محمدعلی احمدی؛ معاون والی غزنی گفته است که گروه طالبان یک دانش آموز ۱۵ ساله را به اتهام داشتن ارتباط با پولیس ربوده و سپس به قتل رسانده اند.
آقای احمدی گفت که طالبان علی سینا را روز ۱۴ سنبله در منطقه "خاک غریبان" در حومه شهر غزنی ربوده بودند و امروز جسد او در یک محل متروک دورتر از این منطقه پیدا شد.
او افزود که طالبان نامهای نوشته و بر سینه او گذاشته بودند با این مضمون که این کودک را به دلیل داشتن ارتباط با پولیس کشته اند.
آنها در این نامه افزوده اند که علی سینای ۱۵ ساله با خود تلفن موبایل داشته و با آن با پولیس تماس میگرفته است.
احمدی گفت که طالبان روزی که این دانش آموز را ربودند، او با دوستان خود در نزدیک روستای خود فوتبال بازی میکرد و پس از پیدا کردن موبایل در جیبش او را با خود بردند.
خاک غریبان همانگونه که از نام آن پیداست از محلات فقیرنشین در مرکز غزنی است. با آنکه این منطقه در فاصله اندکی از محل استقرار فرماندهی پولیس غزنی و دیگر اماکن دولتی در این ولایت قرار دارد و به لحاظ تقسیم بندی اداری نیز بخشی از مرکز این ولایت محسوب می شود؛ اما طالبان در این منطقه نفوذ گسترده ای دارند.
ساکنان این منطقه می گویند که تقریبا هر شب، شاهد درگیری های مسلحانه میان طالبان و نیروهای امنیتی اند؛ درگیری هایی که آغازگر آن طالبان اند و این نشان از قدرت و موقعیت تهاجمی این گروه در یکی از حومه های مرکز غزنی دارد.
ناتوانی دستگاه های امنیتی برای سرکوب و بیرون راندن طالبان از میان منازل مسکونی خاک غریبان، یکی از نشانه های بارز وضعیت وخیم امنیتی در این ولایت است.
شماری از مردم فقیر ساکن خاک غریبان، از بیم ناامنی ها خانه ها خود را به طالبان واگذاشته و از این منطقه متواری شده اند؛ بنابراین رویدادی مانند ربودن و سپس قتل علی سینا از سوی طالبان در این منطقه، قاعدتا نمی تواند رویدادی استثنایی تلقی شود؛ اما واضح است آنچه به شهرت و همه گیرشدن این خبر منجر شده، جنبه احساسی-عاطفی و ضد انسانی بودن این اقدام است.
طالبان پیش از این نیز کودکانی را به جرم های مشابه به صورت فجیعی کشته اند و اصولا این اقدام محدود به قوم یا مذهب خاصی هم نیست؛ بنابراین هیچ عامل دیگری جز تصلب و افراط گری ایدئولوژیک طالبان به هدف بدنامی اسلام و همچنین نابودی ملت افغانستان نمی تواند در این اقدامات، دخالت داشته باشد.
آنها با این اقدامات درست همان چیزی را ثابت می کنند که رییس جمهور کرزی باری در همین اواخر آن را بدنام کردن اسلام تعبیر کرد. البته افزون بر بدنامی اسلام، عامل دیگری هم هست که در این میان نقش دارد و آن، کمربستن به قتل یک ملت است. طالبان ماموریت دارند؛ تا ریشه ها و زیربناهای اجتماعی ملتی را براندازند و یکی از راه های آن کشتار و ایجاد رعب و وحشت است.
قتل علی سینا و بسیاری دیگر از علی سیناهای نوعی دیگر، بدون شک، تنها قتل یک نفر نیست؛ بلکه ابعاد عاطفی و روانی این اقدام، بر روح جمعی یک ملت تاثیر می گذارد و آن را دچار آشفتگی و افسردگی می کند؛ کاری که طالبان و مهندسان پروژه طالبانیزم در پی آن هستند.
وجه غم انگیز و بسیار تکان دهنده ماجرا این است که آنها این کار را با توجیه شرعی و بدون ارائه هیچ دلیلی انجام می دهند. شریعت، موتور محرک ماشین ارعاب و کشتار در منظومه ایدئولوژیک طالبان است؛ این در حالی است که اسلامی که ما می شناسیم و هم اکنون یک میلیارد و چندصد میلیون پیرو در سراسر جهان دارد، دستورات مشخصی در زمینه بازداشت، اسارت، محاکمه یا اعدام افراد دارد. طالبان اسیران شان را می کشند و در این زمینه حتی محدودیت های سنی آنان نیز نمی تواند جلودار این جنایت آنها شود؛ این در حالی است که اسلام یکی از رؤوف ترین ادیان آسمانی در زمینه رفتار با اسراست.
برای طالبان، اثبات جرم، هیچ موضوعیتی ندارد، تنها کافی است که آنها در این زمینه ایراد اتهام از منظر خود را موجه بدانند. همه جرایم از نظر آنها تنها یک حکم دارد و آن مرگ است؛ زیرا آنها زندان و زندانی ندارند. اسارت و اصول اسلامی رفتار با اسیر برای آنها هیچ ارج و اهمیتی ندارد. برای آنها همچنین مهم نیست که قربانیان خود را از میدان جنگ اسیر کنند یا از یک میدان فوتبال بدزدند! مسلمان بودن یا نبودن افراد هم اهمیتی ندارد. حتی در مواردی غیرمسلمانان را در بدل پول و... آزاد می کنند و فقط مسلمانان را می کشند؛ مانند کشتن اجمل نقشبندی و آزادی همکار ایتالیایی او!
بنابراین، چه چیزی جز بدنام سازی اسلام و کمربستن به قتل یک ملت می تواند عملکردهای این گروه را توجیه کند؟