در آستانه ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۱۴ میلادی، ۱۳ سال از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ می گذرد؛ تاریخی که رویدادی که در امریکا رقم خورد، بهانه ای برای حمله نظامی امریکا و متحدانش به افغانستان شد، رژیم خوکامه طالبان را برانداخت، به اشغال کشور توسط پاکستان پایان داد، رهبران گروه های تروریستی طالبان و القاعده را از کشور متواری کرد و به روی کار آمدن اداره ای تازه انجامید و سازوکارهای دموکراتیک، قانون اساسی، دولت، پارلمان، نهادهای مردم گزین، جامعه مدنی و رسانه ها، متولد شدند، فعالیت های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در ابعاد وسیع، رنگ و رونق یافت و به این ترتیب، کمتر کسی می توانست نسبت به این تغییر بنیادین، بی تفاوت باشد یا از آن خوشحال نباشد.
کشور واقعا شاهد یک تولد دوباره بود. قرار بود همه چیز از نو بنیاد شود، افغانستان تازه ای پدید آید و مردم شاهد روزگاران خوش و خرم و سرشار از امنیت و آرامش و آسایش و رفاه و پیشرفت و توسعه و بازسازی و دموکراسی و آزادی باشند.
در کشوری که با بحران معنا می شد، با استبداد تعریف می شد و با دیکتاتوری، سلطه قومی و آشوب های سیاسی و اجتماعی به حیات خود ادامه می داد و یک تاریخ، چنین بود، این تحول اندکی نبود.
بازتولید ارزش های دموکراتیک و جانشین سازی آنها به جای مفاهیم متروک و ضد مردمی دیگر، نوید روزهای روشن را می داد؛ اما دیری نپایید که راهبرد جهانی دوستان بین المللی افغانستان، دستخوش یک دگردیسی بنیادین شد، تامین دموکراسی، رفاه، توسعه و بازسازی جایش را به مبارزه با تروریزم، تامین امنیت و مبارزه با تقلب های سازمان یافته داخلی و خارجی در انتخابات داد.
اینگونه بود که فضای سیاسی و اجتماعی کشور که در ابتدا به نحو بی سابقه ای، شاهد گشایش و شادی و شکوفایی و امید و بی قراری های شادی بخش بود، جای خود را به کابوس روزهای سخت آینده داد. تروریست ها که برای چند روزی از هول آماج قرار گرفتن از سوی هواپیماهای بی ۵۲ امریکایی، به آنسوی مرزها پناه برده یا آب شده به زمین رفته بودند، بار دیگر جان گرفتند، به سنگرهای دیروز خود برگشتند و علیه مردم و دولت، سلاح برگرفتند. ناآرامی ها روز به روز اوج و افزایش یافت، آمار کشتار غیر نظامیان از سوی دو طرف نبرد به صورت روز افزونی رو به فزونی نهاد و این امر، اختلافات وسیع و گسترده ای را میان رییس جمهور کرزی و متحدان مهم خارجی اش به همراه آورد.
این تنش ها هنوز آنقدر گسترده نشده بود که امریکا که از آن بارها به عنوان بزرگترین متحد استراتژیک افغانستان، نام برده می شد تلاش کرد حضور نظامی اش در کشور را کاهش دهد به جای آن با امضای پیمان استراتژیک، نفوذ سیاسی اش را همچنان حفظ کند؛ با صرف نیروی انسانی و هزینه های مالی کمتر.
پیمان استراتژیک نیز امضا شد و با امضای آن، بسیاری دیگر از کشورهای همسو با امریکا که در افغانستان نیروی نظامی داشتند و تحت فشار افکار عمومی خود، دیر یا زود مجبور بودند افغانستان را ترک کنند، به فکر امضای پیمان استراتژیک با کابل افتاده اند و بسیاری از آنها در همان مرحله اول، بی هیچ درد سری به آرزوی خود رسیدند؛ اما موضوع جنجال برانگیز، حضور نظامی محدود امریکا و متحدانش و تعداد نیروهایی بود که باید در پوشش پیمانی جداگانه میان کابل و واشنگتن، حل می شد. این پیمان با اوج گرفتن تنش های دوجانبه کرزی و امریکا، هنوز امضا نشده؛ اما گفته می شود به زودی در آینده، توسط کسی غیر از کرزی امضا خواهد شد؛ بر همین اساس بود که ناتو در نشست اخیر خود در ولز انگلیس، تصمیم گرفت میزان کمک هایش به افغانستان را افزایش دهد؛ کمک هایی که بخش عظیمی از آن را امریکا تامین می کند و شرط اصلی آن نیز امضای پیمان امنیتی است.
با اینهمه امریکا قرار است کمی پس از پایان سال جاری میلادی، خاک افغانستان را ترک کند؛ اما پیمان امنیتی به آن کشور و متحدانش در ناتو اجازه می دهد نفوذ سیاسی و نظامی شان را کماکان حفظ کنند؛ اما بار سنگین ناامنی، روی دوش نیروهای داخلی می افتد، تروریست ها قدرتمندتر از سال ۲۰۰۱ همچنان فعال اند، دشمنی پاکستان به قوت خود باقی است، نیروهای امنیتی با وجود افزایش در کمیت، از سلاح های سنگین، نیروی هوایی و جنگنده های مدرن، بهره ای ندارند، افغانستان همچنان جنگ زده باقی می ماند، زیرساخت های ویران، به جای خود هستند و هنوز آثار جنگ در برخی نقاط پایتخت، کاملا محو نشده اند و تنش های سیاسی جاری نیز بر نگرانی های عمومی افزوده و به رغم دخالت های مستمر امریکا، طرف های درگیر، حاضر به سازش نیستند و به این ترتیب، افغانستان در آستانه ۱۱ سپتامبری دیگر، به جای آنکه به روزهای خاطره انگیز و امیدبخش سال ۲۰۰۱ فکر کند، بیشتر نگران کابوس های آینده است.