دو روز دیگر تاسوعاست. جبرئیل به همراه عزرائیل برای فرود در غم سرای نینوا لحظه شماری میکند. او دوست دارد بار دیگر با همنوایی دیگر ملائک بگوید: «در بهشت نهری است از شیر که از آنِ علی و فاطمه و حسن و حسین است، هرکسی دوستدار این خاندان باشد بدون اندوه وارد بهشت خواهد شد». زمان از شرم خیانت کوفیان خود را در مرداب نامردمیها مدفون کرده است.
کوفیان بدذات، یگانه رازدار آل رسول (ص) را دمی آسوده نمیگذارند. خواص بیبصیرت با بیعاری تمام افسار از اسب سرکش ثروت و قدرت فرو کشیدهاند. خواص رفاهزده چوب حراج بر شرافت و غیرت دینیشان زدهاند. عوام به تاخت راهی بازار شام هستند. بازار وعده و وعیدها داغ داغ است و صحرای سوزان کربلا داغتر. برادر سراغ پیراهن کهنه خود را از خواهر میگیرد. دل زینب(س) با دیدن رقیه بر خود میلرزد. دستار پیامبر بر سر حسین(ع) جلوه دیگری دارد. کمکم ندای « العطش» در صحرای کربلا میپیچد. کودکان تشنه آب هستند و کوفیان بیریشه تشنه جرعه اي آب مردانگی و غیرت.
طوفان شرارت یهودیان مستقر در کاخ یزید آرام آرام گرد و غبار فتنه را بر دشت کربلا میپاشد. کلام سراج نینوا اثری بر قلبهای مالامال از حرام حرامخواران ندارد. گوش کوفیان فریاد بلند فطرتشان را نمیشنود. کوفیان حرامخوار کر و کور شدهاند. خارهای تیز اطراف خیمه نیز از شرمندگی طفلان معصوم خاندان نبوی سر به زیر انداختهاند. کوفیان را چه میشود. بانگ هلهله دیگر از برای چیست؟. خواص بیبصیرت که با خیالی آسوده در عرفه، دیانت را قربانی کردهاند، پس این قربانی از آن کیست؟. ابراهیم خلیلالله آنجا چه میخواهد؟. علیاصغر که در آغوش مادر آرمیده است. پس چرا ندای عبرتآفرین «أَلا إِنَّ الدَّعِی بْنَ الدَّعِی قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ السِّلَّهًْ وَ الذِّلَّهًْ وَ هَيْهاتَ مِنَّا الذِّلَّهًْ يَأْبَی اللّهُ لَنا ذلِكَ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤمِنُونَ وَ حُجُورٌ طابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ أُنـُوفٌ حَمِيَّهًْ وَ نُفُوسٌ آبِيَـهًْ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طاعَهًْ اللِّئامِ عَلی مَصارِعِ الْكِرامِ» امام حسین(ع) بر آسمان بلند است؟. ابوالفضلالعباس(ع) با نجوای «والله ان قطعتموا يميني انّي احامي ابداً عن ديني» مشق ولایتپذیری میبیند. کوفیان کلام امام حق را نمیتوانند بشنوند. ملائک مبهوت آوای خوش حسین(ع) هستند.
آرزو میکنند که ایکاش امام عصر(ص) بگوید: «انا بنعليّ من الطّهر من آل هاشم كفاني بهذا مفخراً حين افخرو جدّي رسولالله اكرم من مشي و نحن سراج الله في الخلق يزهر»؛ اما حسین(ع) بهتر از هر کسی میداند که هنوز زمان این رجز الهی فرا نرسیده است. سفیران ابلیس یکی پس از دیگری بر گوش شمربن ذیالجوشن نجوای شقاوت میکنند. نفس مطمئنه آماده تفسیر سرخ رنگ آیه «ارجعی الی ربک» میشود. امام از غصه ولایتگریزی اشقیا غمگین است. اما چه میشود کرد. آتش غیرت و شهادتطلبی چهره قاسم را گلگونتر کرده است. تب سوزان لحظهای امام زینالعابدین(ع) را رها نمیکند. این سنت محتوم خداست.
زمین بی نبی میشود اما بی ولی نمیشود. زینب(س) عبای کهنه برادر را با اشک دل باز میشوید. برادر تاب نمیآورد. فریاد میزند «يا نفس لا تخشي من الكفار و ابشري برحمه الجبّارمع النبي السيد المختار قد قطعوا ببغيهم يساري فاصلهم يا رب حر النار».
نویسنده: سیروس محمودیان