شامگاه17 ذی الحجه سال 60 هجری جمع شیعیان بی بصیر مکه و مدینه شادمانه در فکر تدارک جشن« غدیر خم » هستند. 9روزی می شود که امام زمان شیعیان باصدای رسای «هل من ناصرینصرنی » پای در رکاب جهاد نهاده است . در گذر زمان مال حرام و ربائی همه و همه را - «جز اهل حق» - کور کرده است. ایام سخت نامردمی ها در پیش است. گویا تابعین هم در پیچ های تند روزمرگی ها قسی القلب شدند .حق در معرکه جهاد تنها مانده است. امام (ع) مکلف به تشکیل حکومت اسلامی است . اصلاح جامعه و عمل به فریضه عظیم «امر به معروف و نهی از منکر» یگانه فلسفه قیام او است. هر کس به بهانه ئی از حق گریخته است. دربدعتی عجیب حفظ جان به هر قیمتی مبدل به ارزش اجتماعی شده است. برخی خود را به کوری زدند و بعضی به لالی. برخی علیل شدند و بعضی دیگر شارع دین.
امام حسین (ع)به همراه اهل بیت و جمعی از یاران مخلص مکه را غریبانه به سوی کوفه ترک کرده است. امام (ع)منزل به منزل پیش می آید تا به واقعه بزرگ در«روز دهم » برسد. می گویند هر کس در زندگی اش روز دهمی دارد که باید قدرش را بداند. تاریخ هم چنان چشم انتظار خون احیاگر حسین(ع) است. امام مظلوم(ع) پنج روز پیش در وادی «عقیق» پذیرای عون و محمد ، دو فرزند رشید حضرت زینب کبری (س) بود و فردایش در منزلگه« صفرا » چشم به راه مجمّع و عبّاد بود و فردا ترش در «ذات عرق» با بشر بن غالب قصد ملاقات داشت. رسیدن به منزلگه« حاجر بطن ارمه» هم داستان خود را دارد. قیس مسهر صیداوی که افتخارپیشمرگی امام (ع) را دارد از آنجا راهی کوفه می شود. امام (ع)روز بعدش به منزلگه « فَید »رسیده و عصر فردایش در «احفُر» بیتوته می کند . دیدارامام (ع)با عبدالله بن مطیع عدوی هم عبرت های خود را دارد . امام (ع) 18 ذی حجه را که عید امامت و ولایت است شبانه روزی در غربت بی بصیری شیعیان و سکوت خواص در« خزیمیه »می گذراند. و اما دو روز پیش در 19 ذی الحجه امام (ع) با چشمانی بصیربه سمت «شقوق» حرکت می کند. شقوق همان جائی است که امام حسین (ع) در آن جا از مردی درباره کوفه و اوضاع و احوال مردمانش می پرسد. از وادی عقیق تا مکه پنج منزل بیشتر راه نیست. برخی از حجاج درعقیق در عین غفلت از امام عصر برای زیارت خانه خدا محرم می شوند. «عون و محمد » که خود عطر شهادت می دهند حامل نامه¬ای از پدر - عبدالله بن جعفرطیار - برای امام(ع) هستند. عبدا... می کوشد حضرت را از رفتن به کوفه بازدارد. امام در جواب نامه و امان نامه اهدائی والی مکه و مدینه از خوابی می گوید که در آن رسول اکرم (ص)خبر شهادت ایشان و یارانش را می دهند. لابد امام معصوم (ع) با بوسیدن صورت « عون و محمد » از راه رسیده ، پیشاپیش صحنه روز عاشورا را می بینند . صحنه ئی که گلهای خوش بوی زینب کبری (س) به وساطت قسم مادر به حق مادرشان - فاطمه زهرا (س)- از محضرامام (ع) اجازه حضوردر صحنه کارزار را دریافت می کنند. امام (ع) که اذن جهاد می دهدابتدا محمد راهی میدان می شود. لبه تیز شمشیر «عابربن نهشل » ملعون که محمد را به شهادت می رساند زینب کبری(س) با دلی به وسعت آسمان بیکران دیگر پسرش« عون » را راهی میدانگه شهادت می کند. عجب دلی دارد زینب کبری. رجز«اِن تَنکِروُنی فَاَنَا ابنُ جَعفَرٍ شَهیدُ صِدقٍ فی الجَنانِ اَزهَرِ» عون گویای همه چیز است. عـون نیز اندکی بعدبه دست عبدالله بن قُطنَه به شهادت می رسد . سید الشهدا (ع) اولین نفری است که خود را به خواهرزاده های شهیدش می رساند.تمام اهل حرم به پیشواز امام (ع) می آیند. همه هستند الا زینب کبری (س) که درون خیمه می ماند .کسی از دل زینب خبر ندارد. زینب که در خیمه تیماردار بیمار کربلا ، امام سجاد(ع) است مشق صبر می کند. او سکینه وار در فکر غروبی است که شراره های آتش کین یهود خیمههای ولایت و امامت را به آتش خواهد کشید. خار بیابان ها و پای برهنه طفلان معصوم اهل بیت. همهمه شیطانی یهودیان مستقر در کاخ یزید از دور دست به گوش می رسد. زینب کبری (س) آرام آرام خود را برای عزاداری حقیقی که همانا پرچمداری نهضت کربلاست مهیا می کند.
نویسنده: سیروس محمودیان