ابوسیاف که می توان وی را سردار مجاهدین عرب در چچنیا خواند، در اثر بیماری قلبی جانسپرد.
افغانستان وعربهای افغان (قسمت یازدهم)
خبرگزاری صدای افغان(آوا)کابل , 21 حوت 1387 ساعت 9:57
ابوسیاف که می توان وی را سردار مجاهدین عرب در چچنیا خواند، در اثر بیماری قلبی جانسپرد.
جنگ چچن سرانجام با تلفات سنگین برای هردو طرف – هم روسها و هم مردم چچن به پایان رسید. ابوسیاف که می توان وی را سردار مجاهدین عرب در چچنیا خواند، در اثر بیماری قلبی جانسپرد. یک روایت از جریان مرگ وی چنین است که او سالها دچار بیماری قلبی بود و در امریکا مورد عمل جراحی قرار گرفت. گفته می شود که دستگاهی که بوسیله یک باطری کوچک کار می کرد در سینهء وی گذاشته شد. این باطری باید هرسال تبدیل می شد.
چند سالی که عربها در افغانستان از نظر امریکا روس کش های خوب بشمار می آمدند و منافع امریکا و غرب با عملکرد های آنان همسوئی داشت، ابوسیاف هر سال به امریکا می رفت و باطری دستگاه قلبش را تبدیل می کرد اما در جریان جنگ چچن بعد از اینکه روسها و امریکائی ها باهم به توافق دست یافتند تا این جنگ به خواست روسها به پایان برسد و کمک به چچن ها قطع گردد، دیگر به او چنین اجازه ای داده نشد. مدتی بعد ابوسیاف با از کار افتادن این دستگاه در قلبش چشم از جهان پوشید و او را در قبرستان شهدا در چچنیا بخاک سپردند.
سال 1996 سال شدید ترین جنگ ها در چچنیا بود. خطاب فقط در یک مورد در 16 اپریل 1996 با پنجاه مجاهد طی یک کمین یک قطار بزرگ نظامی روسها را مورد حمله قرار داد. رسانه های روسی از کشته شدن 226 سرباز و افسر در این حمله خبر دادند که سه جنرال در قطار کشته شده گان بود. گروه مربوط به خطاب حملاتی را هم در عمق خاک روسیه انجام داد که موجب تلفات سنگین شد. روسها در اواخر سال 1996 بصورت موقت از چچنیا عقب نشینی کردند.
سرانجام خطاب در سال2007 در چچنیا بشکل مرموزی بوسیلهء زهر کشته شد.
قبلا سخن از ابوسیاف بمیان آمد و در اینجا بی مناسبت نخواهد بود که از یک ابوسیاف دیگر نیز ذکری بمیان آید که هرچند عرب تبار نیست اما با جهاد افغانستان و مجاهدین عرب در افغانستان رابطه دارد واو مجاهد مسلمانی از فلیپین با همین لقب است.
می دانیم که مسلمانان فلیپینی از سالها قبل علیه مظالم دولت فلیپین به مقاومت مسلحانه دست زدند که این مقاومت بخصوص در جزیرهء میندانائو شدید تر بوده است.
در دههء هشتاد میلادی که روند آمدن جنگجویان مسلمان به پاکستان و از آنجا به افغانستان آغاز شد، هاشم سلامت یکی از رهبران مسلمانان فلیپین با عبدالله عزام تماس برقرار کرد. هاشم سلامت از تحصیلکرده های الازهر بود. نورمیسواری یکی از رهبران دیگر مسلمانان فلیپین به ایران و از آنجا به پاکستان آمد. در این سفر وی با عبدالله عزام ملاقات نمود و در مورد فرستادن جمعی از جوانان داوطلب مسلمان از فلیپین به پاکستان صحبت شد. مصارف سفر این گروه را مکتب الخدمات پرداخت و این جوانان به پاکستان آمدند و بعدا به یکی از قرارگاههای عرب ها در جنوب افغانستان فرستاده شدند.
بصورت دقیق مشخص نیست که این گروه چه مدتی را در افغانستان سپری کردند و چه زمانی به کشور خود باز گشتند اما بعد از مسافرت این گروه بود که سخن از گروهی بنام گروه ابوسیاف در فلیپین بگوش رسید که علیه دولت آنکشور می جنگد. بدون شک یکی از همین افراد در بازگشت تحت تاثیر مجاهدین عرب و شاید هم استاد سیاف که در آن زمان شخصیت متفاوت از امروز بود، نام مستعار ابوسیاف را بر خود نهاد. امروز امریکا این گروه را هم در شمار گروه های تروریست هم پیمان القاعده می داند. ذکر این نکته هم بی مناسبت نیست که یکی از همسران اسامه بن لادن هم از مسلمانان فلیپین است. آیا این مسایل با هم رابطه دارند و یا صرفا یک تصادف است؟
در جنگ دیگری در این منطقه یعنی در جمهوری آذربایجان نیز عربهای افغان همراه با مجاهدین افغان در کنار آذری ها علیه ارمنی ها جنگیدند. اصولا فروپاشی اتحاد شوروی نیز از همین منازعه میان ارمنی ها و آذری ها بر منطقه ای بنام ناگورنو قرباغ (قره باغ علیا) آغاز شد. این منطقه با اکثریت جمعیت ارمنی در داخل خاک آذربایجان قرار داشت. یک برخورد کوچک میان دوطرف موجب شد تا رهبری اتحاد شوروی تصمیم گرفت تا قره باغ علیا مستقیما تحت ادارهء ماسکو درآید.
در شرایطی که در افغانستان نیز جنگ میان تنظیم های جهادی دوام داشت، حیدر علی اوف رئیس جمهور آذربایجان در تماس با حکمتیار از وی خواستار اعزام نیرو برای جنگ با ارمنیها شد. حکمتیار گروهی جنگجو را به آذربایجان فرستاد. قبلا عده ای از عربها که در راس آنان یک تبعهء عربستان سعودی بنام مستعار عبدالجبار به این کشور رفته بودند و شاید همین عربها در رابطه میان حکمتیار و علی اوف وساطت کرده باشند. گفته می شد که حکمتیار از علی اوف در بدل این کار پول هنگفتی بدست آورد. امروز هم تعدادی از افغانهائی که در آن زمان به آذربایجان رفته بودند در این کشور سکونت دارند.
فروپاشی اتحاد شوروی در اروپا نیز موجب تحولات بزرگی گردید. آلمان دو پارچه متحد شد اما از کشور های متحد قبلی تعدادی در داخل خویش درگیر کشمکش های قومی و نژادی و در نتیجه جدائی طلبی شدند. یوگوسلاویا کشوری با چندین ملیت این روند را به آسانی سپری نکرد. سابقهء دشمنی دهها سال قبل میان صربها از یکطرف و کرواتها و مسلمانان بوسنی از جانب دیگر (که متهم به همکاری با آلمان نازی در جنگ دوم جهانی بودند و در نتیجه صدها هزار صرب به دست نازی ها قتل عام شدند) موجب خشونت بسیار گسترده و نسل کشی صربها علیه مسلمانان بوسنی گردید.
تعدادی از مجاهدین عرب همراه با عده ای از افغانهای داوطلب به این میدان نبرد شتافتند. ابوهانی مصری مردی که در تمام سنگر های نبرد از آذربایجان گرفته تا تاجیکستان و چچنیا سرکشیده بود، به بوسنیا رفت و علیه صربها جنگید.
ابوهانی و رفقایش در جنگ های سومالی که در سال 1993 آغاز شد نیز شرکت کردند و به نفع جنرال فرح عدید علیه امریکائی ها جنگیدند. در یک مورد طی یک کمین ناگهانی هجده سرباز امریکائی در ماگادیشو کشته شدند و اجساد آنان را مردم به پشت موتر ها بستند و بروی زمین کشیدند. این رخداد خفت آمیز موجب شد تا ایالات متحدهء امریکا نیروهای خود را از صومالیا خارج کند. (همین ابوهانی بود که نقشهء قتل احمدشاه مسعود را نیز طرح کرد و با موفقیت به اجرا در آورد.)
مداخلهء مستقیم امریکا برای مقابله با (اسلام افراطی) تحت پردهء کمک های انسانی به صومالیا در سال 1993 به شکست مواجه شد اما ترس از بمیان آمدن یک افغانستان دیگر و این بار در شاخ افریقا موجب گردید تا امریکا با کمک به اتیوپی و تشویق این کشور به جنگ علیه حکومت محاکم اسلامی در کشور همسایه مانع از قدرت گرفتن اتحاد محاکم اسلامی در این کشور گردد. جنگ در صومالیا تا کنون به مصیبت های زیاد برای مردم این کشور انجامیده است. اکنون (جهاد بحری) یعنی گروگان گرفتن کشتی های تجارتی بخاطر بدست آوردن پول در یک مسیر مهم دریائی جهان موجب مشکلات زیاد در حمل نقل دریائی گردیده است. عواید این گروگانگیری می تواند به دوام یک جنگ طولانی کمک کند. امریکا محاکم اسلامی در صومالیا را بخشی از القاعده می شمارد و نام رهبران آنرا در لیست سیاه قرار داده و یک موسسهء مالی صومالی بنام البرکه را نیز در شمار نهاد های تمویل کنندهء القاعده قرار داده است.
در سال 2003 نیروهای امریکائی به بهانهء وجود سلاحهای کشتار جمعی به عراق حمله بردند ورژیم صدام حسین را سرنگون کردند. صدام دیکتاتوری بود که القاعده هم وی را دشمن اسلام و مسلمانان می دانست، اما تحولات عراق موجب شد تا عربهای افغان به میدان جنگ دیگری علیه امریکا بروند در حالیکه در افغانستان هم در کنار طالبان درگیر چنین جنگی بودند.
نام ابومصعب الزرقاوی تا قبل از حملهء امریکا به عراق شناخته شده نبود. زمانیکه نام وی بعنوان فرمانده القاعده در عراق وحشت ایجاد کرد، هیچکس بصورت دقیق نمی دانست که او کیست؟ به نظر می رسید که ابومصعب منسوب به زرقا شهری در اردن است که گروه کثیری از آوارگان فلسطینی را نیز در خود جا داده است.
گفته می شود که نام اصلی وی (احمد فضیل الخلایله) بود که در سال 1986 در حالیکه حدود بیست سال داشت در شمار گروهی از یاران هم فکر خویش به پاکستان آمد. او مدتی را با مولوی جلال الدین حقانی در جنوب افغانستان و سپس در لوگر با مجاهدین حزب اسلامی گذشتاند.
پس از سقوط رژیم نجیب الله که جنگ های تنظیمی آغاز شد، ابومصعب به اردن بازگشت و در آنجا با یک فلسطینی بنام ابومحمد المقدسی و گروه دیگری از فلسطینی ها به تلاش هائی برای قاچاق سلاح به فلسطین اشغالی دست زد که دستگیر وزندانی شد. ابومحمد المقدسی از افراد مورد اعتماد عبدالله عزام و در زمان حیات وی مسئول امور مالی مکتب الخدمات در پیشاور بود. خانوادهء مقدسی نیز مانند خانوادهء عزام از فلسطینی ها مهاجر به اردن بودند و با خانوادهء عزام خویشاوندی نیز داشتند.
ابومصعب و دوستان فلسطینی اش مدتی را در زندان سپری کردند تا اینکه ملک حسین پادشاه اردن درگذشت عبدالله پادشاه جدید اردن بخاطر مرگ پدرش زندانیان را مورد عفو قرار داد و ابومصعب نیز از زندان آزاد شد و در سال 1999 مجددا به افغانستان برگشت. اکنون وضع در جنوب افغانستان کاملا تغییر کرده بود و دوستان سابق سرجای خود نبودند. مولوی جلال الدین حقانی وزیر سرحدات طالبان شده و بیشتر در کابل بسر می برد. یاران حزب اسلامی نیز از صحنه غایب بودند.
ابومصعب این بار به هرات رفت و تحت تاثیر یکی از فرماندهان طالبان بنام مولوی عبدالحنان جهادوال قرار گرفت. جهادوال از مجاهدین سابق علیه تجاوز روسها بود که از طرف طالبان معاون قوماندان هرات تعیین شده بود و ابومصعب او را مرد فوق العاده ای یافت. زرقاوی بیشتر در هرات بود اما در عین حال بصورت مرتب به قندهار و (معسکر الفاروق) می رفت و با جنگجویان القاعده و نیز با رهبران آن ملاقات می کرد.
در جریان حملهء امریکا به افغانستان ابومصعب توانست جان بسلامت ببرد. او به اردن وسوریه رفت و پس از حملهء امریکا و سرنگونی صدام خود را به عراق رسانید و بعد توانست که بعنوان فرمانده القاعده در این کشور جنگ های خونینی را براه اندازد.
ابومصعب بعدها در عراق در مصاحبه با شبکهء تلویزیونی الجزیره از مولوی جهادوال بعنوان استاد خود نام برد و طالبان این سخن زرقاوی را افتخاری برای خود خواندند. روش های جنگی ابومصعب الزرقاوی بخصوص سربریدن، بمب گذاری کنار جاده و عملیات انتحاری توسط طالبان و بخصوص فرمانده خشن آنان ملا دادالله تقلید شد.
نویسنده:وحیدمژده
کد مطلب: 6265