اين روزها در كشورهايي كه بهار عربي”بیداری اسلامی" چهره نمودهاست، رعد و برق جديدي ميپيچد كه بازتاب آن را از آفريقا تا خاور دور، از آنجا تا استراليا و ارپا ميتوان ديد. مسؤول اين صاعقههاي خشم، چه كساني هستند؟ هنوز روشن نيست اما لابيهاي صهيونيسم، قبطيهاي مهاجر، راملي و حزب جنگ طلب جمهوري خواه، در معرض سوء ظن قرار دارند.
از لابيهاي صهيونيسم، يك امريكائي اسرائيلي الاصل حدس زده ميشد كه بسيار زود ذهنها از آن منصرف شد. زيرا چنين كسي يا وجود خارجي ندارد و يا به دليل حجم واقعه، نميتواند از مخفي گاهش بيرون بيايد. از مهاجران قبطي كسي با پرونده سنگين گذشته خودش را به اصطلاح براي يك مصاحبه داوطلبانه معرفي كرده است كه بسيار بعيد است، چنين كسي مغز انفجاري اين فاجعه را داشته باشد. ميماند تحليل سوم كه اين امكان وجود دارد، دلقكهاي بازيگر، به اين وسيله ميخواستند ديگري را در مخمصه قرار بدهند اما وقتي اوضاع از كنترل خارج شد، به دست و پاي آن قبطي مفلوك افتادند.
اگر تحليل سوم به اثبات برسد، نشانگر اين است كه شيفتگان قدرت در امريكا بسيار از واقعيت دورند و از لحاظ اخلافي به پايين درجه انحطاط و پستي رسيدهاند.
از واقعيت دورند كه نميدانند در چه زمان پر التهاب زندگي ميكنند. هنوز فرق بين مردم مصر و ليبي و تونس و ملت در بند عربستان سعودي و اردن نميگذارند. فكر ميكنند با برجسته كردن مسأله سوريه، بين جهان اسلام شكافي به نام شيعه و سني ايجاد شده كه هم از ياد خدا غافلند و هم از پيامبر و در سايه اين دود، با هر خط قرمزي ميتوان بازي كرد. در حالي كه چند حاكم دست نشانده آنها را به بيراهه ميبرند و تودههاي عرب و مسلمان، با آرزوهاي بزرگ از خواب بر ميخيزند.
به انحطاط و پستي رسيدهاند كه نميفهمند، نفرت يعني چه! در هر جا پرچمامريكا زير پاي مردم خشگين قرار ميگيرد، اينها اما انگار نه انگار. همه چيز را با آزادي بيان، ماست مالي ميكنند. آزادي بياني كه با طرح يك مسأله به نام هولوكاست، مضحكه عام و خاص ميشود.
اين مطلب روشن است: كساني كه نفرت را نميفهمند، با واژه عشق هم بيگانهاند. درك اين را ندارند كه عشق نيمي از زندگي بعضي از انسانها است. آخر كدام عاقلي اجازه ميدهد، به كسي اهانت شود كه در قلبها حضور دارد و هر آزاد مردي حاضر است هزار بار براي او بميرد. آزاد مرداني كه احساس ميكنند هزار بار مردن با اين آيه برابر نيست: "فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً.!"
به نظر من براي بعضيها بايد توضيح داده شود كه بين انسان و حيوان تفاوتهايي است كه يكي از آنها درك عشق و نفرت است. اگر اين مطلب را بفهمند، بسياري از مشكلات جامعه جهاني حل خواهد شد.
نویسنده: سيد حسين فاطمي