قضایا به صورت جدی مداخله کند، هند هم مشکلاتی داشته باشد و این سلسله همیشه مثل یک عارضه و بیماری در قاره آسیا باقی بماند".
ولی به گفته این استراتژیست ایرانی، امریکا در مقابل نقش مؤثری در افغانستان نداشت و ناامنی ها در افغانستان گسترش پیدا کرد. عباسی افزود: "پیش بینی آن روز من این بود که مواد مخدر در افغانستان گسترش چشمگیر خواهد یافت، که همین شد، از سوی دیگر پیش بینی کردم که اجازه نمی دهند در افغانستان جامعه سازی صورت بگیرد".
ادامه دارد...