شانزده سال از اشغال کابل پایتخت توسط طالبان می گذرد. 16 سال پیش از اکنون، گروهی با پرچم های سفید و دستارهای سیاه کابل را تسخیر کردند. کابل در آن زمان، شهر هزار پرچم بود. در هر کوچه از پایتخت، یک حکومت مستقل وجود داشت. فرماندهان محلی، تفنگداران غیرمسئول و هرج و مرج ناشی از جنگ های میان گروهی مجاهدین، وضعیت آشفته و نابسامانی را بر پایتخت حاکم کرده بود.
راکت پراکنی های گروه ها و تنظیم های رقیب و متخاصم مجاهدین نیز زندگی و امنیت را از پایتخت نشینان سلب کرده بود. زندگی عادی تقریبا به طور کامل در شهر مختل شده بود و مردم از ترس راکت هایی که به صورت وحشی و بی هدف هر جنبنده ای را آماج قرار می داد، خانه های شان را به پناهگاه های امن برای شرایط جنگی تبدیل کرده بودند.
در این میان، ظهور طالبان، مردم را به سراب زندگی سرشار از صلح و آرامش نوید می داد؛ آرزویی که هیچگاه محقق نشد و به زودی به یکی از تلخ ترین و ترسناک ترین کابوس های مردم کابل تبدیل شد.
طالبان آمدند و از آن روز تاکنون 16 سال دیگر، بدبختی ها و سیاه روزی های مردم کابل و همه مردم افغانستان تمدید و تشدید شد.
از روزگار اشغال و تسخیر کابل توسط طالبان تا پایان اشغال پایتخت از سوی آنان، حدود نزدیک به 11سال می گذرد و با وجود آنکه 11 سال می شود این شهر از وجود طالبان پاک سازی شده؛ اما هنوز هم گاهی کابوس های وحشت طالبانی، آرامش مردم را سلب می کند. حملات خونبار در محافظت شده ترین نقاط پایتخت، اطمینان مردم نسبت به امنیت مستمر و باثبات را از میان برده است.
در این میان، حمله بر غیرنظامیان بی دفاع و بی گناه در مراسم مقدس و مذهبی عاشورای پارسال که منجر به شهادت مظلومانه ده ها زن و کودک عاشق و عزادار نواده گرامی پیامبر اکرم(ص) گردید و نیز حمله بر تفریحگاه قرغه که بیش از 16 کشته برجای نهاد، یادآور سال هایی است که در آن حتی غیرنظامیان به نحو بی رحمانه قربانی خصومت های سیاسی و نظامی گروه های رقیب می شدند.
این رویدادها سبب شده است که مردم افغانستان مخصوصا شهروندان کابلی، هنوز تصور کنند تهدید طالبان همچنان چون کابوسی سیاه و سنگین، آرامش و آسایش آنها را با خطر مواجه می سازد.
مردم و منتقدان سیاست های حکومت در قبال برخورد و نحوه مواجهه با طالبان می گویند این سیاست ها به اندازه کافی روشن و مشخص نیست؛ تا براساس آن طالبان به این جمع بندی برسند که اگر به مصالحه تن درندهند با آنها به مثابه تروریست و وابسته به کشورهای خارجی برخورد خواهد شد و آنها بایستی در قبال جنایاتی که علیه مردم و نیروهای امنیتی افغانستان مرتکب می شوند پاسخگو باشند.
تروریستی که به اتهام دست داشتن در فاجعه عاشورای پارسال دستگیر شد، همانند دیگر تروریست های دستگیر شده، تاکنون محاکمه نشده و اگر وضع به همین منوال ادامه یابد شاید او هیچگاه مورد محاکمه و مجازات قرار نگیرد و این امر، مردم را نسبت به سیاست های حکومت در برابر طالبان بدبین و غیرمطمئن می سازد.
البته نباید از یاد برد که این انتقاد در مقیاس شدیدتر و جدی تری علیه نیروهای خارجی که به بهانه مبارزه با تروریزم به افغانستان لشکرکشی کرده اند نیز وارد است.
این نیروها در سال 2001 میلادی توانستند طالبان را ظرف کمتر از 15 روز از قدرت ساقط کنند و نیروهای مجاهدین جبهه متحد شمال و دیگر گروه های در حال جنگ با طالبان، کنترل اوضاع را در کابل، پایتخت و با فاصله اندکی در سراسر کشور به دست گرفتند؛ اما هرچه زمان بیشتری از سقوط طالبان گذشت این گروه دوباره احیا شد و اکنون تا پشت دروازه های پایتخت، در حال فعالیت های گسترده ضد امنیتی است.
به باور منتقدان، عملکردهای مشکوک و دوگانه جبهه جهانی علیه تروریزم، خارجی ها به اندازه کافی عزم ندارند تا با طالبانی که مرتب در کار تخریب و ترور و کشتار و ایجاد ناامنی هستند به عنوان تهدیدهای بالفعل و بالقوه علیه مردم و دولت افغانستان برخورد کنند؛ بلکه آن را بهانه ای برای حضور درازمدت خود در این کشور قرار داده و از قدرت گیری آنها در جهت بقای خود استفاده می کنند.
نویسنده: احسان الله وطندوست