"میسم ابومور"، فارغ التحصیل ادبیات انگلیسی و دانشجوی علوم سیاسی در دانشگاه اسلامی غزه، در مقالهای تحت عنوان "پرسشی از جهان: آیا من به اندازه کافی انسان نیستم؟" دردها و رنجهای انسانی خود در جهان محصور سرزمینش را از قلب غزه روایت میکند و از جهان میپرسد که آیا به اندازه کافی و به اندازه سایرین مستحق زنگی نیست؟.
به گزارش خبرگزاری آوا به نقل از ایسنا،این خانم محجبه در یادداشتی که برای پایگاه اینترنتی الجزیره انگلیسی نوشته، عنوان داشته است: «به یاد دارم زمانی که در یک کارگاه آموزشی سه روزه درباره قوانین بینالملل و حقوق بشر که توسط صلیب سرخ جهانی در غزه برگزار شده بود، شرکت کردم. یکی از شرکت کنندگان از مربی پرسید: من چه کاری انجام دهم تا شایسته رسیدن به این حقوق بشر شوم؟ مربی بدون زمان زیادی فکر کردن پاسخ داد: هیچ باید انسان باشی فقط همین.
اکنون سوال این است، من باید چه کاری انجام دهم تا شایسته انسان بودن باشم؟ تا جایی که میتوانم بگویم، من همانند انسانهای معمولی زندگی میکنم. دوست میدارم، متنفر میشوم. گریه میکنم، میخندم، اشتباه میکنم، رویا میبینم، آسیب میبینم، آسیب میزنم، پیتزا دوست دارم، مریض میشوم، گاهی اوقات جوکهای بیمزه تعریف میکنم که فقط خودم را میخنداند و آخرین باری که خودم را در آیینه دیدم کاملا شبیه انسان بودم.
تنها تفاوت این است که یک دولت اشغالگر از هیچ کجا آمد و ادعای تصاحب انحصاری سرزمین من را کرد؛ سرزمینی که یک سلسله بیپایان از نیاکان من در آن زیستهاند. این دولت اشغالی شروع به نسل کشی مردم سرزمین من کرد. تنها گناه من ایستادگی و جنگیدن برای سرزمین از دست رفته و تمامی چیزهای عزیزم است.
جهان من را تروریست میخواند چرا که از کشته شدن مانند یک حیوان سرباز زدم. اما حتی یک حیوان هم برای زندگیش میجنگد. من از پیشنهاد مقامات امریکا استقبال کردم و به انتخابات رفتم. به حزبی رای دادم که با توقعاتم همخوانی داشت. اما بعدها به علت تمرین دموکراسی که خودشان به من یاد دادند، تنبیه شدم، من نمیدانستم که تعریف مدرن دموکراسی، رای دادن به حزب مطبوع امریکاست نه حزبی که اکثر رای دهندگان خواهان آن هستند!
در نتیجه، تحت محاصره شدید و قحطی سیستماتیک قرار گرفتم و در قسمتی کوچک از سرزمینم محبوس و از تمام دنیا برای سالها جدا شدم. در آن دوره من دانشگاهم را تمام کردم در حالی که برای امتحاناتم با شمع درس میخواندم و تمام تحقیقاتم را با دست مینوشتم. بارها روزهای طولانی مدرسه را بدون پول برای غذا سر کردم چرا که پدرم، یک مهندس، چیزی برای ساختن نداشت.
طی چهار سال سخت، با رویاهای بزرگ فارغ التحصیل شدم؛ متاسفانه رویاهایم از واقعیت بزرگتر بودند. من با وجود استعدادهای بسیار بزرگم بیکار ماندم.
من به خاطر چیزی که گمان میکردم حقوق اولیه من است ایستادم و جنگیدم، اتفاقاتی که تمام دنیا آن را تروریسم خواند. غزه من از فقر و قرنطینه بودن بسیار خسته است. غزه من از سه جنگ مرگ بار طی کمتر از یک دهه توسط اسرائیل اشغالگر که نیروهایش تا دندان مسلح به سلاحهای کشتار جمعی است خسته است. سلاحهایی که هزینه آن را مالیات دهندگان امریکایی تامین میکنند و جهان دوباره من را به خاطر پاسخ دادن به این حملات با سلاحهای خندهدار، انسانی و دست ساز متهم میکند. دهها تن از مردم من در راه نیازهای روزانهشان کشته میشوند و من میبینم که کودکی و جوانیام در درد و بدبختی تباه میشود و همچنان تروریست لقب میگیرم. من یک تروریستم، چرا که برای حقوق ابتدایی خود میجنگم؛ حقوقی که هر کس دیگری بدون ریخته شدن یک قطره خون و بدون اینکه از خصائص انسانی محروم شود از آن بهرهمند است.
۲۷ روز از زندگی کوتاهم که قرار بود زیباترین سالهای زندگیم باشد، ربوده شده است. من این روزها را در حالی گذراندم که میدیدم کسانی که دوستشان دارم به خاطر اینکه در نگاه جهانیان به اندازه کافی انسان نبودند، کشته شدند و من سالهای بیشتری را برای رهایی از زخم جنگ از دست خواهم داد به جای اینکه زندگیم را بسازم. اگر در این جنگ زنده نماندم، دوست دارم مردم جهان بدانند که من هیچ وقت یک راکت یا سلاحی در خانهام ندیدهام. دیگران نیز مطمئن باشند که از من به عنوان سپر انسانی استفاده نشده است.
هنگامی که این مقاله را مینویسم، مادرم به پدرم گفت گاز نیز قطع شد در حالی که اکنون روزهاست آب و برق ما نیز قطع شده است.
من هنوز نمیدانم که به کدامین گناه و جرم مستحق چنین بدبختی هستم. من در شگفتم که انسان بودن چه احساسی دارد.»