سير شاعري
مجموعة «تنفس صبح» قيصر امينپور در سال 1363 منتشر شد، يعني در زماني كه شاعران انقلاب توانسته بودند در عرصة مطبوعات، انتشارات و جلسههاي شعر، حضور خود را تثبيت كنند. بايد پذيرفت كه در سه چهار سال اول انقلاب، هنوز اين شعر هنوز خودش را بازنيافته بود; شعرها غالباً شعاري و سطحي بود. شاعران يا به نسل قبل تعلّق داشتند و داراي ذوق و سليقهاي قديمي بودند، يا از نسل جديدي بودند كه هنوز به كمال و بالندگي نرسيده بود.
آنچه در اين كتاب بيش از همهچيز چشمگير بود، تعادلي بود كه ميان سيرت و صورت شعر، يا محتوا و تكنيك آن روي نموده بود. بايد پذيرفت كه در شعر انقلاب تا آن زمان، محتوا بر تكنيك سنگيني ميكرد. شاعران حرفهاي تازهاي براي گفتن داشتند، ولي هنوز بستر زباني و هنري بيان اين حرفها آماده نشده بود و چنين بود كه اين سخنان غالباً يا با صراحت بيان ميشد، يا با همان ابزارهاي كهن.
در شعر قيصر امينپور اين محتواي انقلابي با زبان روز همراه ميشود. تخيل در اين شعر بيشتر حاصل كشف است، نه چيدن اتفاقي كلمات و تركيبسازي متزاحم، از آن گونه كه در آثار بعضي از نامداران شعر انقلاب در آن سالها ديده ميشد. اين غزل از امينپور را ببينيد
آغاز شد حماسة بيانتهاي ما
پيچيد در زمانه طنين صداي ما
آنك نگاه كن كه ز خون نقش بسته است
بر اوج قلههاي خطر، جاي پاي ما
ماندند همرهان همه در وادي نخست
جز سايهها نماند كسي در قفاي ما
ما رو به آفتاب سفر ميكنيم و بس
زينروي در قفاست همه سايههاي ما...2
در اينجا همان حس و حال انقلابيِ مطلوب و مقبول جوانان آن سالها، با تخيّلي كه به نسبت شعر رايج آن روزگار قدري مدرن و تازه مينمايد، گره خورده است و شعري دلپذير و متعادل پديد آورده است، هرچند اين هم اوجِ كار قيصر امينپور نيست و شاعر ما اندكي پس از آن به مراتب رفيعتري نيز ميرسد.
يكي ديگر از عوامل جذابيت شعر قيصر امينپور در آن سالها جسارتهاي زباني اوست و بدرآمدن گاهگاه از دايرة واژگان معمول در شعر كلاسيك آن زمان. زباني از اين دست در شعر اوايل دهة شصت يك حادثه است و همواركنندة اين راه براي بسياري از جوانهايي كه به سبك و سياق سخن امينپور و اقران او گرويده بودند:
شعاع درد مرا ضرب در عذاب كنيد
مگر مساحت رنج مرا حساب كنيد
محيط تنگ دلم را شكسته رسم كنيد
خطوط منحني خنده را خراب كنيد3
ديگر ويژگي مهم «تنفس صبح» كه در ديگر كتابهاي قيصر امينپور هم تداوم مييابد و ما بدان خواهيم پرداخت، تركيب متعادل و متنوع قالبهاي شعري است، بدين معني كه در آن هم شعر كلاسيك و هم شعر نو يافت ميشود، آن هم در بالاترين سطحي كه در شعر نسل انقلاب ديده شده است. ديگر سخنوران انقلاب در آن سالها يا فقط به يكي از گرايشهاي نو و كلاسيك تمايل دارند (مثل علي معلم و نصرالله مرداني كه كلاسيككارند و طاهره صفارزاده كه فقط نوپرداز است) و يا در قالبهاي گوناگون كار كردهاند اما سطح كارشان در اين قالبها نابرابر است (مثل علي موسوي گرمارودي و حسن حسيني).
قيصر امينپور در شعرهاي نو خود در اين كتاب نوعي عينيگرايي را پي ميگيرد. دو شعر «شعري براي جنگ» او از اين نظر مثالزدنياند. اينها را ميتوان از بهترين كارهاي شاعران انقلاب براي جنگ تحميلي دانست. شاعر در اينجا از آن بيان كليِ «آغاز شد حماسة بيانتهاي ما» بسيار فاصله ميگيرد و تصويرهايي ملموس از آن حماسهها ارائه ميكند.
ميخواستم
شعري براي جنگ بگويم
شعري براي شهر خودم، دزفول
ديدم كه لفظ ناخوش «موشك» را
بايد به كار برد
اما
موشك
زيبايي كلام مرا ميكاست
گفتم كه بيت ناقص شعرم
از خانههاي شهر كه بهتر نيست
بگذار شعر من هم
چون خانههاي خاكي مردم
خرد و خراب باشد و خونآلود4
عنايت خاص قيصر امينپور به قالب رباعي هم از ديگر بدايع كار اوست. او و جمعي ديگر از شاعران انقلاب در آن سالها، اين قالب نسبتاً فراموششدة شعر فارسي را دوباره زنده ميكنند و با كسوتي نوآيين به يكي از قالبهاي مهم و كارآمد شعر فارسي بدل ميسازند. عنايت خاص قيصر به اين قالب تا واپسين سالهاي شاعرياش ادامه دارد و اين رباعي زيبا يكي از كارهاي ماندگار او در اين قالب است.
ديشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسي آبدار با پنجره داشت
يكريز به گوش پنجره پچ پچ كرد
چك چك، چك چك... چكار با پنجره داشت؟5
باري، مجموعة اين عوامل، «تنفس صبح» را به يكي از بهترين مجموعهشعرهاي دهة شصت بدل ميكند و البته بدين مدعا اين حقيقت را هم بايد افزود كه اين اوج كار شاعران انقلاب نيست و در دهة هفتاد قرار است اتفاقات مهمتري بيفتد. يكي از اين اتفاقات، انتشار «آينههاي ناگهان» (1372) است.
در «آينههاي ناگهان» زبان شعر قيصر امينپور را پختهتر مييابيم. ديگر كاستيهايي از قبيل آوردن «ز» به جاي «از» و تلفظ شدن حرف «ا» در عبارت «در اين» و كاربرد تعبيرهايي قديمي همچون «دردا»، «حسرتا» و «گوي ستم» را كه در اين بيت از همان غزل پيشين «تنفس صبح» رخ نموده بود، كمتر ميبينيم:
دردا و حسرتا كه ز بيگانه هم ربود
در اين ميانه گوي ستم، آشناي ما6
اما بايد پذيرفت كه به موازات اين پختگي زباني و تصويري، شعر امينپور از آن تبوتاب و شور و هيجان «تنفس صبح» هم فاصله گرفته است. اينجا شاعر قدري درونگراتر ميشود و ديگر آن گرايشهاي پررنگ ايدئولوژيك در كارش محسوس نيست. شاعر در «تنفس صبح» غالباً موضع فكري و اجتماعي صريح و قاطعي داشت. به تدريج اين قاطعيت كاهش مييابد و به ترديد و مهآلودگياي ميرسد كه البته شاعرانگي بيشتري در آن است، چون شعر هرچه به اين مهآلودگي نزديكتر شود، از جهاتي دلپذيرتر ميشود. شايد آن ثبات و آرامش دهة هفتاد كه از جهاتي پسنديده است و از جهاتي قابل تأمل، در شعر و شخصيت شاعرانة قيصر امينپور هم رسوخ ميكند. اين حقيقت را خود او در شعري از كتاب «آينههاي ناگهان» بازگو ميكند:
ما
در عصر احتمال به سر ميبريم
در عصر شك و شايد
در عصر پيشبيني وضع هوا
از هر طرف كه باد بيايد
در عصر قاطعيت ترديد
عصر جديد
عصري كه هيچ اصلي
جز اصل احتمال يقيني نيست7
شعر «روز ناگزير» از كتاب «آينههاي ناگهان» يكي از بهترين سرودههاي اين كتاب است و بل از بهترين كارهاي اين شاعر. در اينجا آن تلفيق خوشايند صورت و محتوا به بهترين شكلي روي مينمايد. اين شعر در توصيف عصر ظهور سروده شده است، اما آنچه در اين ميان قابل توجه مينمايد، برخورد سازنده و آموزندة شاعر با اين موضوع است. يعني او مطابق سنت مرسوم در شعرهاي مهدوي فقط به آرزوي ظهور و يا تصويري كلي از آن عصر بسنده نميكند، بلكه ميكوشد كه با ترسيم شاعرانة آن فضا، نوعي الگوسازي و جهتبخشي در كار داشته باشد. او به نحوي ظريف به نابسامانيهاي اجتماعي عصر ما نيز اشاره ميكند. اين طرز بيان، آدمي را در اين روزگار نيز به فكر بهبود اوضاع جهان مياندازد. اين يك انتظار سازنده و ثمربخش است، نه بيهدف و منفعل.
روزي كه دست خواهش، كوتاه
روزي كه التماس، گناه است
و فطرت خدا
در زير پاي رهگذران پيادهرو
بر روي روزنامه نخوابد
و خواب نان تازه نبيند
روزي كه روي درها
با خطّ سادهاي بنويسند:
«تنها ورود گردن كج ممنوع!»
و زانوان خستة مغرور
جز پيش پاي عشق
با خاك آشنا نشود...8
در مجموع «آينههاي ناگهان» نقطة اوج شاعريِ قيصر امينپور است و دهة هفتاد دوران سرايش بهترين شعرهاي او. در اينجا بهترين تعادل ميان صورت و سيرت شعر او وجود دارد. شاعر هم با پيرامون خويش درگير است و هم داراي موضع. در عين حال اين موضعمندي شكل نسبتاً صريح كتاب «تنفس صبح» را ندارد. اما در طي مسير زمان به نظر ميرسد كه شاعر ما به سوي نوعي انزوا و فرو رفتن در خود پيش ميرود. اين چيزي است كه در كتاب «گلها همه آفتابگرداناند» (1380) بيشتر جلوه دارد.
«گلها همه آفتابگرداناند» نقطة اوج درونگرايي قيصر امينپور است. شعر او در اين كتاب تا حدود زيادي شخصي ميشود و البته به همين نسبت، صميمي و عيني. شاعر با شفافيت تمام، از زندگي شخصي، دغدغههاي روزانه و مسايل پيرامون خويش ميگويد، چنان كه در شعر بندباز ميبينيم.
تكيه دادهام
به باد
با عصاي استواييام
روي ريسمان آسمان
ايستادهام
بر لب دو پرتگاه ناگهان
ناگهاني از صدا
ناگهاني از سكوت
زير پاي من
دهان درّة سقوط
باز مانده است
ناگزير
با صدايي از سكوت
تا هميشه
روي برزخ دو پرتگاه
راه ميروم
سرنوشت من سرودن است!9
ملاحظه ميكنيم كه در اينجا قيصر امينپور فقط وضعيت يك شاعر را تصوير ميكند و نه بيشتر. در واقع اين از ويژگيهاي شعر يكي دو دهة اخير است كه به سمت توصيف موقعيتهاي خاص پيش ميرود. ولي در عين حال بايد پذيرفت كه اين شعر كمتر ميتواند براي جمع وسيعي از مردم اجتماع كاربرد يابد.
«دستور زبان عشق» (1386) واپسين كتاب شعر قيصر امينپور است و آن را ميتوان يك «خانه روشن كردن» دانست، يعني همانند شعلهاي فروزان كه از چراغي رو به خاموشي بلند ميشود و نشان ميدهد كه شاعر ما در واپسين ايّام عمر خويش هم شاعري است سرزنده و پويا. در اينجا شعرها بيش از پيش عيني و ملموس ميشوند و در عين حال يك احساس عاطفي قوي در آنها موج ميزند كه شايد بر اثر حال و روزگار روحي شاعر بوده است، در زماني كه سرنوشت دردناك محتومي در پيش داشته و ميدانسته است كه در اين سراچة فاني دير نخواهد پاييد. چنين است كه در اين شعرها نوعي مرگانديشي دردناك نمود دارد.
اما آنان كه قيصر امينپور را از نزديك ديدهاند، روحية اميدوار و طبع سرزندة او را حتي در دردناكترين ايّام زندگي حس كردهاند. پس عجيب نيست كه اين مرگانديشي، با نوعي خرّمي و نشاط همراه باشد.
اين روزها كه ميگذرد
شادم
زيرا
يك سطر در ميان
آزادم
و ميتوانم
هر طور و هر كجا كه دلم خواست
جولان دهم
ـ در بين اين دو خط ـ10
همين جمع نقيضين به اين دسته از شعرهاي قيصر زيبايي خاصي دادهاست. ميدانيم كه شعر معمولاً در موقعيتهاي متناقضوار است كه اوج ميگيرد و بيشتر شعرهاي خوب يك همنشيني هنري از متناقضها را در جايي از خود دارند.
پینوشتها
1. سوره، جنگ هفتم، تهران: انتشارات حوزة هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1363.
2. قيصر امينپور، تنفّس صبح، چاپ دوم، تهران: سروش، 1368، صفحة 39.
3. همان، صفحة 31.
4. همان، صفحة 21.
5. قيصر امينپور، دستور زبان عشق، تهران: مرواريد، 1386.، صفحة 90.
6. قيصر امينپور، تنفس صبح، صفحة 39.
7. قيصر امينپور، آينههاي ناگهان، تهران: سراينده، 1372، صفحة 51.
8. همان، صفحة 9.
9. قيصر امينپور، گلها همه آفتابگرداناند، شعر «بندباز».
10. قيصر امينپور، دستور زبان عشق، صفحة 26.
نویسنده: محمد کاظم کاظمی