خشم جهانی مسلمانان و مطالبات آنها نسبت به ساخت و پخش فیلم موهن "بیگناهی مسلمانان" واکنش مقامات امریکایی و غربی را به همراه داشت. آنها اهانتها و جسارتها را به استناد آزادی بیان، توجیه و از آن دفاع کردند. قبل از این نیز با چنین استنادی از هتک حرمت به کلام الهی (قرآن سوزی) هیچ ممانعتی نکردند. پرسشی که وجود دارد ایناست که آیا واقعاً "آزادی بیان" امان شان را بریده و کاری از دست شان بر نمیآید یا به بهانه آزادی بیان اهداف دیگری را دنبال میکنند؟ بایسته است، نخست نگاهی به کارنامه غربیها در باره"آزادی بیان" داشت، آنگاه "فرا پرده" سناریوی "دشمنی تمدنی" را گشود و اهداف آنها را بیان کرد.
بدون تردید، توجیه اقدامات موهن به بهانه آزادی بیان، یکی از شرم آورترین مدعیات مقامات امریکایی و غربی است. آنان مدعی هستند که این اقدامات براساس اصل آزادی بیان انجام شده و به همین دلیل نمیتوانند موهنان را تعقیب و تنبیه کنند. این بخش مروری گذرا به "کارنامه" مدعیان احترام به آزادی بیان و "نوع آزادی بیان" مورد نظر آنها نموده است.
در دهه هفتاد یعنی دوران مکارتیزم، "مارکوزه" را که استاد دانشگاه "سنتیاگو" بود، به اتهام "تبلیغ مارکسیسم"، از این دانشگاه اخراجکردند. در فرانسه، دیگر کشور استعماری، خبرنگاری، از مدیر عامل مجله هتاک فرانسوی«شارلی ابدو» (20 سپتامبر2012) در باره انتشار مجدد کاریکاتورهای موهن پرسید: آیا شما به همین راحتی، میتوانید در باره "هولوکاست" مطلبی چاپ کنید؟ در پاسخ وی میتوان "عمق خباثت" و "ماهیت آزادی بیان غربی" را دید: «هولوکاست یک مسأله دینی نیست که بتوانیم آنرا "مسخره" کنیم. ما بر اساس قانون فرانسه چهارچوبی داریم که اگر از آن تخطی کنیم، به دادگاه معرفی میشویم.» یعنی دین اسلام را طبق قانون استعمار میتوان مسخره کرد اما در باره هولوکاست، حرفی نباید زد.
براساس همین قانون(18 سپتامبر2012)، مجله فرانسوی "کلوزر" که با چاپ عکسهایی، شخصیت «کیت میدلتون» عروس ملکه انگلیس را زیر سوال برده بود، به "لغو امتیاز نشریه" و در ازای هر روز تاخیر در "تحویل عکسها" به "دههزار یورو" محکوم شد. در همین کشور، متفکر سرشناس مسلمان "روژه گارودی" به خاطر نوشتن کتاب « محاکمه صهیونیسم اسرائیل» محاکمه شد. ادعای مشمئز کننده "احترام به آزادی بیان" و دفاع از موهنان از سوی کشورهایی صورت میگیرد که کسی در آن کشورها حق اظهار نظر در باره "هولوکاست" را که یک مسأله تاریخی و مربوط به صیهونیست هاست، ندارد. در همین امریکا، خانم "سوزان جان تاک" سیاستمدار مخالف، در بایکوت کامل رسانهای خاموش میمیرد. در همین کشور، روز نامه نگاری را به علت توصیف از یک شخصیت مسلمان(علامه فضل الله) برکنار میکنند و موارد بسیاری که ما خبر نشدیم و رسانه های استعمار بایکوت و سانسور کردند.
تظاهرات، که بیان جمعی نظرات است از بارز ترین مصادیق آزادی بیان محسوب میشود. مسلمانان فرانسه برای محکوم سازی اهانت به ساحت پیامبر اعظم(ص) خواستار مجوز برگزاری تظاهرات شدند اما نخست وزیر همین کشور مدعی آزادی بیان، هرگونه تظاهرات در "این رابطه" را ممنوع اعلام کرد. "مانوئل والز" وزیر داخله آن در مصاحبهای گفت: «شعار دادن برعلیه امریکا و این قبیل اقدامات، غیر قانونی(!؟) و برخلاف ارزشهای فرانسه است»(19 سپتامبر2012). این اظهارات به خوبی نشان می دهد که چقدر صداقت دارند و منظور آنها از "آزادی بیان" همان آزادی اهانت به مقدسات اسلامی است.
غرب در خصوص ادعاي آزادي بيان، دروغ بزرگ ميگويد. چرا كه در نظام غربي، آزادي بيان مشروط به عدم مخالفت با نظام مادي و سكولار آنهاست، اما در هجمه و هتاکی برعلیه اسلام و مسلمانان، "آزادی مطلق" برای هر هتاکی و اهانتی فراهم است. کم نیستند اندیشمندانی که به جرم تحقیق در باره "هولوکاست" و اظهار نظر درباره آن محکوم به زندان یا مجازات های دیگر شده اند؟ بسیارند روز نامه نگارانی که بدلیل انتشار یک خبر، با شغل شان خدا حافظی کرده اند. این است آزادی بیان(!؟)
این فضای "یک بام و دو هوا" برخاسته از عمق عناد و نفاق استعمار غربی است که"کنت الکساندر دمارانش، رهبر سرویس اطلاعاتی فرانسه در اتاق فکر مقابله با انقلاب اسلامی ایران از آن پرده برمی دارد: «این بار دشمن ما مذهب است» وی جنگ چهارم جهانی را نبرد "شوالیه های صلیبی با مسلمانان اصولگرا" خوانده و گفته بود: «فکرکنید، مردان زمان جنگ های صلیبی هستیم». یعنی خود را رنگ مذهبی کنید تا به اهداف استعماری برسید. جملات فوق را وقتی درکنار "اعلام جنگ صلیبی"جرج بوش و "اسلام هراسی" و هتاکی های مستمر بگذاریم، همگونی و عمق توطئه استعمار سکولار حاکم برجهان آشکار تر میشود. آنان درست فهمیده اند، اسلام دشمن استعمار و مانع سیاستهای جهانخوارانهاست. از اینرو نه چنانچه گفتهاند، بلکه نبرد چهارم پیکار استعمارشدهگان و مستضعفان با استعمارگران و مستکبران جهانی است که جز به غارت ثروت و سلطه بر سرنوشت آن ها رضایت نمیدهند. تردیدی نیست که هتاکیهای این چنین با استناد به آزادی بیان توجیه پذیر نیست اما امپریالیسم غرب به رهبری ایالات متحده برآن است بایک تیر دو نشان را به صورت همزمان بزند. با هتاکی به اسم مسیحیان، هم دشمن خود( اسلام) را ترور شخصیتی کند و هم به فتنه تمدنی دامن بزند.
این دکترین در شرایطی شکل گرفت که بسیاری از کشورها نظیرافغانستان، لبنان، سوریه، عراق، ایران و مصر بر فتنه مذهبی فایق آمدهاند. نظام سلطه، ضرورت تولید فتنه جدیدتر، با پتانسیل جذب همکاری بیشتر دیگر اعضای کلوپ استعمار را احساس کرد. زیرا پس از فروپاشی کمونیسم، غرب به رهبری امریکا برای ساخت امپراطوری جهانی خود "دشمن جدید" میساخت که فتنه در کشور های هدف و کینه و انگیزه برای پیاده نظام ماشین جنگی ایجاد کند و بتواند از "سرمایه جان" سربازان برای "جهان استعمار"، سود ببرد. این بود که تئوریسین های نظام سلطه، متکفل تدوین استراتژیی شدند که ویژگی های "انگیزه سازی"، "درگیری سازی" با قابلیت "خونریزی" بالا و "فرصت سازی" برای "دخالت" داشته باشد و از سوی دیگر قادر به فتح عقبه ایدئولوژیک مسلمانان و ارائه آدرس غلط باشد. از اینرو نخست، دکترین "پشه مالاریا" الکساندر دمارانش به هدف تهی سازی اعتقادی از درون را به اجراء گذاشتند.
فاز دوم دکترین"جنگ تمدنها"ست که در آن بیشتر دامن زدن به فتنه بین الادیانی مورد توجه قرار گرفته و در آن درمان خلأ استراتژیک(فقدان انگیزه و فرسودگی روحی) ارتش استعمار تعبیه شده تا افزون بر ساخت انگیزه برای ماشین جنگی و ایجاد تنش مذهبی(درون دینی)، فتنه را در مقیاس برون دینی و بین الادیانی، دنبال کنند. این دکترین با عنوان "برخورد تمدنها" عرضه شد تا علاج کننده ضعف های استراتژیک آنان باشد.
امروز ارتش استعمار، به دلیل چند قرن تجاوز و اشغالگری، فرسوده و افسرده است. نه سود سرشار کارخانه های سلاح سازی و نه گسترش قلمرو نفوذ امپراطوری امریکا، نه جهانگشایی و غارتگری، هیچ کدام "مولد" انگیزه نیست و بیمعنایی جنگ و کشتن، کشته شدن، اشغال و... را درمان نمیکند. عساکری که از فقدان شدید معنا و انگیزه برای جنگ رنج میبرند در هر جنگ یا کشورگشایی آینده بازنده میدان نبرد خواهند بود. از سوی دیگر امروز به دلیل ماهیت استبدادی کشورهای دوست غرب، سیستم خانواده شاهی، معادله مذهبی را به معادله حاکم و محکوم، ظالم و مظلوم تغییر داده است و دیگر فتنه مذهبی پاسخگوی استراتژی امپراطوری غرب به رهبری امریکا نیست.
نویسنده: سیدآقا موسوی نژاد