استعمار شرق و غرب، به گونه ای طرحها و نقشه های توسعه طلبانه شان را پلان و تنظیم کرده اند که هر چه ثبات، امنیت و آبادانی و پیشرفت است در کشورهای آنان و بر عکس، هر چه ناامنی، جنگ و ویرانی است باید به سمت و سوی دولت و کشورهای غیر همسو با آنان و به خصوص کشورها و دولتهای اسلامی غیر همسو با استعمار، سوق داده شود.
امروزه اگر دقیق به جنگها و درگیری های موجود در جهان اسلام نگاه کنیم، به وضوح رد پای استعمار شرق و غرب را در دامن زدن به این ناآرامی ها خواهیم دید. وجود و وفور درگیری های مخرب و آزار دهنده چند سال اخیر در کشورهای اسلامی، دلیل عمده و شاید یگانه علت آنها، طرحها و نقشه های شوم و استعماری چند قدرت مشخص در سطح جهان است.
وجود بحران در یمن، تونس، مصر، لیبیا، سوریه، لبنان،، پاکستان، افغانستان، عراق، فلسطین و...، و آسیب دیدن بسیاری از مسلمانان و تخریب اموال و دارایی های آنان در سایه جنگ و و یرانگری، همه و همه گویای این واقعیت تلخ و دردناک است که جنگ، ناامنی و ویرانی همه جانبه، برنامه ای است از پیش تهیه و تنظیم شده که به وسیله دولتها و قدرتهای استعماری، بر مسلمانان و کشورهای شان تحمیل شده است.
یکی از واقعیت های ناگوار دوران ما این است که تا قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، کشورهای جهان اعم از اسلامی و غیر آن، میان دو ابر قدرت شرق و غرب، با رعایت توازن قوا در جهان، تقسیم شده بود. وجود دو پیمان "ناتو" و "ورشو" توانسته بود بسیاری از کشورهای جهان را در دو کته گوری شرق و غرب قرار دهد و تعدادی از کشورها هم که به هر دلیلی نخواسته بودند زیر چتر دو پیمان مذکور قرار بگیرند، برای خویش پیمان دیگری به عنوان"جنبش عدم انسلاک" و یا پیمان " جنبش کشورهای عدم تعهد" ساخته و پرداخته و زیر آن گرد آمده بودند.
اما مشکلی که این پیمان از همان آغاز و ایجاد داشت، عدم استقلال و وابستگی بسیاری از دولتهای عضو جنبش مذکور به قدرتهای استعماری شرق و غرب بود. به عنوان مثال کشورهای عربی منطقه اکثراً و تعدادی نیز از کشورهای غیر عربی نظیر ایران، پاکستان و ترکیه، از دولتهایی بودند که هم عضو کشورهای عدم تعهد بودند و هم در عمل از سوی امریکا و غرب پشتیبانی اقتصادی و نظامی می شدند.
اما کشورهایی هم بودند در این جنبش که سایه توجه دولت فخیمه اتحاد جماهیر شوروی سابق را بر فراز سر خویش حس می کردند. کشورهایی چون عراق، سوریه، دولتهای آسیای مرکزی(کشورهای مشترک المنافع) و افغانستان در منطقه، از کشورهای مورد عنایتهای سیاسی- نظامی شوروی سابق به شمار می رفتند.
پس از فروپاشی نظام سوسیالیستی در اتحاد جماهیر شوروی سابق، امریکا و غرب با رویکرد تازهای در جهان ظاهر شدند. امریکا که به غیر از تمدن اسلامی، رقیب دیگری در برابر سیستم انسان آزار سرمایهداری نمیدید، برای تضعیف هر چه بیشتر جوامع اسلامی، به طراحیها و نقشه کشیهای خطرناک و ویرانگر روی آورد.
در کنار بوجود آوردن گروههای افراطیای چون القاعده و...، تقویت و حمایت از رژیم اسرائیل به عنوان یکی از اهداف استراتژیک و دراز مدت امریکا و غرب، مد توجه و نظر آنان قرار گرفت.امریکا و غرب اگر چه در ظاهر از جنگ تمدنها و مبارزه با مسلمانان حرف نمیزنند و بلکه همواره این گزینه را رد میکنند.
اما عملکرد آنان درکل جهان و به خصوص در کشورهای اسلامی، خلاف ادعای آنان را ثابت میکند. حدود نیم قرن به این طرف است که مسلمانان در سراسر دنیا و به خصوص در کشورهای امریکایی و اروپایی با انواع و اقسام آزار و اذیت های غیر متمدنانه و سختگیرانه مواجهند.
به هر تقدیر، امروزه در هر گوشه و نقطه ای از کشورهای اسلامی اگر نزاع و جنگی مشاهده می شود و در اثر آن خسارت های هنگفت جانی و مالی به مسلمانان می رسد و هزاران هزار مسلمان آواره این و آن کشور شده و زنان و کودکان و جوانان و پیران شان، قتل عام می شوند، بدون هیچ تردیدی با نقشه های خصمانه و از پیش طراحی شده قدرتهای استعماری و عوامل منطقه ای و داخلی آنان در جهان، منطقه و درون کشورهای اسلامی است.
با تاسف باید گفت که در این نسل کشی آشکار و عریان امت اسلامی، یک تعداد از دولتهای عرب و غیر عرب منطقه، با سیاستهای مغرضانه و بی رحمانه شان، ساطوری شده اند تیز و بران در کف دشمنان دیرینه اسلام و مسلمانان و در طول سالیان اخیر، دقیقاً همان کاری را با امت اسلامی کرده و می کنند که امریکا و غرب از انجام آن عاجز و ناتوانند!.
مع الاسف، هماهنگی و تبانی دولتهایی چون قطر، سعودی و ترکیه با امریکا و غرب در اوضاع سوریه و کشتار و آوارگی و تخریب دردناک این ملت و کشور اسلامی، بر هیچ صاحب خردی پوشیده نیست. کوتاه سخن آنکه امروزه هر جنگی در یکی از کشورهای اسلامی رقم می خورد، قربانیان آن نیز جز مسلمان، هیچ یهودی و یا مسیحی ای نیست و گناه آن نیز جز به پای دولتهای عربی که ادعای اسلام و ایمان دارند، بر عهده کس دیگری نیست.